اس ام اس عاشقانه و احساسی سری چهلم


شهر من گم شده است

من با تاب ، من با تب

خانه ای در طرف دیگر شب ساخته ام

من در این خانه به گم نامی نمناک علف نزدیکم…

****************

گلها

شناسنامه ندارند

شناسنامه ی گلها را

به نام دخترها زده اند…!

****************

تن بارانی تو

ابتدای امید من است

و انتهای اندوه من

تن بارانی تو

که چون آب

مرا تشنه می کند

و چون خاک

مرا می پوشاند

****************

رفت و با خود غریبگی کردم

ذهن آیینه هم مرا نشناخت

وقت رفتن بجای دلداری

بغضها را بجان من انداخت

****************

پیرزنی شوم

آلزایمر بگیرم

زنگ بزنم

انگار

پسرم هستی

بگویم

چقدر

دلم

برایت تنگ است

****************

باران که آمد

گلی در خانه ام رویید

آفتاب که تابید

آیینه ای تمام قد به خانه ام داد

درخت توی ایوان

شانه ای به موهایم

بخشید

عزیزکم

تو که آمدی

گل و آینه و شانه را بردی

و شعری به من سپردی!

****************

گاهی باید

چترت را ببندی ؛

بگذاری باران

آتشی را که در قلبت روشن است

نم نم

خاموش کند…

****************

در موهای تو

پرنده‌ای پنهان است

پرنده‌ای که رنگِ آسمان است

تو که نیستی

روی پایم می‌نشیند

جوری نگاه می‌کند که نمی‌داند

جوری نگاه می‌کنم که نمی‌دانم

می‌گذارمش روی تخت

و از پلّه‌ها پایین می‌روم

کسی در خیابان نیست

و درخت‌ها سوخته‌اند

کجایی؟

****************

ﻣﻦ

ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﺟﻨﮕﺠﻮﯼ ﺧﻮﺑﯽ ﻧﺒﻮﺩﻡ !

ﻓﺮﻣﺎﻧﺪﻩ

ﻫﺮﺑﺎﺭ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺷﻠﯿﮏ ﻣﯽ ﺩﺍﺩ

ﺑﻪ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﻧﺎﻣﻪ ﯼ ﺳﺮﺑﺎﺯ ﺩﺷﻤﻦ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ:

” ﻫﻤﺴﺮ ﻋﺰﯾﺰﻡ

ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮﻣﺎﻥ ﺑﮕﻮ

ﭘﺪﺭﺕ ﺑﻪ ﺯﻭﺩﯼ ﺑﺎﺯ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮔﺸﺖ "

****************

مشخص نیستند

نه جای زخم هایت

نه آنان که زخمت زده اند

به برکه ها می مانی عزیزم

و هر سنگ که زخمی ات می کند

در تو آرام می شود.

زخم ها زیباترت کرده اند…

چون برکه ها

که با سنگ‌های خوابیده در بسترشان

زیباترند.


ویدیو مرتبط :
ایجاد اس ام اس در پنل مدیریت اس ام اس