محبوب
2 دقیقه پیش | امیت سرکیسیان، اولین شهید مدافع حرم ارامنه! / شایعه 0506این تصویر جعلی است و عکس اصلی مربوط به شهید مدافع حرم هادی شجاع در مشهد می باشدمتن و پاسخ شایعه |
2 دقیقه پیش | وقتی موبایل برای سلامت شما مفید می شود!!جریان سریع امور در دنیای امروز به حواسپرتی بیشتر و نداشتن وقتی برای آسودگی انجامیده است. در چنین شرایطی نیازهای بدن به آسانی فراموش میشود. خوشبختانه همان وسایلی که ... |
ابراهیم حاتمیکیا خودم را «سرباز آقامرتضی» میدانم و نه بیشتر!
وطن امروز/ برای راضی کردن حاتمیکیا به صحبت درباره آوینی گفتم: «راستش آقاابراهیم! خسته شدیم از حرفهای تکراری درباره شهید آوینی... از دعواها و ادعاهای تکراری... و از تکرار این جمله که آوینی مرد خوبی بود که عصبانی نمیشد!» با این همه، اعتراف میکنم بیش از کم و کیف اصرار من، این دل تنگ خود حاتمیکیا بود که قفل این سکوت چندساله را شکست.
روزنامه وطن امروز در شماره امروز خود گفتگوی جذاب و مهم با ابراهیم حاتمی کیا داشته است. حسین قدیانی در این گفتگوی مبسوط با کارگردان فیلم سینمایی «بادیگارد» درباره شهیدسیدمرتضی آوینی گفتگو کرده است. متن این گفتگو را در ادامه میخوانید:
حتی «سعادتآباد» هم میتواند «شهادتآباد» شود، اگر پس از چندین و چند سال، ابراهیم حاتمیکیا قفل سکوت خود را بشکند و عاقبت، ولو در حد چند کلام، سخن از «سید شهیدان اهل قلم» براند. هنوز هم وقتی آن نامه معروف ققنوسی را میخوانم، میمانم در نسبت آوینی و حاتمیکیا اما اینقدر هست که نامه دارد داد میزند آوینی، حاتمیکیا را جور دیگری دوست دارد، یکجور متفاوت!
دوستداشتنی از جنس تعصب شاید! مثل تعصب بهار به باران... که نمنم و عاشقانه داشت میبارید شنبه بعدازظهر که رسیدیم محل قرار. با وجود بهار، بیخود پاییز را «پادشاه فصلها» میخوانند! گمانم آسمان «عکس حجلهای» انداخت از زمین، با آن رعد و برق تمیز بهاری! هوا دونفره بود! و وقتی عکاس روزنامه داشت از حاتمیکیا عکس میانداخت، اشاره کردم به همین هوای دونفره! خندید! خندید و گفت: «چه تعبیر خوبی!» شاید یاد باران و بهارانی افتاد پر از عطر آوینی! «یاد ایامی...»! یاد آن روزها که مرتضی بود و هنگام دلتنگیها، هوای دل ابری ابراهیمش را داشت! یاد آن روزهایی که جماعت، از سینمای روشنفکری بت ساخته بودند! یاد آن روزهایی که «حلزونهای خانه به دوش» خیال میکردند «بسیجیان چفیه به دوش» سینما را نمیفهمند و اصلا حق ورود به این عالم را ندارند! جماعت، هنوز هم همین گونهاند! فیلم میسازند اما برای سفارت! برای آن سوی آب! برای مجسمه! میخواهند بگویند ایرانی خسته است، دستش بسته است؛ غواص و غیرغواص ندارد! میخواهند ریش و ریشه را با هم بزنند! و با همه این تفاصیل دور و دراز، شگفتا! گاه از مرتضای آوینی هم دم میزنند!
والله این امت حزبالله نبود که بردارد با فتوشاپ، چفیه گردن تصاویر آوینی بیندازد! کار خودش بود! دل خودش بود! معرفت خودش بود! رسیده بود به جایی... به مقامی... به مقاماتی که بگوید: «کربلا یک شهر نیست، یک افق است که ما آن را به تعداد شهدایمان فتح کردهایم»! زورشان به این جمله نمیرسد، حزبالله را متهم به استفاده ابزاری از شهید آوینی میکنند! همان شهیدی که میگفت: «در جمهوری اسلامی آزادی برای همه هست الا حزباللهیها»!
