محبوب
2 دقیقه پیش | امیت سرکیسیان، اولین شهید مدافع حرم ارامنه! / شایعه 0506این تصویر جعلی است و عکس اصلی مربوط به شهید مدافع حرم هادی شجاع در مشهد می باشدمتن و پاسخ شایعه |
2 دقیقه پیش | وقتی موبایل برای سلامت شما مفید می شود!!جریان سریع امور در دنیای امروز به حواسپرتی بیشتر و نداشتن وقتی برای آسودگی انجامیده است. در چنین شرایطی نیازهای بدن به آسانی فراموش میشود. خوشبختانه همان وسایلی که ... |
در شب اعدام به زندانیان محکوم به اعدام چه میگذرد؟؟؟
میگوید تنها مُسکّن اعدامی در آخرین شب زندگیاش، «سیگار» است و «آخوند»؛ حکایتهایش از آخرین شب زندگی اعدامیها شنیدنی است؛ از قصههای رضایت در وقتهای اضافه عمر یک اعدامی تا تلخی لحظه جان دادن او...
روایتهایی خواندنی از شبهای اعدام...خودش میگوید بعد از 15 سال کار در زندان و گرفتن آخرین وصیت ده ها اعدامی، هنوز هم شبهای اعدام، خواب به چشمش نمیآید؛ میگوید زمان در «شب سوئیت»، کند میگذرد؛ کشدار؛ میگوید تنها مُسکّن اعدامی در آخرین شب زندگیاش، «سیگار» است و «آخوند»؛ خلاصه قصههای تلخ و شیریناش از لحظههای تلخ اعدام و رضایت اولیاءدم در وقتهای اضافه، شنیدنی است؛ از حکایت نجات یک اعدامی به برکت تکه قندهایی که به نام عباس (ع) متبرک شدهاند تا روایت ناگفتههایی از اعدام قاتل روح الله داداشی.
روایتهایی خواندنی از شبهای اعدام/ناگفتههای قصاص قاتل روحالله داداشی
متولد اواسط دهه 50 است؛ بسیار شوخ و خوش اخلاق با عمامهای سفید و ریشهایی مشکی که در قسمت پایین چانه، یکی در میان سفید شده؛ به قول خودش اهل دیار کجور است، با لهجه مازندرانی غلیظ؛ به شدت روشنفکر، کتاب خوانده و دل نازک؛ آنقدر دل نازک که هنوز بعد از سالها، بازخوانی برخی از خاطرات، چشمانش را نمناک میکند؛ خاطراتی تلخ از ناکامیاش در گرفتن رضایت از اولیاء دم؛ خودش معتقد است این پر انرژی بودن و شوخ طبعیاش هم خصلت ذاتی باز مانده از شیطنتهای دوره کودکیاش است هم پیش نیاز کار با زندانیهایی که شاید فرصت دیدن دوباره طلوع آفتاب را نداشته باشند؛ همان زیر تیغیها؛ زندانیهایی که امیدهای «حاج آقا» در آخرین خط زندگیشان، میتواند حُسن ختامی بر آخرین برگ از دفتر سرنوشتشان باشد؛ دفتری که شاید آخرین صفحه آن در گرگ و میش قبل از طلوع آفتاب، پای یکی از شمارههای یک تا دهِ چوبه اعدام در حیاط اجرای احکام، ورق بخورد.
در این گفتوگو، نام مصاحبه شونده و تصاویر وی بنا به مصلحتهایی منتشر نمیشود.
