زندگی بزرگان/ من از دینت نپرسیدم


زندگی بزرگان/ من از دینت نپرسیدمخراسان/ گرمای هوای شرجی لبنان، بستنی می‌طلبد. دو بستنی‌فروش از اول با هم رقیب بودند. عمو آنتیبا که کهنه‌کارتر بود، به بستنی وانیلی خود شکلات اضافه می‌کرد؛ اما هم‌صنف مسلمانش، توت‌فرنگی. مشتری هم خوب بود، شکر خدا و باغ هر دو آباد. تا این‌که «شیخ موسی عزالدین» فتوا داد: «خریدن بستنی از مسیحی حرام است.» همین جمله، کسب‌وکار عمو آنتیبا را از رونق انداخت. رقیبش همه مشتری‌ها را از چنگش درآورد. عمو آنتیبا هم یک روز جمعه رفت پیش رهبر شیعیان؛ تظلم‌خواهی: «مگر اسلام دین عدالت نیست؟! مگر علی(ع) شهید راه عدالت نیست؟! من دیگر پول خرجی خانه هم ندارم...» به پهنای صورتش گریه می‌کرد. گِله‌های عمو آنتیبا که تمام شد، امام برخاست و نماز را اقامه کرد.
پس از نماز، به همراه شیخ محمد یعقوب و عده‌ای از مردم از حسینیه خارج شد و گفت: «برویم بستنی بخوریم.» رفتند تا مغازه عمو آنتیبا. بستنی‌فروش گفت: «سید! من مسیحی هستم.» با صدای بلند جواب داد: «دینت را نپرسیدم، بستنی داری یا نه؟»

برگرفته از کتاب «سیدموسی صدر»، صفحه 56


منبع: خراسان


ویدیو مرتبط :
بی حرمتی به دینت زیاد شده میبینی؟....