گفت و گو با منوچهر اسماعیلی: صدای ماندگار دروغ نمی‏گوید!


 گفت و گو با منوچهر اسماعیلی: صدای ماندگار دروغ نمی‏گوید!بانی فیلم/ چهره آرام،متین، با وقار و آرامشش به او شانی بزرگوارانه می داد که حاصل سال ها تجربه و مرارت برای هنری بود که می گفت عشق سال های زندگی اوست. عشقی که هنوز هم حاضر است مرتبه اش را حفظ کند و برای عدم تنزلش تن به هرکار ندهد.راضی کردنش برای انجام مصاحبه سخت بود و صحبت های چندباره و تلاش من برای قانع کردنش که این گفت و گو قرار نیست کلیشه ای باشد همانند برخی مصاحبه هایی که تجربه خوبی از آنان نداشت. مدتی طول کشید که توانستم اورا مطمئن کنم که آمدنش به نفع دوبله است و حرف هایی که در دل دارد ، گفته شدنشان بار دل خودش و دوستدارن این حرفه و خود دوبله را سبک تر می کند. خودم هم هنوز نمی دانم چقدر توانسته باشم به این هدف نزدیک شوم اما قطعا بر این باورم که کسوت استادی محملش سکوت نیست.
استاد اگر آموخته های درونش را بیرون نریزد استادی اش ناقص است و ثمره دانسته هایش ابتر...
اما منوچهر اسماعیلی هیبت استادی اش پیش از شنیدن صدایش پدیدار بود. هیبتی که اکنون میشد فهمید که شخصیت های بزرگ در فیلم های بزرگ را چگونه با صدای پخته و پرشان خود ساخته است. می توان بهتر درک کرد که حمزه سید الشهدا چگونه در فیلم مصطفی عقاد به اسطوره بدل شد و آنتونی کویین چگون در ایران توسط این نقش شهرت زایدالوصفی را از آن خود کرد.
استاد بودن اما یکی از خصوصیاتش شاید گمنامی باشد و شهرت را تنها در بروز و ظهور هنر استاد بتوان جستجو کرد. شاید دوست داشته باشید که بدانید تمام صداهای نقش های فیلم محمد رسول الله ص ساخته مصطفی عقاد انتخاب منوچهر اسماعیلی بوده است و اکنون درد دل ها و نظرات استادانه اش را من مصاحبه کننده با همان صدای باهیبت و عزیزان خواننده از روی نوشته نوش جان می کنند.

ابتدای ورودتان به هنر دوبله چطور بود؟ آیا کسی شما را معرفی کرد؟ این مقدمه را بفرمایید تا وارد بحث شویم.
- ورود بنده به این کار سال 1336 است. اساسا این کار را نمی‌شناختم. تمام عشق و علاقه‌ام به تئاتر و سینما بود و ذهنم روی تئاتر بود. سینما می‌رفتم فقط به عشق اینکه یک روز روی صحنه تئاتر بروم. آژانسی سر خیابان منوچهری روبه‌روی سفارت انگلیس بود به نام آژانس هنرپیشگان. مسئولش آقای سخن‌سنج بود. قبل از اینکه وارد این کار شوم در اهواز در یک سینما خط می‌نوشتم و ماهی پنجاه تومان حقوق می‌گرفتم. انقدر علاقه داشتم که یک فیلم عربی که دوبله شده و روی اکران بود را از حفظ شده بودم. وقتی در این آژانس ثبت‌نام کردم پنج تومان حق عضویت داشت. برای کسانی که در این کلاس بودند این فیلم را از اول تا آخر اجرا می‌کردم و به همین خاطر از پرداخت شهریه معاف شدم! (می خندد)
همان سال 1336 یکی از دوستانی که پیدا کرده بودم به نام آقای ایرانپور. به من گفت شب گذشته در روزنامه خوانده که یک موسسه‌ای به نام داریوش فیلم، یک مرد و پنج خانم برای دوبله در ایتالیا نیاز دارد. باز هم متوجه نشدم. دوستم گفت این گوشه نشسته‌ای و برای خودت فلوت می‌زنی برویم کمی بخندیم. صبح که شد به اصرار همان دوستم به خیابان نادری کنار هتل نادری کوچه نوشین استودیو داریوش فیلم رفتیم. آقایی ارمنی آمد و گفت سه بعدازظهر بیایید. من با بی‌میلی برگشتم و گفتم حالا ببینم چه می شود. دوستم گفت نه باید ساعت سه اینجا باشی. ساعت سه که به آنجا رفتم دیدم آدم‌های مختلفی می‌آیند و جوان‌ها خیلی شیک هستند. اصلاً سر و وضع خوبی هم نداشتم و ساعت سه حیاط پر شده بود. آن آقا گفت بالاخره داخل می‌آیی یا در را ببندم. نگاهی به سر خیابان کردم و دیدم آقای ایرانپور نیامد. گفتم داخل می‌شوم. اسامی همه ما را نوشتند. هزار نفر بودیم. شخصی به نام مستر نایمن و آقای الکس آقابابیان هم بوند که بعدا فهمیدم که امتحان صدا می‌گیرند. ضبط صوتی بود که نوار می‌گذاشتند و نوشته ای را به ما می‌دادند با یک میکروفون که می‌گفتند بخوان وقتی حاضر شدی اسم و آدرست را بگو و تکست را بخوان. همه این اتفا‌ق‌ها افتاد و افتاد تا بعد از چند روز که گذشت و همینطور تست می دادیم آقای آقابابیان ساعت هشت شب (هفت هشت نفر از آن تعداد مانده بودیم) گفت نزدیک هزار نفر را امتحان کرده‌ام و تا به حال کسی که می‌خواستم را پیدا نکرده‌‌ام. از شما هم فکر نمی‌کنم چیزی دربیاید.یک شاگرد خیاط ویک شاگرد آپاراتچی و پنچرگیری دوچرخه و من بودیم. شاگرد خیاط گفت آقا به قول خودت هزار نفر را امتحان کردی حالا ما هشت نفر اضافه هستیم؟ واقعاً از آنجایی که مرد مهربانی بود این حرف خیلی رویش تأثیر گذاشت و قبول کرد که از ما دوباره امتحان بگیرد. آنجا من تصمیم گرفتم سر از این کار دربیاورم و تصمیم گرفتم آخرین نفر بروم. به تعارف افتادیم. یکی یکی امتحان دادیم و آقای آقابابیان آمد و گفت دیگر کسی نیست؟ گفتم من هستم. از من خواست داخل بروم. رفتم و مستر نایمن را دیدم که داشت سیگار می‌کشید. ضبط صوتی بود که به من گفت آن تکست را بخوان و وقتی حاضر شدی به من بگو. اول اسم و بعد آدرست را بگو. من شروع به خواندن کردم. دیدم عجب انگار داستان زندگی من است چون در مورد مادر بود و خیلی برای مادرم احترام قائل بودم و دوستش داشتم.
