داستان های واقعی/ وقتی پدربه گریه می‌افتد


داستان های واقعی/ وقتی پدربه گریه می‌افتدجام نیوز/ جان دادن همیشه یک جور نیست. با شمشیر می‌توان سرکسی را بزنی و او را بکشی. با احسان هم می‌توان. با عطا و احسان می‌توانی شهیدش بکنی.
مرحوم میرزا اسماعیل دولابی می فرمود: جان دادن همیشه یک جور نیست. با شمشیر می‌توان سرکسی را بزنی و او را بکشی. با احسان هم می‌توان. با عطا و احسان می‌توانی شهیدش بکنی. برای آزمایش، درباره پدرت خوبی کن. از هر طرف به او خوبی کن. امان نده که پدرت تلافی کند. آن وقت ببین پدرت گریه می‌افتد. می‌گوید: پسر مگر بابای منی؟ چه به سر من می‌آوری؟ مرا کشتی، شهید کردی. احسان، شهید می‌کند و هم می‌میراند، خیلی سریع‌تر از شمشیر.

اگر دوست اهل بیت(ع) هستی شهادت را تحویل بگیر که خیلی قشنگ‌تر از مردن است. آدم یک مرتبه، دو مرتبه یا صد مرتبه می‌میرد. بعد که دید خیلی خوب است، می‌گوید. بزن! از من مردن و شهید شدن، از تو هم میراندن و شهید کردن. بزن که وقت آن رسیده است! این را به خالق خودش می‌گوید. کسی که لذّت شمشیر را برده است می‌گوید: اول مرا بزن! مگر ندیدی روز عاشورا می‌گفتند: آقا اذن بده به میدان برویم.

دو پسر حضرت زینب آمدند و مقابل حضرت اباعبدالله ایستادند. حضرت فرمود: آقازاده‌ها شما برای چه آمدید؟ گفتند: مادرمان گفته است بروید. حضرت زینب دو پسر داشت که به کربلا آورده بود. پدرشان عبدالله جعفر بود. به زینب گفته بود: داری می‌روی بچه‌های مرا هم با خودت ببر! بگذار همراهت باشند تا قربانی برادرت شوند.

بچه‌ها را راهی کرد و حضرت زینب هر دو را قربانی برادر کرد. حضرت مسلم هم همین طور. بچه‌ها را می‌دادند. شاهزاده علی اکبر و آقا زاده‌ها هم همه می‌گفتند: من به میدان بروم. غیر بنی هاشم هم می‌گفتند: اول ما برویم. از هم سبقت می‌گرفتند. چون شهادت در راه خدا خیلی شیرین است.
کتاب طوبی محبت – ص 155
مجالس حاج محمد اسماعیل دولابی



با کانال تلگرامی «آخرین خبر» همراه شوید

منبع: جام نیوز


ویدیو مرتبط :
اگر در فضا گریه کنیم چه اتفاقی می افتد؟