بلوغ هنری «محسن چاووشی» در سریال شهرزاد


بلوغ هنری «محسن چاووشی» در سریال شهرزادچهره نیوز/ این که مخاطب ایرانی چرا باید «کیمیا» ببیند و چرا باید «شهرزاد» نبیند، قطعاً پاسخ این چراها و دلایل آن به صلاحدید و مصلحت اندیشی رسانه ملی مربوط می شود. ۲۱ اسفند سال ۹۴، سعادت این را داشتم که همراه با گروهی چهار نفره، اولین مخاطبان «مستند فرخی یزدی» باشیم. این مسأله به لطف کارگردان این مستند (هومن ظریف) و به همت دوست ثابت قدم «صادق سلیمانی» که همواره با مهربانی اش حلقه دوستان را گرد هم می آورد، محقق شد.
محمدرضا ممتاز واحد نوشت:
پس از تماشای فیلم (که البته قطعاً با صلاحدید و مصلحت اندیشی رسانه ملی مورد حمایت قرار خواهد گرفت)، یکی از مسائلی که سبب شد زبان به تحسین بگشایم، بهره گیری کارگردان از هنرمندان محترم «گروه خورشید سیاه» بود. گروه خورشید سیاه در این مستند با گفتمانی متفاوت با گفتمانِ همیشگی و متعارفشان، ظاهر گشته اند که موسیقی آنها گاه لحن «نوا» و گاه لحن «ماهور» و یا سایر الحان موسیقی ایرانی را در ذهن بیننده و شنونده تداعی می کند.
انطباق شنیداری آوازهای «علی شیرازی» (آوازخوان و نویسنده موسیقی) و آثار گروه خورشید سیاه در مستند فرخی یزدی، نگارنده را به تأمل واداشت که علی شیرازی و هنرمندان گروه خورشید سیاه – حال هر یک به فراخور خوانشِ متفاوتشان- چرا نباید در آثاری مشترک به فعالیت هنری بپردازند؟! به هر حال امید است که هنرمندانِ بی هیاهوی گروه خورشید سیاه همراه با دغدغه های متعالی و شریفشان که بیشتر در خصوص مباحث خطیری چون «محیط زیست» و «حقوق بشر»است، گفتمانِ موسیقی خود را ترجیحاً به آن سمت و سو متمایل نمایند.
اتفاقاً در آن شب، ذکر خیری از سریال شبکه خانگی «شهرزاد» و کارگردان آن «حسن فتحی» صورت گرفت و آن ذکر خیر هم دقیقاً به دلیل بهره گیری این مجموعه از صدا و موسیقیِ «محسن چاوشی» بود. با توجه به بازه زمانی داستان که به دهه های بیست و سی هجری خورشیدی مربوط می شود،  می شد که از موسیقی های مرتبط دیگری بهره جست، ولی ذکاوت و فراست کارگردان در «انتخاب»، سبب شد که موسیقی متفاوت تری را از محسن چاوشی بشنویم.
این را هم باید افزود که «انتخاب موسیقی منبع» و کارشناسی آن، به صورت رسمی و جدی با این سریال رقم خورد که توسط مورخ و پژوهشگر گرامی «میرعلی رضا میرعلی نقی» صورت پذیرفت و همین امر نیز، تحسین و تقدیرِ بیشتر از جناب حسن فتحی را موجب می سازد.
قطعه معروف «کجایی»
قطعه معروف «کجایی» که موسیقی تیتراژ نهایی سریال شبکه خانگی شهرزاد (از قسمت پنجم تا چند قسمت بعد) بود، خود به تنهایی نمونه موفقی از انتخاب شعر، ملودی پردازی و تنظیم از منظر چاوشی است.
اورتور کوتاه اما تأثیرگذار اثر و آغاز کلام توسط چاوشی با عبارت «یه پاییز زرد و …» و ادای کلمات با توجه به حس و آهنگ واژگان مانند «غم جمعه عصر و …» که ادای واژه «غم» توسط او، واقعاً «غم» را تداعی می کند و یا «یه آه غلیظ و …» که واژه «غلیظ» واقعاً «غلیظ» تلفظ می شود و ریورزِ کلام «رفیقم کجایی؟ دقیقاً کجایی …» که به خصوص «کجایی»ِ اول، حالت استفهامی و توأم با درد فراق است.
