داستان های واقعی/ بدترین شکنجه‌ در دوران اسارت


ابنا/ «یحیی کمالی‌پور» متولد 1348، نوجوان سیزده ساله‌ای که از روستاهای شهرستان جیرفت استان کرمان به جبهه‌های نبرد رفته و در همان روزهای آغاز نبرد، به اسارت دشمن بعثی در آمده و هشت سال از عمر خود را در زندان های عراق گذرانده.

بعد از نوشتن نامه های شکایت به صلیب سرخ، ما را برای محاکمه به بغداد بردند. ما را در سلول های تنگ و تاریکی با نور قرمز محبوس کرده بودند و از طریق مشت زدن به دیوار با یکدیگر ارتباط برقرار می‌کردیم. صدای قرآن خواندن شهید تندگویان آرام‌بخش این فضا بود اما چند روزی دیگر صدای ایشان را نشنیدیم و فهمیدیم از شدت شکنجه شهید شده‌ است.
شب اولی که وارد سلول شدم، یک دفعه دیدم چشمان یک مار در این اتاق تاریک می‌درخشد. چون فضای سلول کوچک بود، مار در فاصله بسیار کمی از من قرار داشت و سپس خودش را به دور دست و پای من پیچید. از شدت وحشت آنقدر جیغ زدم تا بیهوش شدم.
این حادثه بدتر از تمام شکنجه‌هایی بود که در آن هشت سال متحمل شدم، چون این اتفاق در آن سن کم، آنقدر بر من تاثیر بدی گذاشته که حتی الان هم از دیدن مار وحشت دارم.


ویدیو مرتبط :
بدترین شکنجه