پدرم به سوریه رفته بود و پیش ما نبود. نوشته اینطور بود که: مادرم چند روز مریض است، شیر ندارد به خواهرم بدهد و... من که اینها را می‌خواندم نوار را درآورد و نوار دیگری گذاشت. فهمیدم اصلا ضبط نمی‌کرد. فقط یک چیزی می‌چرخید که ما فکر کنیم ضبط می شود. تازه نوار را از هد رد کرد و گفت از اول شمرده شمرده بخوان و آدرست را بگو. گفتم سلسبیل، ‌کوچه حاجی جنب گاوداری و بعد شروع به خواندن تکست کردم. از من خواستند بخندم، داد بزنم که این کارها را کردم.
گفت در اداره گذرنامه آشنا داری؟ گفتم نه. در حالی که می‌لرزید گفت بار من را سبک کردی. گفتم چطور؟ گفت تو قبول شدی. گفتم جدی برای چه؟ گفت برای اینکه به ایتالیا بروی. دو تا هزار تومانی به من داد. هول کرده بود گفت شام خورده‌ای؟ گفتم نه آقا از سه بعدازظهر اینجا هستم. گفت با هم برویم شام بخوریم. بعد با مستر نایمن صحبت کرد و دوباره برگشت و گفت جایی نروی. گفتم جایی ندارم بروم، همین جا هستم. اوایل مهر و آبان بود که سرما شروع شده بود. منزل دایی من در خیابان دکتر شریعتی بود. هزاری‌های تضمینی را که تازه درآمده بود داشتم. به منزل دایی‌ام رفتم. مهمان داشتند و تازه شام خورده بودند. ساعت از 9 گذشته بود. می‌خواستم پول‌ها را خرد کنم. به دایی‌ام گفتم هزار تومان خرد داری؟ تعجب کرد گفت از کجا آورده‌ای؟ نمی‌توانستم توضیح دهم. این اتفاق گذشت تا مدتی سر فیلم‌ها تعلیم دیدم.
به ایتالیا رفتید؟
- خیر. همینجا مشغول به کار شدم و کارهایی را انجام دادم. در واقع اکیپی درست شد که من هم جزوشان بودم وبعدا فهمیدم در مورد من توطئه کردند. من این اتفاق را سال‌ها بعد فهمیدم که مرحوم فهیمه برای من توضیح داد. در استودیو شهاب روی یک فیلم جای اسپنسر تریسی صحبت می‌کردم. به من گفت فلانی می‌دانی چه شد که ایتالیا نرفتی؟ گفتم نه فقط می‌دانم شب که همه ما کار می‌کردیم قرار شد هفت صبح داریوش فیلم باشم و وقتی رفتم همان آقای ارمنی که در را باز کرد گفت چرا آمده‌ای؟ گفتم برای اینکه به ایتالیا بروم. گفت ساعت چهار صبح رفتند. دیدم چمدانم هم همانجاست. گفت تو که رفتی، با آقابابیان صحبت کردند و گفتند این بچه است و هنوز هجده سالش نشده. فردا مشکل می‌شود. پاسپورتم را هم گرفته بودم. ویزا هم داشتم. گفت بچه‌ها ایشان را نرم کردند. گفتم حالا چه کار کنم؟ گفت با من یا کسی دیگری بیا. به هر حال من ماندم و آنها رفتند. بعد از آن اتفاق خجالت می‌کشیدم به خانه برگردم چون خداحافظی کرده بودم. اتاقی کرایه کردم در حالی که هیچ وسیله‌ای نداشتم و سرما اذیتم می‌کرد. تا اینکه در همان کوچه مادربزرگم را دیدم و به او پناه بردم و کار را شروع کردم و ادامه دادم. تا یک روز که مستر نایمن در میدان توپخانه من را دید. موتوری دستش بود و برای تعمیرش می‌رفت. گفت تو هنوز به ایتالیا نرفته‌ای؟ گفتم نه. گفت بیا استودیوی من کوچه فردوسی روبروی‌ تئاتر فردوسی به نام استودیوی DCI. در واقع از آنجا کار را شروع کردم.
با آقایان ضیاءالانصاری،‌ ثقفی و مصیبی کار کردم. با جعفر والی رفاقت عجیبی داشتم. یکی از مطالبی که هر روز می‌دیدم نوشته دوبله شده در ایتالیا بود که بدجوری من را اذیت می‌کرد. یک امتیاز بود. پیش خودم گفتم یک روز ایتالیا را پایین می کشم و همین‌طور شد. دیگر فیلمی در ایتالیا دوبله نشد و تمام فیلم‌ها سرازیر شد به تهران و تمام کسانی که آنجا بودند بساطشان را جمع کردند و به ایران برگشتند.