سپس ادای تحریری صعودی- نزولی در رژیست زیر صدا با صدای همخوان و پس از اندکی تأخیر، ادای تحریر درآمد دشتی که در مقوله «مایه گزینی»، چاوشی و همخوانِ او را هوشمند نشان می دهد. از این پس همخوان هم در بک گراند صدای چاوشی کلام را می خواند که البته خوانشِ متفاوت هر دو خواننده جلوه ای مؤثر و افکتیو به اثر مذکور بخشیده است. به خصوص عبارت آخر قبل از ریورز(ترجیع) «بیا زخمامو یه جوری رفو کن» که با درک موسیقی کلام توسط هر دو تأثیرگذار ادا می شود.
کلام حسین صفا و همخوانی سینا سرلک و صد البته گزینش، انتخاب و هدایت محسن چاوشی در نوع خود ستودنی است. این قطعه موسیقی، «کلام محور» بوده و در طول حدود سه دقیقه و سی و پنج ثانیه زمان آن، بهره گیری مناسب و مؤثری از سازهای الکترونیکی و آکوستیکی صورت گرفته است.
نگاهی به صدا و موسیقیِ محسن چاوشی
«صدا» نیز مانند انسان دارای شخصیت است. یعنی همانند یک انسان که دارای شخصیت و خصوصیات اخلاقی و رفتاری خاص خود است، صدا نیز دقیقاً همین ویژگی ها را دارد.
از این روست که با بررسی و تحلیل یک صدا، تا حدی می توان به آرا، نظرات و جهان بینی صاحبِ صدا آگاهی یافت. در زیرمجموعه مباحث کیفی صدا مؤلفه ای قرار می گیرد که آن را «شمیم و عطر صدا» نام نهاده اند که تا حدی ویژگی های شخصیتی صاحبِ صدا را مشخص می سازد.
صدای چاوشی، صدایی «دغدغه مند» است. صدایی است که فارغ از دغدغه های خود، دغدغه بشری را فریاد می زند. سرکشی صدا و اعتراض نهفته در بافت و لحن معترضانه اش، از دغدغه مندی او حکایت دارد.
صدایی که نشان می دهد، صاحبِ صدا نسبت به جامعه و روزگارش بی تفاوت نیست.
روزگار پر جور و جفای امروز گاه باب طبع انسانِ دغدغه مند نیست. در جامعه هنری نیز این کج مداری ها بسیار مشهود است.
سر و صدا و قیل و قال و به در و دیوار کوبیدن، آن هم فقط به جهت دیده شدن و شو (show) و نمایش و بدتر از همه تظاهر و ریا و خودنمایی و سخت تر از همه، از خود گم شدن. این دور شدن از خود، دور شدن از هنر و رسالت هنرمند را به همراه خواهد داشت.
نگارنده در یکی از نوشته های اخیر به شرح و توضیح مرز ممیزه میان «هنرمند» و «هنرمندنما» پرداخت. وای از این هنرمندنمایان معلوم الحال.
حال در این وانفسا، معدود اهل هنرِ صاحب اندیشه و رسالت مداری هم هستند که در این بازاره مکاره، چاره ای جز خلوت گزیدن و عزلت نشینی  ندارند. چون گوهرشناس نیست و یا اگر هم هست صرافانی کاسب کار و گوهرناشناسند که «خرمهره» را با «دُر» برابر می کنند. کژتابی ها و بی حوصلگی های یک خلوت گزیده، بازتاب همین کم لطفی ها است. محسن چاوشی کنسرت نمی دهد. بسیار کار خوبی می کند که کنسرت نمی دهد.
