نگاهی به فیلم «لانتوری»، درباره عدالت با بی‌عدالتی


نگاهی به فیلم «لانتوری»، درباره عدالت با بی‌عدالتیایسنا/ نظام‌های دوتایی لانتوری ابتر است؛ چرا که این اثر در سطح می‌ماند. شاید حرف‌های اجتماعی درمیشیان درست باشد؛ ولی آیا خود درمیشیان به درستی به موضوع درست خود رجوع کرده است؟
«لانتوری» فیلمی از رضا درمیشیان قرار است نگاهی به مفهوم عدالت باشد، مفهومی که تفکر و اندیشه بشری را برای سالیان سال به خود مشغول ساخته است. ساخته درمیشیان از یک سو روایت چهار جوان عاصی است که در جنگل بخور بخور، از دیگران می خورند و در سوی دیگر داستان دختری را نقل می‌کند که در قامت یک فعال اجتماعی، اولیای دم را به بخشش ترغیب می‌کند. در این میان به واسطه مصاحبه‌های شبه‌مستند، بدنه جامعه درباره تمام این مسائل اظهارنظر می‌کنند. یکی شورش لانتوری‌ها را برآمده از خشم عمومی می‌داند و برخی آنان را مفسد می‌پندارد.

درمیشیان در فرم اثر خود شیوه‌ای اتخاذ کرده است که به موجب آن نوعی تباین به وجود آید. این تباین قرار است فاصله میان دو وجه را نشان دهد. در واقع او درگیر یک نگاه سوسوری است تا به واسطه خلق دوتایی‌ها، ذهن مخاطب را به واکنش وادارد. این دوتایی می‌تواند سنت/مدرنیته باشد و یا زن/مرد و در جایی قاتل/مقتول. این رویه زمانی به اوج می‌رسد که قهرمان فیلم، مریم (مریم پالیزبان) در موقعیت دوگانه قرار می‌گیرد. او از جایگاه بخششگر به جایگاه انتقام‌جو نقل مکان می‌کند و هدف نهایی این است که مریم از بین بخشش و انتقام کدام را برمی‌گزیند. ظاهر امر بخشش است؛ ولی آیا مریم می‌بخشد؟ آیا مریم به عدالت مدنظرش می‌رسد؟ آیا اصلاً در این فیلم ما عدالت می‌بینیم؟

به نظر نگارنده این متن، عدالت جایی در فیلم ندارد. در ظاهر فیلم عادلانه است. کارگردان تصویری از تمام گروه‌های درگیر در اثر را نمایش می‌دهد و این نمایش توأم با اظهارنظر است. او مرد سنتی میوه‌فروش را در کنار جامعه‌شناس شاعر قرار می‌دهد و حتی چینش خوبی در ایجاد دیالوگ میان آنان به وجود می‌آورد. او حتی سعی می‌کند پزشکِ پزشک قانونی را در موقعیتی قرار دهد که مابین سنت و مدرنیته است. ولی آیا اینان واقعیت درگیر با عدالتی است که از آن دم زده می‌شود؟

اینجا که ساخت‌شکنی دریدایی به کمکمان می‌آید تا این دوتایی‌های فیلم را به چالش کشید. دوتایی از همین عدالت/بی‌عدالتی شروع می‌شود. در فیلم درمیشیان بی‌عدالتی به خوبی تعریف می‌شود؛ ولی عدالت چه جایگاهی دارد؟ به سراغ گفتارها می‌رویم و شخصیت‌ها. شخصیت‌ها در پی هر واقع یک نظر می‌دهند. نظرها نیز به شکل برجسته در هشتگ‌ها و کمپین‌ها نمود پیدا می‌کند. وضعیت باری به هر جهت است. گویی مردم در لانتوری حزب باد هستند. یک روز این سو و یک روز آن سو. این مهم در مورد مدرن‌ها حادتر است. آنان مدام می‌گویند حق اعدام ندارند و و ناگاه می‌گویند مریم حق قصاص دارد. در واقع اینت تعریف سیالی از عدالت است. هر وقت لازم بود عادل باش.

