محبوب
2 دقیقه پیش | امیت سرکیسیان، اولین شهید مدافع حرم ارامنه! / شایعه 0506این تصویر جعلی است و عکس اصلی مربوط به شهید مدافع حرم هادی شجاع در مشهد می باشدمتن و پاسخ شایعه |
2 دقیقه پیش | وقتی موبایل برای سلامت شما مفید می شود!!جریان سریع امور در دنیای امروز به حواسپرتی بیشتر و نداشتن وقتی برای آسودگی انجامیده است. در چنین شرایطی نیازهای بدن به آسانی فراموش میشود. خوشبختانه همان وسایلی که ... |
«لوون هفتوان»، بازیگر سینما و تئاتر: وسوسه کار با بیضایی را ندارم
اعتماد/ آبان ماه سال ١٣٩٣ شخصیت تازهای به سینمای ایران معرفی شد. درباره «پرویز» سینمای ایران حرف میزنیم؛ لوون هفتوان. او که سالها تئاتر کار کرده و از آکادمی هنرهای مسکو فارغالتحصیل شده بود، ناگهان در فیلم مجید برزگر درخشید. درخشش او به هیچوجه از جنس درخشیدنهای این روزها نبود. در ظاهر او هیچ نشانی از ویژگیهای مرسوم سوپراستارها وجود ندارد. او به قول خودش «حجیم» است. فیلم «پرویز» در حالی که دو سال از ساخت آن میگذشت
در سی و یکمین دوره جشنواره فیلم فجر مورد داوری قرار نگرفت اما پس از اکران در ایران و حضور در برخی فستیوالها بهشدت موفق بود. در هر حال لوون هفتوان با وجود چند حضور کوتاه در سالهای دور با عنوان بازیگری خاص به سینمای ایران آمد. به زودی فیلمهای دیگری از او اکران شد. «لرزاننده چربی»، «مردی که اسب شد» و... او حالا در سینمای ایران یادآور سینمای هنر و تجربه است؛ ویژگیای که احتمال دارد با اکران«دراکولا» به کارگردانی رضا عطاران تغییر کند اما لوون هفتوان قبل از هر چیز یک تئاتری است و عاشق تئاتر است. او که سالهاست در تورنتو زندگی میکند در تازهترین فعالیت تئاتریاش «بازی یالتا» را کارگردانی کرده است. نمایشی بر اساس داستان «بانو با سگ ملوس» نوشته آنتوان چخوف که در تماشاخانه کنش معاصر به صحنه رفته است. لوون هفتوان خلوت خودش را ترجیح میدهد اما در این گفتوگو که به بهانه این تئاتر انجام شده صادقانه و صمیمانه از زندگی، تجربیات و احساساتش گفته است. از نگاهش به زندگی، انتخابهایش در سینما و تئاتر، از سفری به خارج از ایران که قرار بود ٤٠ روزه باشد اما ١٩ سال به درازا کشید... و این داستان زندگی در مرزهاست...
واقعیت این است که الان مخاطبان عمومی سینما و تئاتر شما را با فیلم «پرویز» به یاد میآورند؛ اثری که مسیر کاری شما و مجید برزگر، کارگردان فیلم را تغییر داد. چنین اتفاقی را برای فیلم و خودتان پیشبینی میکردید؟
به هر حال در دوره کاری هر هنرمندی و هر کسی که کار خلاقه میکند نقاط عطفی وجود دارد. «پرویز» هم برای من مشخصا و هم برای آقای برزگر یکی از نقاط عطف بود. آن موقع ما فکر نمیکردیم چنین موفقیتی در پی باشد و فکر میکنم اگر فیلم موفق بود به دلیل این بود که آن موقع اصلا چنین چیزی دغدغه ما نبود. فقط میخواستیم کاری را بکنیم که دلمان میخواست. برای همین اصلا انگیزه این نبود که ما با این کار میترکانیم! یادم هست جلسه هفتم یا هشتم فیلمبرداری بود و سر یکی از صحنهها که صحنههای آخر فیلم هم بود، آقای برزگر وسواس زیادی داشت و چندین بار گرفتیم. من به شوخی به ایشان گفتم مجیدجان فکر میکنی تماشاچی تا این جای فیلم هنوز در سالن است؟! یا خوابیده یا رفته، زیاد نگران نباش! اینقدر وسواس به خرج نده.