همان شهیدی که میگفت: «این همه مغموم مباش دوکوهه»! همان شهیدی که حتی با سیمان، آهن و آجر هم درددل میکرد، اگر که مجموع این همه «ساختمان گردان حبیب» را درست کرده باشد! همان شهیدی که میگفت: «پندار ما این است که ما ماندهایم و شهدا رفتهاند اما حقیقت آن است که زمان، ما را با خود برده است و شهدا ماندهاند»! و همان شهیدی که آخرین نبرد ما را با مروجین و قائلین «اسلام آمریکایی» میدانست! و حالا که نگاه میکنم میبینم چه پیشبینی خوبی! و چقدر دقیق! آری مرتضای شهید! حق با تو بود! زمان، ما را با خود برده است و تو ماندهای!
اینجا تهران است! بیست و چند سال بعد از شهادت تو! حالا دیگر همه تو را میشناسند و همه میخواهند تو را از آن خود کنند و چنان بحث دربارهات گرم است که گویی آن چند قطره خون ریختهشده بر خاک پاک فکه قرار نیست دست از جوشش بردارد! عشق است حکومت خون! عشق است آن فتح را که تو راوی بودی! آفتاب آن است که خود بتابد! آوینی بیش از ما به آمریکا میگفت «شیطان بزرگ»! نوشتههایش هست! آوینی بیش از ما به روشنفکران غربزده میتاخت! نوشتههایش هست! دل او در گرو شیران بهمنشیر بود! وقتی اراده میکرد فتح را روایت کند، از «شب عاشورایی» میگفت، از «پیران توپخانه»، از «پاتک روز چهارم»، از «قاسم و رضا» و از «علمدار»... میگفت: «زمان بادی است که میوزد، هم هست و هم نیست؛ آنان را که ریشه در خاک استوار دارند از توفان هراسی نیست». با خود میاندیشیدم چه حیف میشود اگر گفتوگو با ابراهیم حاتمیکیا، آنهم در این هوای فروردینی، مطلعی جز سیدمرتضی آوینی داشته باشد. از قبل میدانستم ناظر بر همان «سکوت» خیلی مایل به صحبت در این باره نیست اما حضرت راوی را مگر میشود روایت نکرد؟
برای راضی کردن حاتمیکیا به صحبت درباره آوینی، هم این را گفتم، هم اینکه؛ «راستش آقاابراهیم! خسته شدیم از حرفهای تکراری درباره شهید آوینی... از دعواهای تکراری... از ادعاهای تکراری... و از تکرار این جمله که آوینی مرد خوبی بود که اصلا عصبانی نمیشد!» با این همه، اعتراف میکنم بیش از کم و کیف اصرار من، این دل تنگ خود حاتمیکیا بود که قفل این سکوت چند ساله را شکست. تا شما خوانندگان گرامی این مصاحبه را بخوانید، توضیحاتی لازم است. اولا همه وقت این قرار، به «مصاحبه» نگذشت. حرفهای بیشتری هم بود از جنس «صحبت» یا بهتر بگویم «درددل» که همان بهتر در دل من و جناب حاتمیکیا بماند. ثانیا دوست میداشتم این مصاحبه 2 نیم داشته باشد؛ با شهید آوینی شروع شود و در ادامه برسد به «بادیگارد» که هر چند سوالاتی در این باره پرسیده شد و پاسخهایی گرفته شد اما بنا به دلایلی این بخش از مصاحبه نیمهتمام ماند که انشاءالله با یک قرار دیگر، کامل شود.
با ذکر صلواتی نثار روح ملکوتی «سید شهیدان اهل قلم» این گفتوگو را میخوانیم.
