واکنش‌ها به انتشار فایل صوتی گفتگوی بی‌ادبانه لیلا حاتمی با خبرنگاران


واکنش‌ها به انتشار فایل صوتی گفتگوی بی‌ادبانه لیلا حاتمی با خبرنگارانکافه سینما/ انتشار متن گفتگو و پس از آن فایل صوتی گفتگوی از موضع بالا و بی‌ادبانه لیلا حاتمی با چند نفر از همکاران‌مان در رسانه‌های دیگر، با واکنش‌های مختلفی در فضای مجازی و یادداشت‌ها و کامنت‌های پرشمار و مفصلی از سوی مردم و علاقه مندان سینما همراه شده است. به خصوص که توییت مانی حقیقی، فیلمساز: (چه لذت عمیقی می‌برم از پاسخ‌های شفاف لیلا حاتمی به سئوال‌های احمقانه خبرنگارهای دوزاری.) دامنه این واکنش‌ها را شدیدتر هم کرده است. در ادامه بخش‌هایی از این واکنش‌ها و همچنین چند کامنت کافه سینما و بالاخره واکنش مهناز افشار را که پس از انتشار فایل صوتی گفتگو، کافه سینما را به کیهان تشبیه کرده، در ادامه می‌خوانید و می‌بینید. همان روز البته پست دیگری هم درباره مهناز افشار در کافه سینما منتشر شده بود.
از جمله احمدرضا معراجی با اشاره به توییت مانی حقیقی نوشته:
2زاری... واژه جدید چاله میدان که وارد سینمای میلیاردی ایران شد
از کجای 2زاری بگویم که خودم الان 2زاریم ...
تاکنون چند بار القاب مختلفی از طرف سینماگران به ما 2زاری‌ها یا همان خبرنگاران قدیم نسبت داده شده که 2زاری جدیدترین ورژن آن است.
من 2زاری هستم، همان 2زاری که تا ساعت 3 بامداد نشستم و فیلم «اژدها وارد می‌شود» را دیدم.
منِ 2زاری ساعت 10 صبح فردای همان شب، دوباره رفتم و این بار اژدها وارد شد و خبرهای نشستش را پوشش دادم تا حرف‌هایش را به گوش مخاطبانش برسانم؛
در همان جشنواره‌ای که با من مثل 2زاری رفتار شد.
درسته، من 2زاری هستم که ده شبانه روز شبیه یک گروگان بودم برای تولید اخبار همین...
از 2زاری به میلیاردی‌ها...
حال که دیگر همه خود را میلیونی و میلیاردی می‌دانند من هم ارزش خود را فهمیدم؛ 2زاری!!!!
فهمیدم که منِ 2زاری برای 2زار باید بروم و بدترین حرف‌ها و رفتارها را از یک بازیگر و فیلم‌ساز بشنوم که سوپراستار شود و مردم برایش کف بزنند و هورا بکشند.
2زاری هم زیاد است برای قشری که با وجود تمام توهین‌هایی که از طرف سینماگران میلیاردی به آنها شده بازهم تاب آورده و خبر تولید می‌کنند.
کاش 2زاری‌ها قدر جایگاه خود را می‌دانستند تا میلیاردی‌ها حساب کار دستشان بیاید.
متاسفم، متاسفم برای سینمایی که کارگردان‌ها و بازیگرانش با وجود میلیاردی بودن هنوز هم به زبان چاله میدان صحبت می‌کنند.
حیف تاسف، حیف کاغذ، حیف تفکر و حیف وقت که برای چنین سینماگرانی صرف شود.
اتفاقی که افتاد این بود: یک‌شاهی، 2زاری را شناخت، همین...

