داستان های واقعی/ به انتظار بهار در اسارت


داستان های واقعی/ به انتظار بهار در اسارتآزادگان دفاع مقدس/ کم کم زمستان به پایان می رسید و بهار نزدیک می شد. ارشد آسایشگاه از عراقی ها اجازه گرفت که برای برگزاری جشن نوروز به تزیین آسایشگاه بپردازیم. با امکانات کم از قبیل کاغذ، زرورق سیگار و مقداری رنگ، آسایشگاه را قدری سر و سامان دادیم و در اسارت به انتظار بهار نشستیم.
در برگزاری مراسم سنتی نوروز که از دیرباز با فرهنگ غنی و پر محتوای اسلام عجین شده بود، عبارات جالبی نیز نوشتیم و به دیوارها نصب کردیم که از میان این عبارات دعای «امّن یجیب» بسیار چشمگیر بود.
قبل از تحویل سال، یکی از مسئولان عراقی وارد آسایشگاه شد و تا چشمش به این نوشته ی قرآن خورد، سخت برافروخته شد و شروع کرد به داد و بیداد و گفت: مگر ما به شما ظلم کرده ایم که شما این آیه را نوشته اید؟ ما به شما پتو و لباس و کفش دادیم، حالا ظالم هستیم؟
در این حال یکی از بچه ها به خود جرأت داد و گفت: این آیه ی قرآن که بد نیست.
مسئول عراقی بیشتر برافروخته شد و گفت: اگر شما می خواهید قرآن بنویسید آیه ای بنویسید که در آن خیر باشد نه آیه ای که مایه ی شر و بدی است.
بعد دستور داد آن نوشته پاک شود و عده ای از بچه ها که در این خصوص فعالیت داشتند تنبیه شوند.
راوی: آزاده علی اکبر علی اکبری



با کانال تلگرامی «آخرین خبر» همراه شوید

منبع: آزادگان دفاع مقدس


ویدیو مرتبط :
برادرانمان را آزاد کنید...! (فصل اول،داستان اسارت...)