چرا به ایتالیا می رفتند؟ مگر اینجا دستگاهی برای دوبله نبود؟
- خیر. بیشتر دوبله‌ها متعلق به آنجا بود. مثلاً مرحوم حسین سرشار دوبله می‌کرد. آن فیلم‌ها وقتی به اینجا آمد قرار شد بچه‌های خودمان صحبت کنند و خیلی از بچه‌های دیگر. این شد که وقتی می‌گویند دوبله ایران نسبت به آنجا سرتر می‌شود دوبله آنجا را نپذیرفتند. البته دولت هم به ما کمک کرد. اینکه 25 درصد عوارض فیلمها را اضافه کرد که باعث شد دوبله به ایران کشیده شود. خوشبختانه دوبله در ایران پا گرفت.
ترک تحصیل کرده بودم و مجددا به مدرسه برگشتم. در میدان حسن‌آباد دبیرستان مهر. یک سال عقب افتاده بودم ولی یکی دو نفر به من گفتند حیف است درست را ادامه بده. ضمن اینکه دبیرستان می‌رفتم دوبله را هم ادامه می‌دادم تا اینکه با مرحوم علی کسمایی آشنا شدم در ایران فیلم که الان خانه سینماست. فیلمی به نام دروازه پاریس کار می‌کرد. نقش «پیر براسور» را به من داده بود. من نمی‌توانستم این نقش را بگویم. از صبح تا ظهر تمرین می‌کردم و باید به مدرسه می‌رفتم. چند روز رفتم ولی نتوانستم. آقای کسمایی عزیز با حوصله فوق‌العاده فقط در طول اتاق قدم می‌‌زد و فیلم مدام از اول گذاشته می‌شد تا یک روز که عصبانی شدم و با عصبانیت جمله‌ای که باید بگویم را جوری گفتم که دست گذاشت روی شانه من و گفت همین است. این شد آغاز پرش ما در کار دوبله.
مقطعی که انقلاب شد، ظاهراً دوبله تغییراتی کرد؟
- دوبله تعطیل نشد. مسائل قیچی (ممیزی) وسط بود. فیلم‌های ناسازگار با وضع روز مملکت جور درنمی‌آمد. اگر فیلم‌های گذشته را نگاه کنید فضای بازتری داشت. چه از نظر کلامی و چه تصویری. با شروع انقلاب این فضا تنگ شد. اینکه الان فیلمی را می‌بینید در جاهایی هست که در مورد عشق صحبت می‌کرد و ممنوعیت دارد. بخصوص در جاهایی که تصویر عمومی دارد و همه می‌بینند که مبتلابه همه است نه اینکه بخواهم از خودم بگویم. سندیت دارد. گفته شده که اینها گفته نشود. دوستت دارم گفته نشود. دیالوگ را نمی‌توانیم نگوییم. فیلم در اینجا باید با دیالوگ شسته رفته گفته شود. خشم به جای خودش، غضب به جای خودش، رحم، شفقت، عشق و علاقه هم همین‌طور.
شنیده بودم می‌گویند وقتی فیلم‌های خارجی به ایران می‌آید بعضی‌هایشان به دلیل دیالوگ‌ها یا بحث‌هایی که مطرح است بخش‌هایی عوض می‌شود یا دیالوگ‌ها تغییر می‌کند.
- قبل از انقلاب هم همین‌طور بود. فیلم‌های آمریکایی هیچ محدوده‌ای برای دیالوگشان ندارند. الان هم فیلم‌هایی دارند که اگر ماهواره پخش می‌کند، یک تکه‌اش صدای سوت می‌شنوید که آن کلمه گفته نشود. این به اختیار تلویزیون است اما اصل جمله سر جایش است. چون این حساسیت وجود دارد و بیننده‌های مختلفی پای تلویزیون هستند از کودک تا بزرگسال، یک حالت تربیتی دارد که سعی می‌کنند جلویش را بگیرند. بخصوص فیلم‌های اروپایی. داستان عوض کردن بله واقعیت دارد. داستان عشق و علاقه تغییر می‌کند. عشق شدید به محبت تبدیل می‌شود.
یا ممکن است دوست دختر به نامزد تبدیل شود.
- حتماً اینطور است. ما اینجا مفهومی به نام دوست دختر نداریم. باید بگوییم این دیالوگ در فضای ما نیست و واقعیت ندارد. افراط و تفریط هم هست. هنوز به حالت نرمال نرسیده. ما می‌دانیم دیالوگی که مستهجن است را نباید بگوییم ولی دیالوگی هست که اساس و بنیاد فیلم است و باید گفته شود در غیر این صورت زهر فیلم گرفته می‌شود و فیلمی بی‌اساس و بی‌بنیاد را می‌بینید. اگر توقفی در این کار بوده به این خاطر بوده که سرمایه‌گذاری خطرناکی در پیش داشته که فیلم با سلایق مختلف ممیزی می‌شد و این ریسک را نمی‌کردند. افراد مختلفی در واردکردن فیلم از گردونه خارج شدند. موسسه‌هایی که مسئولیت این کار را دارند دیگر شخصی نیستند و به جاهایی وصل هستند که من نمی‌دانم کجاست. آنچه به ما مربوط است، ما باید داستان فیلم و نقش را بازگو کنیم. اگر سؤال شما این است که بعد از سال 61 چرا فیلم نیامده علتش را نمی‌دانم. فقط می‌توانم بگویم شاید یک تنش انقلابی بوده.
بالاخره از عوارض انقلاب بوده است.
- بله آن زمان اشخاص فیلم می‌آوردند. واردکننده خصوصی بود و بعد از آن موسسه دولتی شد. خودتان هم می‌دانید کجاهاست.
در مورد رایت فیلم‌ها چطور؟ مثلاً اینکه بخش‌هایی از یک فیلم را اینجا عوض کنیم برای صاحبان فیلم از آن طرف مشکلی پیش نمی‌آید؟
از اینکه کمپانی‌ها چطور برخورد می‌کنند اصلاً اطلاع ندارم. با شخص برخورد می‌کنند یا با سیستم نمی‌دانم. به هر حال جرائمی هست. کپی رایت همه جا رعایت می‌شود.