یادداشت یک کارگردان
همچنین مهرداد فرید، فیلمساز و یکی از نامزدهای این دوره از انتخابات مجلس، در واکنش به توییت مانی حقیقی نوشت: شنیدم که مانی حقیقی به خبرنگاری گفته "دوزاری"! باورم نمیشود. اما اگرصحت داشته باشد، تاسف میخورم. این نگاه یک نگاه فاشیستی ازبالا به پایین است. این نوع تفرعن ظاهرا در گوشت و پوست ما ریشه دوانده. مذهبی و غیر مذهبی، روشنفکر و غیر روشن فکر ندارد. همه ی ما با غلظت متفاوت این صفت را داریم. یکی کمتر، یکی بیشتر! من قبلا تجربه ی روزنامه نگاری را داشته ام و با مخاطرات آن آشنا هستم اگر امروز روزنامه نگار بودم کمپین تحریم خبری مانی حقیقی را راه می انداختم تا از گفته اش عذر خواهی کند. روزنامه نگاران باید پاسدار ارج و قرب خود باشند. گمان کنم قبل از انقلاب روزنامه ی کیهان این کار را درباره ی کسی کرده بود و نتیجه گرفته بود.


یادداشتی هم در فضای مجازی درباره واکنش یک خبرگزاری به توییت مانی حقیقی منتشر شده که کافه سینما، با توجه به غیر رسمی بودن آن، نام خبرگزاری را از متن آن حذف می‌کند:
با توجه به اینکه یکی از خبرنگارهای محور ماجرای مصاحبه با لیلا حاتمی، خبرنگار ... بود که به موضوع مانی حقیقی هم کشیده شد، و با توجه به سکوت ... در این زمینه، از مدیر گروه فرهنگی این خبرگزاری، موضعشون رو سوال کردم، ایشون برام نوشت: بنا به تجربه، قبل از هرچیز باید مطمئن می‌شدیم که اظهار نظر آقای حقیقی، در صفحه‌ای واقعی‌ست و واقعا حرف ایشونه، یا حتا ممکنه که نظرشون تغییر کرده باشه و پس از مدتی اعلام بشه. اما با گذشت دو روز از موضوع و با توجه به این‌که اطمینان حاصل شد اون توصیف‌ها رو درمورد خبرنگارها خود ایشون بیان کردند؛ درباره خبرنگارهایی که مانند هر صنف دیگه‌ای، ازجمله همین صنف فیلمسازان، از تنوع ذاتی و رفتاری برخوردارند، فعلا تصمیممون بر این محوره که بدون هیچ جدلی و به‌دور از بدخلقی و بداخلاقی، تا اطلاع ثانوی از انتشار اخبار و مطالب مربوط به ایشون، آثارشون و آثار مرتبط با ایشون، از جمله فیلمی که در اکران نوروزی دارند، معذوریم و پرهیز داریم. همین

الهه خسروی‌یگانه در خبر آن‌لاین در واکنش به توییت حقیقی، نوشته است:

مانی حقیقی: چه لذت عمیقی می‌برم از پاسخ‌های شفاف لیلا حاتمی به سئوال‌های احمقانه خبرنگارهای دوزاری.

این جمله را باید با طلا بنویسند، و همان طور که می‌گویند بیت آن شیخ اجل ، «بنی‌آدم اعضای یک پیکرند» را ... بر سر در سازمان ملل زده‌اند، جمله این شیخ اجل را هم بر سر در دانشکده روزنامه‌نگاری بزنند تا دیگر همه چیزمان به همه چیزمان بیاید.

و که گفته است شترسواری دولا دولا نمی‌شود؟ می‌شود! اصلا وضعیت این روزهای همه ما مصداق روشن همین حرف است چرا؟ چون شما در مملکتی زندگی می‌کنید که کارگردان سینمایش برای اطلاع‌رسانی درباره فیلم تازه‌اش یا موضع‌گیری پیرامون فلان اتفاق و جوابیه دادن به فلان کس، دست به دامان خبرنگارانی می‌شود که از نظرش دو زاری‌اند. این دولا دولا شترسواری کردن نیست؟