روحانی شدنم در زندان، توفیق اجباری بود
حاج آقا چطور شد وارد زندان شدید؟
حقیقتش ورود من بهاین کار و روحانی زندان شدن، کاملاً ناخواسته بود؛ یادم هست یکی از فامیلهای مادری ما سال 80 در همین جا مسئول بود؛ تازه پایه 6 و لمعتین را تمام کرده بودم که اون سید به من گفت میای اینجا؟ من هم همینطوری قبول کردم و وارد زندان رجاییشهر شدم؛ یعنی اصلاً نمیدانستم قرار است چه کاری بکنم؛ البته قرار بود من فقط برای 3 ماه بمانم و حکم اولیه من هم 3 ماهه بود ولی بعد از 15 سال هنوز این سه ماه تمام نشده (با خنده)؛ بارها تصمیم گرفتم این کار را عوض کنم ولی نشده و امروز که بعد از این همه سال به این تلاش خودم و ناکامی در این تلاش فکر میکنم به خودم میگویم حتماً حکمتی در این کار است؛ یا شاید توفیق اجباری برای من. به هر حال این سالها تجربه عجیبی بود که در خلال آنها، به موارد عجیبی برخوردم که شاید در هیچ جای دیگر نمیتوانستم با آنها مواجه شوم؛ مواردی که بر ایمان من اضافه کرد.
یکی از کارهایی که روحانیهای زندان میکنند، بودن در کنار محکومان اعدام در آخرین شب زندگیشان است؛ قبول دارید که ماندن در کنار کسی که میداند چند ساعت دیگر بیشتر در این دنیا نیست، کار سختی است؟
حقیقتش این است که معمولاً ما هر روز با همه مددجوهای زندان سر و کار داریم و سعی میکنیم که شرایط روحی آنها را در حد مطلوبی نگه داریم؛ از طرفی باید روحانی در اینجا با مددجوها و زندانیان کاملاٌ صادق باشد؛ کلام اول در اینجا صداقت است؛ شاید بعضیها تصور کنند که روحیه دادن به یک زندانی منتظر اجرای حکم، امید دادن به رهایی اوست ولی این بدترین کاری است که میشود کرد؛ همه روحانیهای زندان میدانند که باید صادقانه، زندانی را برای اجرای حکم آماده کنند و در عین حال سعی کنند روحیهاش را برای اجرای حکم بالا ببرند؛ به عبارتی باید به او گوشزد کنند که این حکم، عکس العمل کردههای خودش است ولی در عین حال دقت داریم تا در همه ابعاد زندگیشان، به آنها کمک کنیم تا به اصلاح رفتار و توبه از اعمالشان نزدیک شوند؛ به عنوان مثال وقتی میبینیم یکی از مددجوها به اصطلاح توی لک رفته، سراغش میرویم و سعی میکنیم از مشکلش سر در بیاوریم و به قول معروف، یک درمان کپسولی برایش تجویز کنیم؛ یعنی کاری کنیم که با صحبت از احادیث و آیات قرآن، روحیهاش را بالا ببریم. البته این حساسیت ما در مورد زندانیان و محکومان قتل بیشتر است چراکه هر روز از مدت محکومیتشان ممکن است آخرین روز زندگیشان باشد. چراکه طبعاً زندانیها از روز اجرای حکم خبر ندارند و باید آمادگی برای پذیرش اجرای حکم را برایشان ایجاد کنیم؛ خب بالطبع اگر ما نتوانیم این آمادگی را برای این افراد به وجود بیاوریم، «شب سوئیت» باید تمام هم و غم خودمان را بگذاریم بر روی اینکه قالب تهی نکند.
روایت «حاج آقا» از «شب سوئیت» اعدامیها
شب سوئیت؟!
خب معمولاً شب آخر زندانیهای زیر تیغ به صورت انفرادی سپری میشود؛ یعنی به اصطلاح در اتاق قرنطینه؛ زندانیهای اینجا به آن شب میگویند «شب سوئیت»!