اما در ایران اینطور نیست.
- اگر شما بگویید ما رعایت نمی‌‌کنیم، نمایشش را رعایت نمی‌کنید؟ زمانی هست که یک فیلم را کمپانی به شما نفروخته و شما از جایی ضبط کرده و پخش می‌کنید. این قصه سر دراز دارد. اما اگر فیلم را خریداری کرده‌اید، مشخص است برای کجا خریده‌‌اید و اینجا هم از لحاظ تصویری و بیانی حد و مرزی دارد. تا جایی که قابل تحمل باشد می‌شود تحمل کرد. ولی خیلی چیزهاست که غیرقابل تحمل است که خودتان چند مثال آوردید.
قبل از انقلاب و اوایل انقلاب خیلی از فیلم‌های خارجی در ایران اکران می‌‌شد. این امر باعث می‌شد آن فیلم‌ها دوبله شود و نمایش دوبله را در پرده سینما داشته باشیم. ولی کم‌کم فیلم‌های خارجی دیگر اکران نشد.
چون پخش فیلم‌ها جمع شد و انحصاری شد.
به نظرتان خوب است که فیلم‌های خارجی همچنان روی پرده سینما دوبله شود؟
- صددرصد.
یا بیشتر به سمت زیرنویس رفتیم.
- زیرنویس بدترین نوع کار سینماست. حواستان به زیرنویس می‌رود و تصویر را از دست می‌دهید. زیرنویس هیچ جا موفق نبوده. ممکن است جاهایی حرف بومی لازم باشد و زیرنویس بیاید که اشکالی ندارد اما سرتاسر فیلم باید حواستان یا به زیرنویس یا تصویر باشد. مگر آرزو به دل هستید که یک فیلم را بخوانید؟ خوب روزنامه می‌خوانید. یک بار باید دیالوگ‌ها را بخوانید و یک بار هم تصویر را ببینید. اینکه نمی‌شود. زیرنویس مطرود است و در هیچ جای دنیا هم رسم نیست.
در مورد اکران فیلم‌های خارجی چطور که الان جمع شده؟
- پخش فیلم‌ها جمع شده. قبلا وارد می‌کردند که دیگر اجازه ندادند.
اگر کسی هم بخواهد این کار را بکند خیلی از فیلمسازان داخلی صدایشان درمی‌آید که سهمیه سالن ما را گرفته‌اند و به این فیلم‌‌ها داده‌اند. در صورتی که صنعت دوبله ما در این حرفه استفاده می‌شد.
- صنعت دوبله زمانی به کل سینما ویتامین می‌رساند و گله‌ای هم از کم و کیفش نداشت. با همه چیز می‌ساخت. حالا پخش فیلم‌ها جمع شده و صدا به سر صحنه رفته. اگر صدا سر صحنه موفق است اجازه دهید ادامه داشته باشد.
موفق نبوده. احساس می‌کنیم موفقیتی که آن فیلم‌ها با دوبله داشتند خیلی بیشتر از فیلم‌های بدون دوبله الان است. گاهی صدای یک بازیگر آنقدر بد است که تماشاگر را اذیت می‌کند اما فیلم اکران می‌شود و کسی به این قضیه فکر نمی‌کند.
- برای دوبله ، با هنرپیشه‌هایی که ایفای نقش کرده‌اند، ما هم یک دور دیگر زیر پوست اینها می‌رویم و بازی را با صدا و توان خودمان اجرا می‌کنیم. جایی موفق هستیم و جایی نیستیم. جاهایی که موفق هستیم متأسفانه حاشا می‌کنیم و می‌گویند نه. در حالی که بارها و بارها صدایمان درنیامده ولی گفته شده که اگر فلان فیلم را فلان نفر حرف نمی‌زد به این موفقیت نمی‌‌رسید.
قطعا همین‌طور است. فیلم‌های فارسی قبل از انقلاب که بدون دوبله،اصلا فیلم نبود.
- الان نگاه کنید فیلم‌های عروسکی و انیمیشن خیلی سروصدا کرده. فیلم‌های آمریکایی روی صدای هنرپیشه‌هایشان اسم می‌گذارند مثلاً با صدای فلان هنرمند مشهور یعنی یک امتیاز برای آن نقش است. مثلاً با صدای گریگوری پک است. شما تایتل را که می‌‌خوانید صرفنظر از تمام کسانی که در تولید فیلم نقش داشته‌اند، صداپیشه‌ها در جای خودشان اسم‌هایشان می‌آید و خیلی هم والاتبار می‌آید نه اینکه از زیرش دربروند. به این صورت که این فیلم به سرپرستی فلانی دوبله شده و تمام شد.
چرا این اتفاق در ایران نیفتاده؟ اگر اسم دوبلورها در تیتراژ باشد چه اشکالی دارد؟
- همان قضیه شترسواری دولا دولاست دیگر. انقدر پنهانش می‌کنند تا خودش سردربیاورد. شاید فکر می‌کنند نیمه پنهان است. ما همیشه فکر می‌کنیم آن طرف ماه خبری نیست و فقط نیمه روشنش را می‌بینیم. فکر ما بسته است نه باز. به کسانی که به این فکر بسته مداکم تزریق می‌‌کنند، نمی‌خواهم اهانت کنم، اما این رسمش نیست. ما کارهایمان را با اینکه چهل سال دیگر چه اتفاقی می‌افتد شروع نکردیم. ما با عشق شروع کردیم. ما فیلم را یک بار دیگر در اتاقمان می‌ساختیم و به جرات می‌گویم همکاران من آن نقش‌ها را دوباره اجرا می‌کردند. کار کارگردان سر جای خودش، هنرپیشه‌ها سر جای خودشان و این کار هم سر جای خودش. الان تمام فیلم‌هایی که همکاران من کار کرده‌اند و نامی از آنهاست و به زحمت نامشان را می‌برند، به قوت سر جای خودش هست. با اینکه کم است اما باز هست.