البته که ما دوزاری هستیم آقای حقیقی. چرا نباشیم؟ وقتی داریم در چنین وضعیتی با چنین آدم‌هایی کار می‌کنیم؟ وقتی که سعی می‌کنیم (و از شما چه پنهان خیلی هم سعی می‌کنیم) از برخی چهره‌های فرهنگی کشورمان تصویری منزه نشان دهیم. آدم‌هایی که طلب همه ناکامی‌ها، شکست‌ها و مشکلات‌شان را لابد از ما می‌خواهند. دوزاری اگر نبودیم تحریریه و نوشتن و خون به جگر شدن و بیکار شدن و همان حقوق اتفاقا دو زاری را می‌گذاشتیم کنار، به یاد شخصیت نمایشنامه «آی با کلاه، آی بی‌کلاه» غلامحسین‌خان ساعدی، روی ایوان می‌ایستادیم و در حالی که دست‌مان را تکان می‌دادیم به تاسی از شما فریاد می‌کشیدیم: همه تون دوزاری هستید، همه تون!

هشت سال تمام از دست مردی حرص خوردیم که اتفاقا همه را دوزاری می‌دید. او هم روی جایگاه ایوان مانندی ‌ایستاد (توی همین میدان ولیعصر) و به هر کس که خاطرش را مکدر کرده بود گفت دوزاری! تازه همه‌اش این نبود. هشت سال تمام با تعجب به صفحه تلویزیون نگاه کردیم و چیزهایی درباره لولوها و آب ریختن بر اعضا و جوارح سوخته شنیدیم و فکر کردیم این مورد، استثناست، آن هم در سرزمینی که الفبایش را با «ادب آداب دارد» بهمان یاد داده‌اند اما حالا می‌بینیم ویروس بی‌ادبی و فحاشی ظاهرا مثل همین ویروس آنفولانزای خوکی که بی‌سروصدا دارد آدم می‌کشد چنان پخش شده که ناگهان خودش را در ادبیات کسی نشان می‌دهد که فکر می‌کردی جزو منتقدان آن وضعیت و موقعیت باشد. دوزاری بودیم که از این فکرها کردیم، شما که حتما به بزرگواری خودتان می‌‌بخشید!

اما اجازه دهید همین طور که دارید عمیق لذت می‌برید، بگویم این پرسش‌های همکاران من نیست که احمقانه به نظر می‌رسد، احمقانه وضعیتی است که ما در آن گرفتار شده‌ایم. احمقانه، فرهنگی است که در آن بی‌ادبی، تخطئه، توهین و تمسخر، جزو بدیهیات شده جوری که بعد از خواندن سخنان گهربار شما دیگر حتی جان و رمقی برای اظهار تعجب و تاسف هم باقی نمانده است.

زحمت‌ کشیده‌اید، معرفت به خرج داده‌اید، مرام وسط گذاشته‌اید (ببخشید، این، ادبیات من نیست اما ظاهرا سلیقه شما در انتخاب کلمات، همین لحن را می‌پسندد) خلاصه برای حمایت از همکارتان چند کلمه‌ای قلمی کرده‌اید. نمی‌دانم چرا یا چقدر از دست خبرنگاران دو زاری عذاب کشیده‌اید که حالا دارید این طور عمیقا لذت می‌برید اما واقعا لازم است برای صحه گذاشتن بر حقانیت یک دوست، با پیش‌پاافتاده‌ترین الفاظ درباره طرف دیگر ماجرا حرف زد؟ و لابد تازه آن را هم سندی دانست بر رک‌گویی، شجاعت، ایستادن در برابر باد، مری، جاناتان و باقی قضایا؟

در هر صنفی استثناء پیدا می‌شود. در صنف ما هم ـ که البته دیگر صنف نیست چون نه خانه دارد نه انجمن و نه هیچ چیز دیگری ـ ممکن است آدم‌هایی پیدا شوند که آبروی هر چه خبرنگار است را ببرند. همان طور که خیلی‌ها آبروی کارخانه‌دار و کارگر و نماینده مجلس و پزشک و باقی چیزها را می‌برند. اما راستش را بخواهید ماجرا آنقدر ابزورد است که مرغ پخته هم خنده‌اش می‌گیرد و عمیق لذت می‌برد، چه برسد به شما.