پس به چی فکر میکردید؟
به این فکر میکردیم کاری که انجام میدهیم درست باشد و موفقیتش به این صورت غیرقابل تصور بود. چون فیلمی را کار میکردیم که میدانستیم فیلم بدنه نیست. مخاطب خاص خواهد داشت. ولی در نهایت به نظرم فیلمی شد که با بخشی از مخاطب عام هم توانست ارتباط برقرار کند. پیش از این، هم مجید در کارنامه کاریاش کارهای موفقی داشت و هم خود من چیزی حدود ٤٠ سال است که کار میکنم. هیچ موقع هم به طور جدی به فکر سینما نبودم. اما نقطه تحولی بود که اتفاق افتاد.
قبل و بعد از «پرویز» برای لوون هفتوان چه تفاوتی دارد؟
جدی گرفته شدن، یا جدیتر گرفته شدن. چون قبل از این، من فقط کار تئاتر کرده بودم و تئاتر مخاطب بسیار محدودتری دارد. یکی از چیزهایی که تغییر پیدا کرد این بود که دیده شدم. جدیتر گرفته شدم و چیزهایی که شاید جزیی باشد. مثل همین که در خیابان یا مترو هستید و کسی شما را میشناسد. یک جور – نمیدانم چطور بگویم- آدم احساس غرور پیدا میکند. طبیعی است. درخواستهای کاری بیشتری از او میشود.
اما به نظر میرسد شما حاشیهنشینی و خلوت را بیشتر ترجیح میدهید.
شاید مساله سن باشد، شاید زمان باشد، شاید بیست و پنج سالگی که از ایران میرفتم، شاید بیست سالگی که داشتم درس میخواندم، حس میکردم باید دنیا را فتح کنم! هر جوانی که شروع میکند مثلا اگر مینویسد فکر میکند باید شکسپیر دوران خودش باشد. یا بتهوونِ زمان خودش باشد. هر کسی با این انرژی شروع میکند اما طی سالیان حس کردم همهچیز نسبی است. حالا این شهرت هم نسبی است. اینکه پنجاه هزار، پنج میلیون یا پنجاه میلیون تو را بشناسند اصل کار نیست. یعنی اگر کسی با این اصل شروع میکند به نظر من موفق نمیشود.
این «اصل»ی که میگویید چیست؟
آدم باید به خودش وفادار باشد. همانطور که در مورد «پرویز» گفتم یکی از چیزهایی که باعث شد فیلم موفق باشد، حالا درست است که ابر و باد و خورشید و مکان و زمان اکران خیلی مناسب بود، این بود که با گروهی که کار میکردم میخواستند کار خودشان را انجام دهند. دغدغه خودشان را به تصویر بکشند. من هم خوشبختانه توانستم با دغدغه آنها همراه شوم. زندگی آدم تغییر پیدا میکند، ولی اگر جذب حواشی آن بشوی، جذب شهرتش بشوی ممکن است تو را به راهی دیگری بکشاند. شاید چون دورانی را که یک جوان مثلا میخواهد سوپراستار شود، من طور دیگری گذراندم این را الان ندارم. واقعا برایم فرقی نمیکند.
یعنی بیشتر ترجیح میدهید خودتان از انجام کارتان لذت ببرید؟
ببینید، من دنبال تعداد نیستم. همینقدر که یک نفر از کارم لذت ببرد ارضا میشوم و خب البته کاش صدنفر لذت ببرند! اما نهایتا در پی این نیستم که مخاطب خوشش بیاد. کارهایی میکنم که برای خودم هیجانانگیز است و ممکن است مخاطب هم خوشش بیاید. من بعد از «پرویز» فیلمهای دیگری بازی کردم که مثلا کمدی بودند و هنوز اکران نشده و مشخصا سینمای بدنه هستند. برای مثال در فیلم «دراکولا»ی آقای عطاران من نقش دراکولا را بازی کردم که فکر کنم تا دو ماه و نیم دیگر اکران میشود. خب سینمای بدنه است. برای آنکه برایم جذابیت داشته است. آن را تجربه نکرده بودم.