آن شب چطور میگذرد؟
معمولاً پیش از رسیدن شب اجرای حکم یا شب سوئیت، زیر تیغیها به این درجه رسیدهاند که اجرای حکم را بپذیرند و به قول خودشان «تسلیماً لِاَمرک» شدهاند و اجرای حکم را راه حلی برای رهایی از اعمال گذشتهشان میدانند ولی شرایط آن شب برای همه زندانیها و مخصوصاً برای فردی که قرار است قبل از طلوع آفتاب اعدام شود، شرایط خاصی است. به هر حال 2 – 3 روز قبل از اجرای حکم، آنها را از بند جدا میکنند و به قرنطینه منتقل میکنند؛ از اینجا به بعد کار روحانی حساستر میشود؛ البته خیلی از این مددجوها میگویند قبل از قرنطینه خواب این لحظه را دیدهاند و به قول معروف از موضوع با خبرند بنابراین در اغلب موارد، وصیت نامهشان را آماده کردهاند؛ مثلاً اگر بدهی به یکی از هم بندیهایشان دارند تسویه کردهاند، حلالیت گرفتهاند یا اگر وسیلهای میخواهند به کسی بدهند، به عنوان یادگاری، دادهاند؛ ولی در مقابل، کسانی هم هستند که علی رغم تمام تلاشی که برای آمادگی آنها، بازگشت و پشیمانی از عملکردشان شده، نتیجه نمیدهد؛ لذا باید روحانی زندان در شب سوئیت، تلاش مضاعفی بکند تا شرایط روحی او را بالا ببرد و او از آخرین لحظات زندگیاش در این دنیا، بیشترین استفاده را بکند و حداقل، در درون خودش نسبت به اعمال گذشتهاش نادم شود. علاوه بر این باید آخرین وصیتهای او را هم روحانی زندان بگیرد.
البته فشار عصبی و شوکی که به برخی از این افراد در این شب وارد میشود باعث میشود تا از حالت عادی خارج شوند؛ به قول معروف به شوخی و خنده رو میآورند و تنها راه فرار از این شرایط را خنده میدانند.
خب این وصیت گرفتن خیلی سخته؛ اینکه به یکی بگویی آخرین خواستهات چیست هولناک است...
در برخی از مواردی که مددجو از نظر روحی نتوانسته با موضوع کنار بیاید، معمولاً ساعتهای اول شب سوئیت در شوک کامل است؛ باور نمیکند؛ ولی وقتی ما را در اتاق قرنطینه میبینند اطمینان پیدا میکنند که لحظه اجرای حکم نزدیک شده؛ بالاخره بعد از مدتی حرف زدن و آیه و حدیث خواندن، شرایط را برایشان به شکلی ترسیم میکنیم که حداقل پاک و توبه کرده از دنیا برود.
روایتهایی خواندنی از شبهای اعدام/ناگفتههای قصاص قاتل روحالله داداشی
آخرین وصیتهای یک اعدامی در آخرین شب زندگی/ «سیگار» و« آخوند» آخرین خواستههای قبل از اعدام
معمولا آخرین وصیت آنها چیست؟
در بیشتر موارد پرداخت بدهی یا نماز و روزه قضایی که گردنشان هست یا اینکه محل دفنشان کجا باشد؛ البته معمولاً این افراد، خودشان را بار خانوادهشان میدانند از این رو خیلی وصیت خاصی ندارند جز بخشش از سوی خانواده خودشان و خانواده مقتول؛ بعضیها هم وسائلشان را به هم بندیهایشان میبخشند؛ مثلاً یکی از مددجوها از من میخواست که قابلمه غذایش را به یکی از هم بندیهایش بدهم که اهل نماز و روزه بود؛ میگفت دوست دارد بعد از مرگ، آن رفیق همبندش در قابلمه او غذا بخورد تا او هم سهمی از ثواب نماز و روزه او داشته باشد.
در خیلی از فیلمهای خارجی نشان میدهد که آخرین خواسته زندانی در زندانهای آنها، غذاهای خاص است، اینجا چطور است؟ آخرین خواسته زندانی در شب سوئیت چیست؟
شب سوئیت شب خاصی است؛ من در این سالها دقت کردهام؛ تنها خواسته زندانیها در این شب دو چیز است؛ سیگار و آخوند... به نظرم باید آن شب برای هر زندانی یک آخوند باشد که تا صبح در کنارش بماند چراکه آنقدر حضور روحانیها باعث آرامش آنها میشود که شاید هیچ چیز نتواند جای آن را بگیرد.
پیش نیازهای اجرای حکم چیست؟
قبل از اجرای ح&
ویدیو مرتبط :
حرفهای متهمان محکوم به اعدام !