یک فیلمسازی تصمیم گرفته برای فیلم هنوز نساخته‌اش غیرمستقیم و بی‌هزینه تبلیغ بکند. خب چه کار کند؟ گوشی را برمی‌دارد، زنگ می‌زند به چند خبرنگار که لطفا تشریف بیاورید پشت صحنه از فیلم هنوز ساخته نشده ما گزارش تهیه کنید. دستمزدش هم دو زار... ببخشید، نه، مصاحبه ستاره فیلم با خبرنگاران است.

اینجاست که گره داستانی ایجاد می‌شود. ستاره فیلم به هر دلیلی حوصله مصاحبه ندارد. خبرنگاران نه فیلم را دیده‌اند نه از قصه خبر دارند نه می‌دانند چه اتفاقی در فیلم افتاده است. یک داستان یک خطی از همان‌ها که این روزها پشت جلد سی‌دی‌های سوپرمارکتی می‌نویسند دست‌شان داده‌اند. از همین‌ها که مردی پشت پنجره ایستاده است و به خیابان می‌نگرد ... یا زنی در آشپزخانه به چاقو زل زده است ... (بس که خدا را شکر فیلمنامه‌های‌مان درست و حسابی و پربارند) و تمام. حالا در چنین موقعیتی ستاره فیلم ظاهرا انتظار دارند که پرسش‌ها پربار و پرمحتوا باشد. درست مثل ادبیات و سینمای‌مان که پرباری از سر و کولش می‌بارد. خبرنگار هم از آنجا که دوزاری است، هم می‌خواهد ادب را رعایت کند و چند پرسش از ستاره فیلم بپرسد هم نمی‌داند اصلا باید درباره چه چیزی حرف بزند؟ نتیجه چه می‌شود؟ این می‌شود که خانم ستاره فیلم عصبانی می‌شوند، خبرنگار هم خجالت‌زده و ناراحت از قرار گرفتن در چنین موقعیتی تصمیم می‌گیرد برای یک بار هم که شده گفت‌وگوی روتوش نشده واقعی را در اختیار مخاطبش قرار دهد. حالا به نظر شما واقعا مقصر کیست؟ خبرنگاری که در این موقعیت قرار داده شده؟ ستاره‌ای که به زور مجبور است مصاحبه کند یا تهیه‌کننده‌ای که می‌خواهد هنوز فیلمش ساخته نشده، اسمش را بر سر زبان‌ها بیندازد؟

توضیح واضحات می‌دهم البته، آن هم وسط لذت عمیقی که شما در حال بردنش هستید، ولی به نظرم از این به بعد ما هم باید شما را الگوی خودمان قرار دهیم. یعنی اگر دیدیم مثلا فلان فیلمساز با رانت و ضابطه میلیون میلیون پول به جیب می‌زند یا فلان تهیه‌کننده از سود بانکی پولی که از بیت‌المال گرفته، فیلمش را می‌سازد، حالا نه توی رسانه‌های‌مان، لااقل در صفحات همین شبکه‌های اجتماعی مثلا توئیت کنیم: «چه لذت عمیقی می‌برم از جایزه نگرفتن فلان فیلمساز رانت‌خوار مفت‌خور در این سینمای احمقانه دوزاری.» همه را با یک چوب راندن که هنر نمی‌خواهد، می‌خواهد آقای حقیقی؟

این بار اگر خدای ناکرده فیلم‌تان را جایی مثل حوزه هنری یا هر جای دیگری تحریم کرد و خواستید نشست خبری بگذارید تا منویات‌تان را از طریق ما دو زاری‌ها به گوش مردم برسانید، قبل از آمدن به جلسه لطف کنید و یا توی گوشی موبایل یا روی صفحه کاغذی چیزی، چند بار بنویسید: «ادب مرد، به ز دولت اوست». این جوری شاید ما هم دچار احساسات عمیقی شدیم.

