کتاب فلسفی «موسی نجفی» رونمایی و نقد شد


کتاب «فلسفه تحول تاریخ بر مبنای نظریات ابن خلدون و مطهری» نوشته موسی نجفی رونمایی، نقد و بررسی شد.

به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) منطقه اصفهان، موسی نجفی در مراسم رونمایی، بررسی و نقد کتابش در اندیشکده بیداری اسلامی، اظهار کرد: اگر دوران خود را با دوران آغاز اسلام مقایسه کنیم، دوره کنونی از نظر فرهنگی به زمان امام صادق (ع) بسیار نزدیک است، زیرا در هر دو دوره، تأثیرگذاری جریان‌های فکری به‌قدری وسیع بوده که بر جریان‌های سیاسی غلبه دارد.

او ادامه داد: اگر لیبرالیسم در دایره‌ی بزرگ‌تری به نام تمدن غربی قرار دارد، نظام جمهوری اسلامی ایران نیز در دایره‌ی بزرگ‌تری به نام تمدن اسلامی قرار گرفته است. ذات انقلاب ما، فرهنگی است. از این‌ رو، طلیعه‌دار تمدن اسلامی است. فرهنگ و تمدن دارای رابطه متقابل هستند و فرهنگ باعث زایش تمدن می‌شود و تمدن نیز فرهنگ را ارتقا می‌دهد. کتاب فلسفه تحول تاریخ بر مبنای منطق تحول تاریخ، روبه سوی تمدن‌سازی اسلامی دارد.

این پژوهشگر بیان کرد: عقل ابن خلدونی غیر از عقل، در فضای فلسفی و پوزیتویستی است و بهره‌گیری من از ابن خلدون در این راستا بوده است، بویژه این‌که ابن خلدون به‌عنوان متفکری در حوزه مغرب تمدن اسلامی، یک واسط میان تمدن غرب و شرق اسلامی به‌شمار می‌آید.

وی افزود: ابن خلدون به حوزه سیاسی نیز توجه داشته و آن را به دو بخش ذاتی (تکرارپذیر) و عرضی (تکرار ناپذیر) تقسیم کرده است. از سوی دیگر، میان ابن خلدون و مطهری شباهت به‌لحاظ نوع مسأله و دغدغه‌مندی وجود دارد، زیرا دوران ابن خلدون همراه با انحطاط خلافت بوده است و دوران مطهری دوران طلیعه انقلاب اسلامی.

همچنین محمدجواد صافیان - استاد فلسفه دانشگاه اصفهان - در این نشست، گفت: این کتاب گامی مفید در طرح فلسفه تاریخ از دیدگاه اسلامی است که می‌تواند در جهت کارهای تحقیقی بیشتر مؤثر باشد. کتاب با تمرکز بر دو متفکر در حوزه فلسفه تاریخ، یعنی ابن خلدون(قرن هشتم هجری قمری) و شهید مطهری (دوره معاصر) در جهت طرح‌ریزی مبنای خود بوده است. ابن خلدون نگاهی جدید به تاریخ دارد و شهید مطهری در زمانه‌ای می‌زیست که دوران رواج اندیشه‌های گوناگون بود، از این‌ رو به نقد اندیشه‌های معاصر خود با معیارهای اسلامی، بویژه تفکر صدرایی همت گماشت.

وی اظهار کرد: در مبحث علوم انسانی اسلامی نمی‌توان به سادگی مطالبی را از جایی دیگر فراهم کرد و با زدن رنگ و لعاب اسلامی، آن را علوم اسلامی نامید. نویسنده کتاب نیز در این زمینه، احتیاط لازم را رعایت کرده است. لازمه این امر، داشتن بدرک عمیق از تفکر دینی و نیز علوم انسانی جدید است. همچنین در این مسیر، گام‌ها باید با حوصله و به‌تدریج برداشته شوند، چون در این راه، هیچ گامی نهایی نخواهد بود.

صافیان ادامه داد: خلأ کتاب در طرح این موضوع است که به بیان نسبت تاریخ با حقیقت انسان نپرداخته و از پرسش نسبت انسان با هستی غفلت شده است. در میان متفکران معاصر، مرحوم فردید و داوری تا حدودی به این پرسش نزدیک شده‌اند، اما کتاب حاضر حال و هوای دهه 50 دارد. این در حالی است که مسائل این دوران دچار تغییراتی شده، مثلا تفکر مارکسیسم در دهه 50 بسیار عریان مطرح می‌شد، اما در دوران ما، این تفکر در لایه‌های تفکر پست‌مدرن قرار گرفته است.

وی گفت: ابن خلدون نام علم جدیدالتأسیس خود را عمران نهاد، اما دو برداشت از این علم می‌توان داشت که نویسنده فقط یکی از آن‌ها را لحاظ کرده است. معنای اول عمران، اجتماع و تمدن است، ولی در معنای دیگر، علم زندگی کردن، ساختن و سکنی گزیدن است. این معنای دوم یادآور مقاله عمیق هایدگر با عنوان سکنی گزیدن، ساختن و اندیشیدن است. به این معنا که ساختن، چیزی به‌جز نفس زندگی کردن نیست.

همچنین ابوالحسن فیاض انوش - مدرش رشته تاریخ - گفت: یک بخش اصلی کتاب مربوط به ابن خلدون و علم عمران، فلسفه تاریخ، فلسفه الهی و مطهری می‌شود و بخش ضمیمه کتاب به مباحث انقلاب اسلامی، تمدن اسلامی و بیداری اسلامی پرداخته که این تعدد موضوع باعث پراکنده‌نویسی شده است. نداشتن توفیق نویسنده در تمایزگذاری میان دو حوزه فلسفه تاریخ یعنی نظری و علمی (انتقادی) و توجه جدی نداشتن به تفاوت میان دغدغه‌ها و پرسش‌های دو اندیشمند، از ضعف‌های کتاب است. ابن خلدون درپی تأسیس علمی جدی بود، اما مطهری صرفا درپی دفاع از مکتب اسلام بود و خود نیز داعیه تأسیس نظریه یا علم جدیدی را نداشت.