صدای ماندگار یعنی چه؟
- صدای ماندگار صدایی است که دروغ نگوید. صدای ماندگار صدای مادر آدم است. چیزی که از مادر به ارث می‌برید محبت مادرانه است که به صدا تبدیل می‌شود. بعد می‌خواهید نقش ایفا کنید و دیالوگ‌ها را با عطر مهر و محبت مادرانه می‌گویید.
صداهایی هست که طنین دارد، ولی به شما انگیزه اینکه جابه‌جا شوید را نمی‌دهد. اگر صدا را گوش کردید و یک دفعه دیدید چه زمانی گذشته و متوجه نبوده‌‌اید، آن صدا در شما نفوذ کرده. همه این صداها یکجور نیستند. بعضی‌ها از ته دل بیرون می‌آیند. بعضی‌ها صداهای شیک و خیلی رمانتیک دارند. مثل یک دکلمه است. مثل یک موسیقی خوب، یک ساز است. اگر بخواهید رفع تکلیف کنید به شنونده هیچ چیزی نمی‌رسانید اما اگر بخواهید شنونده را با خودتان سهیم کنید وقتی ساز می‌زنی باید همان‌طور بزنی که انگار در تنهایی می‌زنی. آن موقع نفوذ کرده و ماندگار می‌شود. تعریفی بیش از این ندارم.
می‌دانم که دوبله فقط صحبت کردن به جای بازیگر نیست و خیلی ریزه‌کاری‌های دیگر دارد که در ظاهر دیده نمی‌شود. انگار فقط احساس می‌شود که یک نفر می‌نشیند و با دیالوگ صحبت می‌کند. اما قطعا اینطور نیست. یک مقدار در مورد ریزه‌کاری‌هایی که دیده نمی‌شود و کارهایی که انجام می‌دهید که نقش قابل باور شود صحبت کنید. گاهی بعد از دوبله است که نقش حس پیدا می‌کند و قابل باور می‌شود.
- اینطور تصور کنید کسانی که این نقش‌ها را اجرا می‌کنند یک نوع بازی کت‌بسته انجام می‌دهند. وقتی شما فیلم را می‌بینید بخصوص با کلامی که برایتان مانوس است، بیشتر دلچسب می‌شود و تازه متوجه می‌شوید چه بوده. هر نوع فیلمی که باشد. فیلم احساسی باشد یک نوع است، خشن باشد یک نوع است، لطیف و عاشقانه باشد هم یک نوع است. کسی که این کار را می‌کند باید دوستش داشته باشید. اگر روی صحنه نرفتیم و از جلوی دوربین رد نشدیم دلیلی بر این نیست که از اصلمان دور شده‌ایم و از اصل افتاده‌ایم.شاید از اسب افتاده باشیم اما می‌توانیم دوباره سوار اسب شویم و به اصلمان نزدیک‌تر شویم.
خیلی از همکاران شما در کنار دوبله گاهی تئاتر کار کرده یا حتی مجری بوده‌اند. شما در طول سال‌های فعالیتتان چقدر به کارهای دیگر پرداختید؟
- خیلی کم. تئاتر یک حافظه عجیبی می‌خواهد. چون دیالوگ حفظ کردن از کسی مانند من برنمی‌آید. اما در کار دوبله کار انجام شده را می‌توانم انجام دهم. کما اینکه بارها شده هفت، هشت صفحه متن بوده و حتی به پای مرگ افتاده‌ام اما این کار را انجام داده‌ام.
بازی در یکی دو فیلم بوده که اصولا موفق نبودم مثل «سردار جنگل» مرحوم قویدل با ولی‌الله مومنی و فیلم «شب‌های زاینده‌رود» مخملباف. اخیرا هم یکی دو پیشنهاد داشتم که سناریو را که خواندم دیدم من را جذب نمی‌کند. شاید اگر روزی آقای تقوایی از من دعوت کند با کله هم بروم چون می‌دانم چیزی در من سراغ دارد. اما اینکه کسی به صرف اینکه من جای فلان هنرپیشه کار صدایش را کرده‌ام و با صدایم بخواهم کار کنم درست نیست. کارهای متفرقه اصلاً انجام نداده و نمی‌دهم. کار دوبله را تا وقتی که زنده هستم ادامه می‌دهم ولاغیر.
به نظرم همان‌طور که کارگردان باید از بازیگر شناخت داشته باشد که نقش را درست انتخاب کند شما هم برای مدیریت دوبلاژ براساس صدا کارگردانی مجددی برای انتخاب نقش‌ها دارید.
- قطعا. فیلم‌هایی که ارزشش را دارد، روی تک‌تک صداها و بالا و پایینشان و احساس و تاثیرگذاری‌شان حساب کرده و انتخاب می‌کنم. نمونه‌‌اش هم فیلم «محمد رسول‌الله» مصطفی عقاد که اوایل انقلاب دوبله کردم. تمام صداها حساب شده بود که خوشبختانه سربلند بیرون آمدم. یکی از کارهای درخشان بعد از انقلاب بود که واقعاً همه همکاران سر جایشان بودند و هیچ کدامشان بیراهه نبودند. همانی بودند که باید باشند نه کمتر و نه بیشتر.
اما بعد فیلم آنچنانی نبوده که من را وادار کند. البته مدتی است که بنده کار مدیر دوبلاژی انجام نمی‌دهم. چون خیلی از دوستان جدید را نمی‌شناسم و میزان قدرت کاری‌شان را نمی‌دانم. شاید سر کار آشنا شوم که چه کسانی هستند و در ذهنم بسپرم. ولی الان دیگر نه فیلمی آنچنانی می‌آید که ارزش داشته باشد برایش زحمت بکشم و تک‌تک افراد را انتخاب کنم و دیگر مسئله مالی است. همان‌طور که می‌دانید کار به ما که می‌رسد به خنس می‌خورد. بودجه ندارند یا کم دارند و از این داستان‌های عجیب و غریب.