بانک ورزش هم با توجه به یک نمونه از این رفتار در دنیای فوتبال در مقاله‌ای نوشته است:
از لیلا حاتمی تا مهدی طارمی/ ستاره باش!

این روزها مهدی طارمی در بدمخمصه‌ای افتاده است. برخورد ناشایست او با خبرنگاران در روز اعتصاب پرسپولیسی‌ها، برای وی تبعات منفی زیادی به همراه داشته؛ تا جایی که حتی عذرخواهی او ساعاتی بعد از این اتفاق هم نتوانست همه چیز را به حالت سابق در بیاورد. حالا بزرگترهای پرسپولیس (البته از نوع واقعی‌اش!) وارد گود شده‌اند و برای عادی‌سازی شرایط پادرمیانی می‌کنند. علی دایی، طاهری، محسن بنگر و بقیه عقیده دارند طارمی نباید با آن لحن حرف می‌زده و دستور اخراج خبرنگاران از محل تمرین را صادر می‌کرده است. برای پسری که تا دیروز هم از نظر فنی بهترین بود و هم از نظر اخلاقی توجهات را به سود خودش جلب کرده بود، دوشنبه روز بدی بود؛ روزی که زبانش از قلبش سرخ‌تر بود. برای پیراهن تیمش تمرین نکرد، اما با شلاق کلمات خبرنگاران را نوازش داد.
امتیاز از بالا نگاه کردن و رنجاندن دیگران اما فقط در انحصار طارمی نیست. کمی آنسوتر از فوتبال، در حوزه جذاب و پرسروصدای سینما هم فضای مشابهی حاکم است. آنجا همه چیز از پرخاشگری غیرمنتظره لیلا حاتمی آب می‌خورد. حاتمی که سر صحنه فیلم سینمایی «رگ خواب» بوده، در محاصره خبرنگارانی که صرفا چند پرسش کلی و عادی مطرح کرده‌اند، چنان برافروخته و چنان جوابهای غیرمحترمانه‌ای داده که حسابی شهر را شلوغ کرده است. شیوه برخورد لیلا حاتمی با چند خبرنگار ساده، احتمالا قرار است یادمان بیاورد خیلی از ستاره‌های این مرز و بوم تکلیف محجوبانه درخشیدن را از خودشان ساقط کرده‌اند و استعداد غریبی در نگاه‌های متکبرانه پیدا کرده‌اند.

می‌شود برای مهدی طارمی که یک سال بعد از ظهورش در فوتبال ایران ادعای بزرگتری دارد، از مهدی مهدوی‌کیا حرف زد؛ فوق ستاره نازنینی که بدقلقی‌های کادرفنی اشکش را جلوی میلیون‌ها نفر در آورد، اما پای کار ماند و «بزرگتری» را در عمل نشان داد. برای لیلا حاتمی هم می‌شود از فاطمه معتمدآریا سخن گفت؛ بانوی موقر سینمای این مملکت که با کوه استعدادش، در مقابل مردم قد خمیده‌ای دارد. ستاره شدن فقط این نیست که اسم و عکست روی جلد برود و مردم در خیابان با انگشت نشانت بدهند. ستاره بودن یعنی بی‌منت درخشیدن و نور تاباندن. ممکن است خیلی‌ها چهارتا گل بزنند یا چهارتا نقش خوب بازی کنند، اما ستاره واقعی کسی است که در کنار همه اینها، هیچوقت خودش را بالاتر از هیچکس نداند. اتفاقا در لحظه‌های سخت و بزنگاه‌های دشوار است که این جماعت باید امتحان‌شان را پس بدهند. اگر در تنگ‌ترین معبر توانستی تعادلت را حفظ کنی و به سلامت بگذری، کار مهمی کرده‌ای. دریبل زدن خوب است، ادا درآوردن هم خوب است، اما زندگی از چیزهای دیگری ساخته می‌شود؛ برادر طارمی، خواهر حاتمی!