*از نسبت امروز خودتان با شهید آوینی بگویید و اینکه آیا این نسبت با نسبتی که با ایشان در زمان حیات دنیویشان داشتید تفاوت کرده؟
سوال سختی است! من خودم را «سرباز آقامرتضی» میدانم و نه بیشتر. او فرماندهای بود که نقشه میکشید و ما به عنوان سربازان وفادار، نقشههای ایشان را عملی میکردیم. مقدمات این کار در مستندسازی برای «روایت فتح» کلید خورد و بعد از جنگ، به «سینمای داستانی» کشیده شد. حالا اگر از من بپرسید که «اگر همین امروز و همین الان با آقا مرتضی روبهرو شوی، چکار میکنی؟» حس میکنم که همچنان باید روی همان کالک عملیاتی قدم بزنم و پیش بروم، چه اینکه در همه این سالها روی این کالک عملیاتی قدم زدهام و پیش رفتهام.
*نسبت خودتان با شهید آوینی را گفتید و گفتید که این نسبت در گذر زمان تغییری نکرده. حالا دوست دارم بدانم از نظر جنابعالی، شهید آوینی چه نسبتی با انقلاب اسلامی داشت؟ با توجه به عبارت «نقشه و کالک عملیاتی» که گفتید، نیز با توجه به اسم و البته رسم فیلم در حال اکرانتان، آیا میتوانیم ایشان را از «محافظان انقلاب اسلامی» بنامیم؟
گفتن «محافظ» برای اشخاصی همچون آقامرتضی کم است. نسبت ایشان با انقلاب، نسبت فرزند است با پدر. نه فرزند میتواند پدر را انکار کند و نه پدر چنین حقی دارد. هر دو یکی شدهاند و از یک جوهره هستند. در قانون فیلمنامهنویسی وقتی میخواهند شخصیت را «تعریف تصویری» کنند، میگویند شخصیت باید در بستر ماجرا تعریف شود. یعنی اگر ماجرا نباشد، شخصیت شکل نمیگیرد و البته اگر شخصیت نباشد، ماجرا نیز شکل نمیگیرد. یعنی این دو، درهم تنیدهاند. حال اگر بخواهیم انقلاب اسلامی را در ساحت معنی و هنر توضیح دهیم باید به آوینی اشاره کنیم و اگر آوینی را توضیح دهیم انقلاب را توضیح دادهایم.
*از جواب شما این را میفهمم که آدمِ انقلاب اسلامی یا خروجی و محصول انقلاب اسلامی، در عرصه هنر، مثلا میشود شهید آوینی اما این شهید، یک کل بهم پیوسته بود. من برخلاف بعضی دوستان، هرگز معتقد نیستم ما با چند آوینی طرفیم. همه این آوینیهایی که میگویند، فیالواقع «یکی» بود. حال اما برایم این سوال پیش آمده و شما را از جمله افراد صالح برای پرسیدن این پرسش میدانم که علت این همه زنده بودن و این همه حیات شهید آوینی را در چه نکتهای میبینید؟ تقریبا میتوان گفت در وادی هنر، درباره هیچ کس اندازه آوینی بحث و جدل نمیشود... خب! این بعد از گذشت 23 سال از شهادت ایشان چیز عجیبی است! خیلی عجیب!
من که اعتراف کردم سربازم! پس خواهش میکنم سوالاتتان در حد درک یک سرباز باشد! من شاهد بودم که آوینی مظلوم و دلشکسته رفت. من شاهد بودم که منش ایشان عافیتطلبانه نبود و وقتی احساس میکرد حرفی را باید بزند، با همه وجود میگفت و منتظر مصلحتهای توخالی نبود. یعنی او نگران عزتش در میان جمع نبود. میگفت آنچه باید میگفت. در نتیجه عزتش را جمع ندادند و خدا داد. دیگر آنکه او دائم در صیرورت بود. میسوخت و میساخت و دوباره زنده میشد و همین نشانه، او را انسانی چندوجهی کرده بود. دوستانی در پی گفت
ویدیو مرتبط :
شهید چمران, حاتمی کیا, ابراهیم حاتمی کیا, شهید, علی قائم مقامی, شهدا, دفاع مقدس, تونل سینما, جنگ تحمیلی, سینما, اکران, ه