داستان های واقعی/ در حسرت نور خورشید


خراسان/ آزاده گرامی منصور کاظمیان روزهای سخت انفرادی را این چنین توصیف می‌کند: «تنهایی خیلی اذیتم می‌کرد؛ خسته شده بودم. دنبال یک چیز تازه می‌گشتم... دیدن یک لکه نور خورشید شده بود تمام آرزوم. نوشته‌های روی دیوار را از بس خوانده بودم حفظ شده بودم. رفیق‌هام شده بودند سوسک‌ها و مورچه‌ها. سر و کله یکی‌شان که پیدا می‌شد به زور می‌توانست از دستم فرار کند. یکی دو ساعت باهاش حرف می‌زدم، بازی می‌کردم و خودم را سرگرم می‌کردم که لااقل یک مدت تنهاییم را فراموش کنم... .»

با کانال تلگرامی آخرین خبر همراه شوید telegram.me/akharinkhabar


ویدیو مرتبط :
فرق نور ماه و نور خورشید رائفی پور