یادداشت خبر آن‌لاین درباره واکنش لیلا حاتمی
چهره‌های سینمایی و در درجه اول بازیگر جماعت تا یک جایی سلبریتی به حساب نمی‌آیند و تا اینجا همه‌چیز خوب است. تا وقتی خبری از جایزه در فلان جشنواره داخلی و خارجی نباشد و تصویرت به عنوان یک چهره هنری روی جلد یکی از مجله‌ها نرفته باشد، ارتباط با رسانه و خبرنگار اتفاق فوق‌العاده‌ای است و می‌تواند پلی برای دیده‌شدن یا حداقل بهتر دیده‌شدن باشد.
البته داریم بازیگران بسیاری در تئا‌تر و سینما که سال‌ها روی بورس بوده‌اند اما به خاطر روابط عمومی ضعیف و فقدان ارتباط با رسانه‌ها اسمی از آن‌ها در رأس اخبار نیست و به اندازه‌ای که باید کار‌هایشان برجسته نمی‌شود. این قشر از بازیگران هم دو دسته‌اند. یا خودشان دوست دارند در رسانه‌ها پرحرفی نکنند و برخی دیگر هم تنها به‌واسطه اخلاق تندشان به تدریج با رسانه‌ها فاصله گرفته‌اند.
اما همه آن‌هایی که در این دو گروه جایی ندارند و اول راه ایستاده‌اند تا یک جایی با هیچ‌چیز مشکل ندارند و اساساً انسان‌های راحتی شناخته می‌شوند که درجه حساسیتشان روی اعداد پائین تنظیم شده و دنبال پرخاشگری نمی‌روند. برخورد خوش، پذیرش راحت به درخواست برای مصاحبه و پاسخگویی به پرسش‌هایی که شاید برخی از آن‌ها از اساس غلط باشد یا ریشه در تحقیق ناچیز و بی‌اطلاعی مصاحبه کننده دارد - و اهالی سینما کم و بیش با آن درگیر بوده‌اند - از جمله اتفاقاتی است که بسیاری از بازیگران سینما تا قبل از چهره شدن و رسیدن به درجه سلبریتی بودن هیچ مشکلی با آن‌ها ندارند اما به محض یافتن خودشان روی جلد مجلات و تکثر انتشار تصاویرشان در شبکه‌های اجتماعی به عنوان یک چهره سر‌شناس همه‌چیز طور دیگری برایشان پیش خواهد رفت.
در واقع برخی بازیگران سینمای ایران به محض رسیدن به چنین درجه‌ای حتی اگر ذاتاً خوش اخلاق، مأخوذ به حیا و خوش برخورد باشند مقابل همه‌چیز و همه‌کس گارد می‌گیرند و تصور می‌کنند اگر تام اتفاقات روزمره زندگیشان را به شکل قبلی انجام دهند اشتباه کرده‌اند. این رفتار از عینک آفتابی زدن در لحظه خروج از منزل و در تمام موقعیت‌ها و حاضر نشدن در محافل عمومی آغاز می‌شود و کم‌کم نشانه‌هایش در رفتار و مواجهه با رسانه‌ها به مخاطب انتقال پیدا می‌کند تا جایی که هوادار قدیمی تصور می‌کند، فلان چهره محبوبش برخلاف آنچه از دور می‌بیند به آندازه عمل و هنرش او را جذب خود نمی‌کند.
لیلا حاتمی که از دل یک خانواده هنری و کاملاً محبوب بیرون آمده و از کودکی با سینما بزرگ شده طی سال‌های اخیر به‌واسطه بازی‌های درخشان و بلوغ هنری و البته سبک زندگی‌اش تبدیل به چهره‌ای محبوب در سینما شده و طرفداران بسیاری دارد. حاتمی را طی سال‌های اخیر به‌واسطه نقش‌هایش و البته آنچه از خودش دریافته‌ایم فردی آرام، ساده و متین دیده‌ایم که برای جا گرفتن در قلوب مخاطبان سینما و حتی عامه مردم به اندازه کافی شانس داشته و می‌توان عوامل متعددی برای محبوبیتش پیدا کرد.