نه این که آنان که کنسرت می دهند کار بدی می کنند، نه! هر کس صلاح کار خویش را می داند. متأسفانه در ایران هر چیزی که در فرع و حاشیه است، در مقام اصل قرار می گیرد و در عوض آن چیز که متن و اصل است، به حاشیه و فرع رانده می شود.
برخـــی عقــاید و تصمیم گیری ها
شخصی است و به احدی مربوط نیست که حتی اجازه کنکاش به خود بدهد؛ چه رسد به اراجیف بافی و حاشیه سازی.
به یاد دارم زمانی که استاد حسین علیزاده از پذیرش نشان شوالیه امتناع کرد، باز هم خرمگسان شروع به وز وز کردند … به کسی مربوط نیست، این مسأله، یک مسأله شخصی است … یک انسان – ولو در مقام یک هنرمند- آزاد نیست و باید پیوسته زیر ذره بین باشد و پاسخگوی بازجویانش؟! … تفتیش عقاید آن هم در حریم شخصی افراد کار ناپسند و مذمومی است.
محسن چاوشی، هنرمند جوانی است که در اوج شهرت و محبوبیت، «نه» می گوید. این نه گفتن به پیشنهادهای اغوا آمیز و وسوسه کننده، خود حایز ارزش بسیاری است. آن هم در سنین جوانی که تب و تاب دورانش، هر کسی را نسبت به شهرت و ثروت وسوسه می نماید.
این «نه» گفتن و دوری گزیدن از زرق و برق های صحنه ای و رسانه ای واقعاً محترم که به زعم نگارنده، «مقدس» است. زیرا هنرمند را بیشتر متوجه رسالت خطیرش می سازد.
چاوشی دارای صدایی است که از منظر مباحث کمی صدا، نه حجم قابل اعتنایی را داراست و نه حایز ارتفاع درخوری است. از حیث مؤلفه های کیفی صدا نیز جنس صدایش صاحب طنین و حسی است که همراه با شمیم آن – که پیشتر راجع به آن صحبت شد – گیرایی شنونده را به همراه دارد.
یک صدا با برد کوتاه و محدوده صوتی مشخص و کیفیتی بالنسبه مطلوب و مطبوع، اما معمولی! ولی دغدغه مندی و دردمندی این صدا، رنگی دیگر به آن بخشیده که این صدا را نه تنها معمولی که به صدایی خاص مبدل ساخته است. این صدا می گوید که صاحب صدا دردمند است و یا که لااقل، دردآشناست. درد آدمی را می شناسد و نسبت به بشر و آلام و مصائب بشری و سرنوشت او بی تفاوت نیست.
خستگی و بی حوصلگی این صدا از دنیای کوچک برخی کوته بینان و کوته اندیشان امروزی حکایت دارد که دنیای پوشالی شان، فقط در حد بینش و اندیشه پوچ و بی معنایشان از زندگی است. این ها همه آلامی است که در دل هنرمند، عقده می شود و هنرمند نیز با هنرش، عقده گشایی می کند.
هیچ کدام از اظهارات نگارنده تا به این سطر اصلاً و ابداً قصد اعطای بارِ ارزشی به صدا و آثار محسن چاوشی و یا بیان عاطفی و احساسی به این مقوله را نداشته و ندارد بلکه درصدد بیان واقعیاتی است که ریشه در ویژگی ها و دیدگاه های زیبایی شناختی صدا و موسیقی چاوشی است. تحلیل موسیقی چاوشی (به خصوص در سریال شهرزاد که مدنظر این نوشتار است)، بیش از هر چیز تحلیل گفتمانِ او را ملزم می کند.
این که بایستی به کشف و تحلیل معانی پیدا و پنهان جریان گفتمانی او در اشکال موسیقایی و فراموسیقایی پرداخت و مؤلفه های معنایی آثار او را در کنار «دلالت معنایی» و «کارکرد دلالتی» تجزیه و تحلیل نمود.
بررسی این آثار به اصطلاح تلفیقی (یا به عبارت بهتر «همنشینی») از سه منظر ماهوی، محتوایی و ز&#


ویدیو مرتبط :
تیزر سریال شهرزاد - صدای محسن چاووشی