با دوبله نشدن فیلم‌های فارسی موافق هستید که صدا سر صحنه باشد؟
- به نظرم این یک کورس است. من نباید اظهارنظر کنم. اگر شادروان علی حاتمی زنده بود، نه. او«ذوحیاتین» بود وبه هر دو حرفه نگاه می‌کرد و آدم قدرشناسی بود. روحش شاد.
عاشق دوبله بود.
- بله.
گفته می‌شود بعضی نقش‌ها را براساس صدای دوبلورها می‌نوشت.
- بله البته این را طوری عنوان نمی‌کرد که به هنرپیشه بربخورد و پا پس بکشد. هنرپیشه‌هایی مانند آقایان انتظامی و مشایخی آنقدر افتادگی دارند، شادروان علی حاتمی هم آنقدر آقا و والامقام بود که هیچ وقت این موارد را به رخ کسی نمی‌کشید. اینها در درونش بود.
کیفیت ساخته شدن فیلم چقدر روی کیفیت دوبله تأثیر دارد؟
- فیلم‌ها را باید دسته‌بندی کرد. در سینمای قدیم یکسری کابوی و گاوچران بود، یکسری فیلم‌های لاواستوری بود، یکسری فیلم‌های دیگر بود که علی کسمایی واقعاً در آن ها شاهکار دیالوگ‌نویسی داشت، مثل بانوی زیبای من، که به مدیر دوبلاژ اجازه می‌داد که ادای دین کند و فیلم را درست ببیند. فیلم باید درست دیده شود، همه باید درست باشند. نمی‌شود به یک نفر اکتفا کرد که این نقش را فلانی می‌گوید پس فیلم خوب است. نه، تو هم که نقشت کوتاه است به همان اندازه باید جانفشانی کنی. بعضی از این کارها امروز انجام می‌شود و متأسفانه فیلم‌ها دیده نمی‌شود. البته مشکل از تلویزیون است. می‌شود گفت که قدرناشناس‌ترین بخش کار ما تلویزیون است. از همه جهات. از جهت مالی یا بازنگری به همکاران ما کارشان توجیهی ندارد. بعد هم تصور می‌شود که اگر عیب و ایرادی وجود دارد بغض و حسد است برای اینکه یکسری جوان ترقی نکنند. مگر می‌شود جلوی ذوق یک عده جوان را گرفت. محال است. ما هم جوان بودیم و چطور رشد کردیم؟ زمانی که عطاءالله زاهد دوبله می‌کرد یا زمانی که مرحوم علی تابش رل می‌گفت هجده ساله بودم. یا دیگرانی مانند سارنگ، صادق بهرامی، تقی ظهوری،‌ ناصر ملک مطیعی...
این افراد اجازه می‌دادند راحت کار کنید؟
- بله تشویق هم می‌کردند. ما متعلق به آن دوره هستیم. دوره باشکوه آن زمان. یک نفر ممکن است در این جمع پیدا شود و بغض و حسدی داشته باشد اما نمی‌شود این را به کل طایفه بست. بین همکارانم دیده‌ام که بعضی از جوان‌ها را واقعاً تشویق می‌کنند. من هم یاد گرفته‌ام و تشویق می‌کنم. کسانی که واقعاً عنصرش را دارند تشویق می‌‌کنم اما در مجموع نگاه تلویزیون بد است و عکس‌العملش خوب نیست و گویی دوست دارد همیشه بین ما اختلاف باشد. نمی‌دانم چرا. مثل اینکه از این اختلاف سود می‌برد. چه اختلاف داشته باشیم یا نه این کار انجام می‌شود پس چه بهتر که یک مقدار با شرف بیشتری به این کار نگاه کنیم چون مفت به دست نیامده.
شما در دوبله دیالوگ‌ها را حفظ می‌کنید؟ چون چشمتان همزمان به کاغذ و تصویر است و دقیقاً سر باز و بسته شدن دهان بازیگر صحبت می‌کنید و اضافه و کم ندارد. چطور این زمان را تنظیم می‌کنید؟
- یکی از خصوصیات کار است که در این مدت یاد گرفته‌ایم و آن نفس‌گیری است. اینکه باید اندازه‌گیری کنم این دیالوگ که سه خط است بعد از دیالوگ یک نفر دیگر باید گفته شود و باید به اندازه‌اش نفس بگیرم. مثلاً من در «شاه لیر» دیالوگی داشتم که ایستاده می‌گفتم و چندین صفحه بود. یک چشمم به دیالوگ بود و یک چشمم به اکران. گوشی هم در گوشم بود. بعد از پانزده بار که تمرین کردم آماده شدم برای ضبط و بعد دیالوگ‌ها را گفتم. هیچ صدایی هم نباید باشد چون صدای کاغذ هم ضبط می‌شود. بعضی از دیالوگ‌ها را حفظ می‌کردم و بعضی را نه اما می‌دانستم کجا باید به چه حالتی صحبت کنم. چه جمله‌ای را چطور باید تمام کنم که با لب جور دربیاید، لب بسته یا باز. این دیالوگ‌ها را لوله‌وار کنارم می‌گذارم و زیرچشمی نگاه می‌کنم.
یعنی در اثر تمرین زیاد این کار را می‌کنید؟
- بله.