با این حال همین چهره محبوب در برخورد و مواجهه با رسانه‌ها به اندازه آنچه از او سراغ داریم با نشان دادن واکنش‌های عصبی و پرخاشگرانه علامت تعجب بزرگی مقابل چهره دوستدارانش قرار داده که «واقعاً این لیلا حاتمی خودمان است؟‌ همان لیلای کوچک دلشدگان؟‌ همان لیلای آرام لیلا؟‌ همان دختری که قرآن خواندنش بالای سر رزمنده مجروح، مخاطب سینما را به سمت قرآن می‌کشاند؟‌ همان زن مظلوم و مهجور پرسه در مه، دوارن عاشقی و خیلی از فیلم‌هایی که در تکرار خودش هم شیرین بود یا آنچه در «من» ایفا کرده؟»
لیلا حاتمی برای مصاحبه وسواس دارد و خیلی سخت گفت‌و‌گو می‌کند. او دنبال پرسش‌های اساسی است، چراکه احتمالاً می‌خواهد پاسخ‌های اساسی برای مخاطبان حرف‌هایش ردیف کند و حتماً به همین خاطر است که به سؤال‌های سطح پائین و اشتباه - به زعم خودش - پاسخ نمی‌دهد یا جوابی برای آن‌ها ندارد. تا اینجای کار ایرادی نیست و می‌شود این مشکل را به شکل متمدنانه‌تری حل کرد، اما پرخاشگری و حمله به مصاحبه‌کننده در کجای فرهنگ روابط بین چهره‌ها و رسانه‌ها قرار دارد که باید شاهد بروزچنین ناهنجاری از بازیگری مطرح باشیم؟
جایی از مصاحبه حاتمی می‌گوید حوصله دارد - که می‌دانیم ندارد و شاید بهتر بود در آن شرایط عصبی تن به مصاحبه نمی‌داد - و حالا که آلوده‌اش کرده‌اند باید خبرنگار مصاحبه را ادامه بدهد تا له‌شدن آلوده شدن خانم بازیگر تلطیف شود. پرسش اساسی اما اینجاست. چه کسی و چرا قصد له کردن و آلوده کردن شما را داشته و چرا از پاسخ‌های سر بالا و اعتراض و قهرهای خودتان چنین برداشتی داشته‌اید؟
لیلا حاتمی امروز قصه ما احتمالا نمی‌داند یا شاید فراموش کرده که بعد از اتفاقات کن، وقتی آلوده حاشیه‌سازی‌های تندرو‌ها و کج‌ اندیشان افراط گرا شده بود، همین رسانه‌ها پشتش درآمدند و نگذاشتند هجمه‌ها محاصره‌اش کند. احتمالا آن روز اگر همین بلندگو‌ها مقابل صورتش ردیف می‌شد تا حقانیتش را ثابت کند از سر بی‌سوادی خبرنگاران ردیف نشده بود و حالا که همه‌چیز آرام شده و محبوبیت حباب امنی پیرامون خانم بازیگر ایجاد کرده، می‌شود به رسانه و خبرنگارش تاخت که چرا وقتی من حوصله ندارم، اصرار دارید تا از من مصاحبه بگیرید؟

ده‌ها کامنت مفصل ارسال شده در کافه سینما را هم می‌توانید در این دو لینک بخوانید:

این جا و این جا.

و بالاخره این که مهناز افشار در این پست در صفحه شخصی‌اش، کافه سینما را پس از انتشار این فایل صوتی به کیهان تشبیه کرده است. همان روز در کافه سینما یادداشتی به نقل از یک رسانه چاپ شده بود با تیتر: یادآوری‌های یک رسانه: وقتی مهناز افشار، از خسارت‌های ده سال گذشته می‌گوید و نسبت خانوادگی، و تعریف‌هایش از یار رییس جمهور سابق و سفر حج عمره را فراموش می‌کند.


منبع: کافه سینما


ویدیو مرتبط :
واکنش لیلا حاتمی به اظهارات علی مصفا درباره "مرگ ماهی"