وی بیان کرد: نوعی دوگانگی در هدف کتاب دیده می‌شود، زیرا نویسنده هدف خود را مطالعه در متن تاریخ و قوانین حاکم بر تاریخ برای ترسیم افق جدید، ولو به ابهام ذکر کرده است، اما در عمل، نویسنده با تلفیق نظریه ابن خلدون و مطهری می‌خواهد به یک نظریه جدید در فلسفه تاریخ در حوزه تمدن اسلامی نائل آید تا به‌نوعی به علم جدید اسلامی دست یابد.

عضو هیئت‌ علمی گروه تاریخ دانشگاه اصفهان تصریح کرد: این کتاب اشکال‌هایی مانند ارجاع‌دهی‌های نامطمئن، اصطلاحات غلط مانند عبارت «ایالات‌ متحده شوروی»، تکرار به عین مطالب، درج نکردن برخی منابع استفاده‌شده در متن در قسمت فهرست منابع، برخی اشکالات در فهرست اعلام دارد. در کتاب، میان فلسفه نظری تاریخ و فلسفه علم تاریخ خلط صورت گرفته و باعث ایجاد نوعی عدم تجانس میان مطالب کتاب شده است. به لحاظ محتوایی، تمایز میان تاریخ قدسی و ناسوتی می‌تواند به نوعی دامگه باشد، زیرا در تفکر توحیدی دین و دنیا به‌صورت توأمان مطرح می‌شوند.

فیاض اظهار کرد: مقایسه ماکیاولی با ابن خلدون مقایسه غلطی است، زیرا ماکیاولی دارای دغدغه سیاسی است، اما ابن خلدون دغدغه فهم علم دارد. در بحث فلسفه تاریخ نیز نمی‌توان مباحث مطهری را منبعث از حکمت صدرایی دانست.

وی افزود: در این کتاب، محسنات و کاستی‌ها در هم تنیده‌اند. محسناتی مانند ورود به مباحث تمدن‌پژوهی، نسبت برقرار کردن میان دغدغه‌های سیاسی روز با مباحث تمدنی، تلاش برای عرضه منسجم دیدگاه‌های مطهری در حوزه فلسفه تاریخ و کاستی‌هایی مانند عدم تنقیح مباحث تمدنی از مباحث فلسفه علم، خطر ورود مباحث سیاسی روز در حوزه‌های نظری تاریخ (سندرم هگلی)، الصاق دیدگاه‌های مطهری در حوزه فلسفه سیاسی تاریخ با عنوان نو صدرایی از جمله ویژگی‌های کتاب است.

اصغر طاهرزاده - پژوهشگر علوم دینی و انسانی - نیز گفت: گوهر اصلی کتاب، نظری به فلسفه تاریخ برای گشودن راهی برای علم جدید اسلامی است. از این‌ رو کمکی است به تفکر در نسبت با تمدن. اگر گرفتار عقل انتزاعی مشایی باشیم، نمی‌توانیم عقل ابن خلدونی را درک کنیم. ابن خلدون عقل را می‌پذیرد، اما نه عقل فلسفی را که با حوزه مفاهیم سر و کار دارد. پرسش ابن خلدون این است که با توجه به این‌که تاریخ، جزیی از حکمت است، چرا در صحنه‌های عینی تاریخی دنبال کشف عقل نباشیم.

او اظهار کرد: کتاب نگاه نسبتا جامعی از نظر ابن خلدون درباره علل انحطاط شهرها و تمدن‌ها در اختیار خواننده قرار می‌دهد. کار مهم ابن خلدون برداشت فلسفی از واقع‌گرایی است. شناخت در روش ابن خلدون از راه تجربه و استقرا حاصل می‌شود، ولی چون ابن خلدون، حقیقت ایمانی را برتر از حقیقت عقلانی می‌داند گرفتار تفکر پوزیتویستی نمی‌شود. در ابن خلدون، فلسفه و عقلانیت به جای آن‌که به امور عقلی صرف و امور غیبی و ماورایی بپردازد، به طرف امور محسوس می‌آید و وارد جامعه و تاریخ می‌شود تا آن‌ها را غنی‌تر کند، پس ابن خلدون هم از فلاسفه پیشین و از مورخین صرف جدا می‌شود.

این پژوهشگر ادامه داد: مؤلف این کتاب می‌نویسد، «مطهری از شریعت به تاریخ رسیده و در کنار آن، فلسفه را نیز داشته است و این موجب فلسفه تاریخ اسلامی شده که از آن اندیشه سیاسی اسلامی تولید می‌شود.» البته این به شرطی است که فلسفه صدرا از امکان ماهوی به امکان وجودی هجرت کند. در غیر این صورت حقیقت وجود، مغلوب مفهوم وجود می‌شود و نه ابن خلدون شنیده می‌شود و نه مطهری دیده می‌شود.

طاهرزاده تصریح کرد: هنر ابن خلدون این است که می‌خواهد خود و متفکران جامعه را از کلاف مفاهیم مشایی و تفکر انتزاعی و مفهوم‌گرا آزاد کند و با عقل دیگری به قوانین جاری در جامعه بنگرد، اما هنگامی‌ که ابن خلدون دیده نشد، ملاصدرا نیز دیده نمی‌شود.

انتهای پیام


ویدیو مرتبط :
‫بازتاب - بحران فلسفی هفت نما از نقد و لحن مسعود فراستی‬‎