دوبله اصیل در حال حاضر به نوعی از بین رفته. چون زمانی دوبله ایران شاید جزو اولین‌ دوبله‌های دنیا بود اما الان آن دوره اصیل از بین رفته یعنی هم‌نسلان شما تقریباً کار نمی‌کنند دوبله هایی هم که جدیدا در سریال‌های خارجی نشان داده می‌شود خیلی بد است و همین‌طور دیالوگ ها فقط گفته می‌شود. دلیل اصلی‌‌اش از نظر شما چیست که وضع دوبله به اینجا رسیده است؟
- آسان‌پذیری و ارزان‌پذیری. چرا راه دور برویم؟ فیلمی را که باید بدهند دست آقای مثلاً خسروشاهی می‌دهند دست من. می‌گویند آقای خسروشاهی گران است اسماعیلی ارزان است. من هم به تبع با گوینده‌های ارزان‌تر کار می‌کنم و هر جوری هم که گفتند می‌گویم خیلی خوب است. صاحبکار هم نمی‌آید سر بزند چون دلش نسوخته. اینکه بیاید بگوید این دوبله کجا دوبله «بانوی زیبای من» کجا ما توقع آن دوبله را داشتیم. طرف هم می‌گوید هر چقدر پول بدهی همانقدر آش می‌خوری.
در واقع شما می‌گویید اهمیتی که به کارهنری باید داده می‌شده وجود ندارد.
- ریشه مالی دارد. الان یک فیلم را که دوبله درخشانی دارد در نظر بگیرید و دوبله را از رویش بردارید و از یک نفر دیگر بخواهید که دوبله کند. ببینید چه کاری تحویل می‌‌دهد. گرو‌ه‌های زیرزمینی که برخی مقامات خبر دارند و اهمیتی که برایشان ندارند هیچ، کود هم به پایشان می‌ریزد که تقویت شوند. چون سروصداها بخوابد. زمانی انجمنی داشتیم (هنوز هم داریم) و هر کسی که می‌خواست بیاید درش باز بود. من نمی‌دانم چرا با تجمع یک عده مخالفت می‌شوند؟ چرا باید یک فیلم از نظر دوبلاژ از چند معبر بگذرد؟ باید از یک معبر عبور کند. انجمن ما باید صلاحیتش را تأیید کند. اگر این بار را به ناحق از روی دوش ما بردارید به دلایل زیادی که اصلاً معلوم نیست، همین آش و همین کاسه خواهد بود.
پس نقش صنف و سندیکا کمرنگ می‌شود.
- بله.
یعنی انجمن شما در ورود دوبلورها و صداهای جدید نقشی ندارد؟
- نه اینکه نداشته باشد، کمرنگ است. به من می‌گویند یک عده علاقه‌مند هستند و ما برایشان کلاس می‌گذاریم و شما هم به آنها درس بدهید. من را هم طمع برمی‌دارد و می‌نشینم آنجا. درس تئوریک دوبله با یک جلسه تمام می‌شود.اصل دوبله فیلم است و لب‌ هنرپیشه. حالا احساس داشتی یا نه، می‌خواهی ‌پرش کنی یا نه؟ این هم با فیلم‌های کنونی و انیمیشین و رقابت‌های نامشروع و اینکه کورس گذاشته‌اند با رقم‌های خیلی پایین. تشویق نمی‌‌کنند که ما یک دوبله خوب می‌خواهیم که حرفی در آن نباشد. از هیچکس چنین چیزی را بخصوص در سال های اخیر نمی‌شنویم. اگر شنیده شده هم خیلی کم بوده.
الان دوبله در واحد دوبلاژ سیما هم رونقی ندارد. چند روز قبل برای صحبت با آقای عرفانی رفته بودم تقریباً تمام استودیوها خالی بود. یعنی صداوسیما هم از این منظر ضربه می‌خورد.
- با آنها که صحبت می‌کنیم می‌گویند مربوط به تحریم‌هاست و اگر تحریم‌ها به طور کامل برداشته شود فیلم ها سرازیر می‌شود. هر سال در دی و بهمن و اسفند ماه وقت سر خاراندن نداشتیم. یعنی ناهاربازارمان بود. اما امسال خبری نیست.خود من، 25 روز قبل آخرین فیلمی که حرف زدم «پادشاه نیویورک» بود که تازه آن را هم دوستمان آقای آفتابی اصرار کرد که رفتم. گفتم من تا به حال جای چارلی چاپلین صحبت نکرده‌ام و نمی‌توانم این ریسک را انجام دهم. فیلم را هم دیده بودم. اصلاً گله‌ای ندارم. من با کار نکردن نابود نمی‌شوم که با کار کردن از کوره در بروم یا برعکس. احساس می‌کنم این کار خوب دیده نمی‌شود و بهتر است در همان جعبه ویترین خودمان باقی بمانیم.
حداقل خراب نشوید.
- بله.
هنرپیشه ثابتی بوده که شما روی صدایش صحبت کنید؟
- خیلی ها بوده اند. چارلتون هستون، ویلیام هولدن، اسپنسر تریسی، گریگوری پک...
همیشه شما صحبت می‌کردید؟
- همیشه نه. هیچوقت از این مسئله شکایت نداشتم که چرا دیگری صحبت می‌کند. این یک میدان مسابقه است. البته گاهی از روی عمد است و یک صدایی شبیه صدای شما را استفاده می‌‌کنند تا شما نباشید مثل مرحوم عزت مقبلی که نقش‌های زیادی گفته یا مرحوم افضلی. برای اینکه پول زیادی به آنها ندهند به قول معروف برایش شاخ می‌تراشند. ولی ارزشش از بین نمی‌رود. دیالوگ‌های لویی دوفونس را چه کسی می‌توانست با آن حرارت و شکل بگوید. یا مرحوم حمید قنبری جری لوئیس ساخته شده در آمریکا را ایرانیزاسیون می‌کرد. یعنی مطبوع طبع ایرانی می‌کرد. همان که یک ایرانی دوست دارد. صدمه‌ای هم به ستون فیلم نمی‌زد. ولی بقیه فیلم‌ها موفق نبودند. نورمن هم موفق بود که مرحوم زرندی می‌گفت. یا هنرپیشه‌های دیگر. ولی فیلم‌هایی که من داشتم همین‌ها بود .
