حکایت/ فرار الاغ از دست سلمانی


خراسان/ مردی می‌خواست سرش را بتراشد و چون در ده خودشان سلمانی نبود ناچار با الاغ به ده مجاور رفت و افسار الاغ را به درختی بست و زیر دست سلمانی نشست. مرد سلمانی موقع تراشیدن سر او، مرتب سرش را خون می‌انداخت و مرد بیچاره از شدت سوزش اشک در چشمش حلقه زده بود. در این اثنا الاغ رم و افسار خود را پاره کرد و سر در بیابان گذاشت. سلمانی با سادگی پرسید: چرا الاغ رم کرد؟ مرد روستایی گفت: بیچاره الاغ من خیال کرد که شما بعد از من می‌خواهید سر او را بتراشید.

با کانال تلگرامی آخرین خبر همراه شوید telegram.me/akharinkhabar


ویدیو مرتبط :
گذشتن الاغ از روی پل حکایت این روزهای خودروسازها