پس درمیشیان در یک بازی دریدایی اسیر می‌شود. او نادر فلاح در نقش مرد سنتی را در میان تعداد کثیری بورژوای مدرن می‌اندازد و این نوعی بی عدالتی است. این بی‌عدالتی طبق تعریف فیلم برابر است با برابری. یعنی باید همه به یک اندازه پول و ثروت داشته باشند. این بده بستان عادلانه در بهترین نمای فیلم نمود پیدا می‌کند؛ جایی که پسرک پورشه‌سوار در حالی توسط لانتوری‌ها مورد سرقت قرار می‌گیرد که لباس بر تنش منقوش به چهره‌های گروه لانتوری است. در واقع این پسرک قربانی قهرمانان زندگی خویش است. البته این قهرمان، قهرمانی همزمانی است، نه در زمانی. گویی این یک عدالت است، قهرمان باش و از مرید خود بکن.

در مقابل این عدالت داستان سوختن پوست یک زن را نقل می‌کند. این زن قربانی یک نگاه سنتی است. چرا سنتی؟ کافی است رابطه مریم و پاشا را مرور کنید. در ظاهر همه چیز در باب یک آشنایی امروزی است؛ ولی در باطن امر سنتی است. شادترین تصویر مریم و پاشا در قهوه‌خانه جنوب شهری رقم می‌خورد؛ پس مریم باید به شیوه و اندیشه یک مرد سنتی قربانی شود: اسید. ولی آیا از یک سنتی در این فیلم نظرخواهی می‌شود؟ خیر، همه زن‌ها بورژواهای صاحب شغل هستند. زن خانه‌دار که بیش از دیگران قربانی اسید است چه جایی در فیلم لانتوری دارد؟

این بی‌عدالتی که دست بر قضا از نابرابری ناشی می‌شود حتی اندیشه خود را فراموش می‌کند. برای مثال درمیشیان هیچگاه به این سوال نمی‌پردازد که مقتول بدون آگاهی مرگ را می‌پذیرد؛ ولی قاتل در انتظار قصاص، به دست زمان شکنجه می‌شود، چون آگاهی دارد. این بی‌عدالتی روانی را چه کسی پاسخ می‌دهد؟ درمیشیان ذهنش به این نکته خطور نمی‌کند. او در عوض مریم را تا آستانه انتقام می‌برد و در نهایت او را در قامت بخشایشگر می‌ستاید. مریم با بخشش کمی بینایی پیدا می‌کند: یک امر سانتیمانتال، معجزه. ولی آیا مریم واقعاً بخشایشگر است یا شکنجه‌گر؟ به نظر دومی صادق است. در تجربه تماشای اثر با تعدادی زیادی مخاطب وضعیت روانی مخاطبان مشهود بود. در آن لحظه زجرآور قصاص پاشا، زنان تاب دیدن صحنه را نداشتند. مخاطب شکنجه ناشی از یک انتظار را درک می‌کند. این صحنه از منظر یک فیلم تریلر ترسناک صحنه‌ای ستودنی است؛ ولی در محتوا پاشنه آشیل شخصیت‌پردازی‌ها سطحی درمیشیان است.

گام بعدی ساختارشکنی اثر درمیشیان همین شخصیت‌پردازی سطحی است که در آن همه پولدارها رانت‌خوار و همه فقرا بدبخت‌زاده هستند. برای نمونه در شخصیت بارون، چرا او انتقامش را از فروشندگانش نمی‌گیرد؟ جوابی وجود ندارد. یا اینکه اصلاً آن همه پول به کجا می‌رود؟ جوابی وجود ندارد. البته گویا خرج هدایا می‌شود؛ ولی حساب سرانگشتی هم آن را خیالی می کند. اکنون با فرض خیالی بودن این وجه ریاضیاتی پس کلیت اثر خیالی است؛ چرا که درمیشیان علاقه ویژه‌ای به تعمیم دارد و در این تعمیم خودش نیز دخیل می‌شود.

در سطح ماندگی لانتوری در وهله نخست ناشی از شخصیت‌پردازی است؛ چرا که درمیشیان به جای خلق شخصیت‌های منحصر به فرد در پی شکل دادن به تیپ‌های دم‌دستی است. تیپ‌هایی که باری به هر جهت هستند، همانطور که فیلم نیز این گونه است. فیلم معلق است، حتی اگر بخشی از حرف‌هایش درست باشد. حتی اگر ذهن من مخاطب را درگیر یک امر فلسفی کند و حتی اگر به من جواب دهد. ولی این فیلم درباره عدالت است بدون عدالت.

منبع: ایسنا


ویدیو مرتبط :
‫حضور هنرمندان وعوامل فیلم در افتتاحیه گالری عکس فیلم لانتوری‬‎