نسلی که شما کار می‌کردید برحسب اتفاق یا هم‌نسل بودن و فضای مشترک سال‌های رشد، صداهای هر کدام از همکاران شما واقعاً صداهای تکی است. صدای آقایان رسول‌زاده،‌ پرویز بهرام، ناصر طهماسب یا شما واقعاً دیگر نمی‌شود جایگزین ‌شود. اما بعد از این نسل، صداها ممکن است خوب باشد و توانایی باشد اما صداها دیگر تک نیست. من همیشه در ماشینم نمایش‌های رادیو نمایش را گوش می‌کنم ولی هیچ کدام از صداها آن تکی صداهای قبلی را ندارد. دلیلش از نظر شما چیست؟
- آن نسل، نسل خاصی بوده. آن زمان درهای هنر بسته بوده و فضای حرکت سریع مکانیکی امروز را نداشته. وسعت کار خیلی بیشتر بوده از این جهت که ما محکوم نبودیم ظرف یک روز کار را تمام کنیم. یک فیلم در یکی دو هفته یا سه هفته طول می‌کشید که تمام شود. این بود که ما برای یک صحنه شاید یک ساعت تمرین می‌کردیم. تا فیلم را از آپارات دربیاورند و سر کنند و دوباره بگذارند.
الان می‌گویند تا اینجای دیالوگ را گفته‌ای خوب است از اینجا به بعد را بگو. کمیت برایشان مهم است نه کیفیت. این است که سرعت پیدا کرده، گوینده نمی‌داند چه می‌کند و کسی هم نیست که کمکش کند که جمله را باید با چه حالتی بگوید. البته همکاران من که کار می‌کنند همه‌شان اینطور نیستند و به راحتی از کارشان نمی‌گذرند. مثلاً آقایان قنبری، مظفری، خسروشاهی و بهرام زند کسانی هستند که از طایفه قبلی باقی مانده و دوبله می‌کنند. اینها کسانی هستند که همینطوری نمی‌گویند این صحنه خوب شد.
این یک بعد از قضیه است که شما گفتید. اما صحبت من روی جنس صدا بود.
- الان صداها نوسان ندارد. صدا باید بالا و پایین برود. صدا را باید بپرورانی و بپزی. الان با همان صدا صحبت می‌کنند و دیالوگ می‌گویند. یکی نیست به داد پرورش صدا برسد. فقط لحظه‌ای که صحبت می‌کند می‌گویند این جمله را بگو و برو. نه خودش به داد خودش می‌رسد و نه کسی که نقش را به او داده. در واقع این گوینده است که باید به خودش برسد. چون لشکری در پسش هستند که خیلی راحت جایش را می‌‌گیرند و هیچ چیزی جلودارشان نیست. اگر فکر کند که جا و نقشش ماندگار است عبث است. هستند کسانی که جلو می‌آیند و صاحب صدا و استعداد هستند.اما تب این کار از بین رفته. باید دماسنج را بگذاریم ببینیم آیا به 37 درجه می‌رسد؟ نه نمی‌رسد.
انجمن شما در این زمینه کاری نمی‌کند؟
- انجمن ما فعلا مماشات می‌کند. ارشاد باید کمکش کند که جلوی کارهای زیرزمینی گرفته شود. صدماتی که کار ما می‌خورد از کارهای زیرزمینی است و ریشه در مادیات دارد. نه نسل جدید و نه صدای جدید. ما اصلاً مخالف اینها نیستیم. هزار نفر وارد این کار شوند، اما وقتی از لحاظ اقتصادی هیچ چیزی برای کسی ندارد برای چه بیایند؟
من دیده‌‌ام آقای دانشجوی رشته فلان در فلان استودیو چای می‌دهد. اصلاً دگرگون می‌شوم. وقتی او را آنطور می‌بینم خوب باید یک جور زندگی‌اش را بگذراند. تا وقتی کسی برای جنسی که آورده ارزش قائل شود و بگوید این فیلم را می‌خواهم که خوب کار شود. کار از سررشته خراب است. انجمن ما نمی‌تواند کاری کند. اگر بخواهد اعتصاب کند جلوی چه کسی بایستد؟ بلافاصله به نام اعتصاب انگ می‌زنند و همین را که هست هم از بین می‌‌برند. بنابراین انجمن ما هم با وضع موجود کنار می‌آید و گاهی هم صدایش بلند می‌شود. درواقع باید اساس کار درست شود.
وضعیت خودتان چطور است؟
- این دیگر جزو محرمات است. باید آبروداری کرد.
از طرف مسئولان سراغی یا بیمه‌ای وجود ندارد؟
- نه من انتظارش را دارم و نه اقدامی شده است. اگر شود شگفت‌زده می‌‌شوم که انگار فامیل ما هم با الف شروع می‌شود! هیچ عکس‌العملی نبوده و انتظاری هم ندارم.
حرف آخر؟
- امیدوارم کسانی که مایل هستند وارد این کار شوند از طریق انجمن بیایند. در انجمن به روی همه باز است و هیچ محدودیتی نداریم. روزهایی می‌گفتند در را به روی خودشان بسته‌اند اما الان در به زور باز شده. انقدر سوراخ سنبه گذاشته‌اند که موریانه زده. امیدوارم مسئولان به فکر آینده باشند که نسل جوان را تحریک می‌کند. نه در حرفه ما، به حرفه‌های شبیه ما درست نگاه کنند و بدانند که ما به ورطه سقوط نزدیک‌تریم تا یک تاجر ورشکسته.


منبع: بانی فیلم


ویدیو مرتبط :
انونس فیلم شیرین ساخته جنجالی عباس كیا رستمی با صدای منوچهر اسماعیلی