آثار سینمایی که تاکنون از شما اکران شده مثل «پرویز»، «لرزاننده چربی»، «مردی که اسب شد» و... سبب شده تا حضور شما مشخصکننده ویژگیهایی درباره فیلم باشد. در واقع حضور شما با آنچه امروز گروه هنر و تجربه نامیده میشود پیونده خورده. این تجربهگرایی تا چه حد به سلیقه خود شما حتی در تئاتر نزدیک است؟
من هنوز هم تجربهگرایی را ترجیح میدهم. چه در تئاتر و چه در سینما. بدترین چیز برای یک هنرمند این است که تبدیل به یک برند شود. تبدیل به محصولی شود که دیگر معلوم است چیست. همانطور که وارد رستوران میشوید که یک غذای خاص را سفارش میدهید. برای خودم برند شدن جذاب نیست اما آن چیزی که شما میگویید شاید جذاب باشد و امیدوارم این حرف حمل بر خودستایی نشود، اینکه مثلا وقتی اسم لوون میآید برندش این است که یک اتفاقی قرار است در آن فیلم بیفتد و من از این بدم نمیآید اما اینکه حالا لوون هست و دوباره قرار است با «پرویز» مواجه شویم، نه اینطور نیست. مثل این است که وقتی شما رمان تازهای را از یک نویسنده معروف میخرید قطعا قرار نیست همان رمان قبلی او را بخوانید. اثر جدیدی است. چون میدانید این نویسنده به هر حال مسیری را دنبال میکند و شما دنبال آن مسیر هستید. مسلما بدم نمیآید، هیچکس بدش نمیآید که مخاطبش مسیرش را دنبال کند. از آن مهمتر این است که مخاطبم نقدم کند. خیلی جدی. اگر به این برسیم که داریم میرویم کار فلان بازیگر را ببینیم و مطمئنا حال میکنیم این خوب نیست. به نظر خودم جایی موفقترم که نقد میشوم.
از نقد شدن نمیترسید ؟
نه! چون همه ما گاف میدهیم، کارهای بد میکنیم. یعنی همهاش اوج نیست. اگر «پرویز» اتفاق میافتد حاصل ٣٠ سال تجربه من است که پر از فراز و نشیب بوده است و نشیبهایش خیلی مهمتر از فرازهای آن است. اگر همیشه در فراز باشید به نظر من عمیق نمیشوید. برای من نقد مهم است. میدانم شاید ٤٠ درصد از کسانی که به تماشای نمایش من میآیند کار را دوست نداشته باشند، برایم مهم است که چرا دوست ندارند. نه اینکه بعدا تلاش کنم سلیقه آنها را ارضا کنم بلکه خودم را بشناسم. مخصوصا جوانترها.
چرا روی جوانترها تاکید میکنید؟
برای من پدیدهای که در مورد «پرویز»- حالا هی بهش برمیگردیم! - برایم جذاب بود این بود که چقدر نسل جوان با این شخصیت ارتباط برقرار کردند. شخصیتی که ٥٠ ساله است اما نسل بیست، سیساله بیشتر با او ارتباط برقرار میکنند. سرکوفتها و عقدهها و طغیانی را که حس میکند چون به هرحال جریانهای واقعی که وجود دارد جوانها هستند و در ارتباط با آنها چه کاری و چه غیر کاری من تازه میشوم. نفس تازه میگیرم. اصلا از نقد ناراحت نمیشوم. حتی بدتر از نقد (میخندد). نقد جدی هم باشد که چه بهتر! چون من تضمینی نمیدهم همه کاره&am
ویدیو مرتبط :
درگذشت فاطمه طاهری ، بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون