رامین راستاد از علاقمندی به موسیقی رپ تا ماجرای انتخاب اسم فرزندانش


نقشم در سریال «نفس گرم» را خیلی دوست دارم چون یکی از تاثیرگذارترین آدم های این مجموعه است. یک شخصیت منفی شناسنامه دار که گره اصلی داستان را او ایجاد می کند. شاید اگر کسی این را بخواند با خود بگوید رامین راستاد چقدر از خود متشکر است و برای خودش دسته گل می فرستد اما راستش من در این سال ها باوجود آنکه نقش های منفی زیادی بازی کرده ام ندیده ام کسی در خیابان مرا ببیند و بگوید: «اه. . . این آدمه!» با اینکه گاهی مثل نقش سریال «مثل هیچکس» حتی روان آدم ها را به هم می ریختم؛ طوری که خودم به عنوان بیننده کار از دست آن کاراکتر حرص می خوردم اما نزد مخاطب، بازیگر منفی منفوری نبودم.

به خاطر فرزندانم هرگزدر رابطه با فرزندانم باید بگویم بسیار مهم است که چه نقشی را بازی می کنم. بگذارید یک مثال بزنم، آقای عباس رافعی که از دوستانم هستند یک بار تماس گرفتند و شخصا برای کار «آزادراه» مرا دعوت به کار کردند. نقش را به شکل یک خطی پشت تلفن برایم تعریف کرد که این شخصیت عاشق دختری است و جایی اسید به صورت او می پاشد و. . . صحبت مان که تمام شد و گوشی را که قطع کردم با خودم فکر کردم این اسیدپاشی را ارشک یا دخترم می بینند؛ حتی به شکل تصویر فیلم و با علم اینکه دروغ است و این اصلا درست نیست.

من هرگز نقش منفی به آن شکل بازی نکرده ام که قاتل یا آدمکش باشد. به همین خاطر به آقای رافعی زنگ زدم و عذرخواهی کردم و گفتم به این علت بازی نمی کنم. او برایم تعریف کرد اصلا ماجرا به شکل دیگری در داستان رخ می دهد و آن شکلی که من فکر می کنم نیست. قطعا برایم مهم است بچه هایم چه تصویری از نقش هایم خواهند داشت. اگر هم وزن من طلا بریزند، هرگز نقش یک کودک آزار را بازی نخواهم کرد. درست است که ارشک بزرگ شده و درکش از فیلم بالا رفته اما به نظرم یکسری تصاویر ربطی به سن و سال ندارد. شما وقتی می بینید داعش یک نفر را می کشد، در هر سنی که باشید و آن صحنه را ببینید، قطعا منزجر می شوید.

رامین راستاد ، پسر رامین راستاد ، زندگی شخصی رامین راستاد

پدر مثال زدنی منمن پدری مثال زدنی داشتم برای همین تعریفم از پدر فرق می کند؛ مثلا در دبیرستان وقتی دوستم می گفت دیروز با پدرم حرفم شده متعجب می شدم! مگر می شود آدم با پدرش حرفش بشود یا با او قهر کند!!؟ من بعضی چیزها را نمی فهمم؛ مثلا نمی فهمم کتک خوردن از پدر یعنی چه؟ در تمام عمرم فقط یک کشیده از پدرم خوردم که سر درسم بود. درواقع او پدر خوبی بود وگرنه من شرارت ها و شیطنت های خودم را داشتم. همیشه از رابطه خودم و پدرم لذت برده ام. در سینما بازبینی به نام جهانگیر میرشکاری را شناختم که سه فرزند داشت و می دیدم چگونه مثل پروانه دور او می چرخیدند. یک بار به او گفتم چه کار کرده ای که بچه هایت اینقدر دوستت دارند و گفت فقط به آنها عشق داده ام.

تربیتی به رنگ عشقشما به اندازه ای که عاشق می شوید، عشق می گیرید. ارشک خیلی کوچک بود که او را به جای نامش با عشق خطاب کردم و او هم به جای بابا به من گفت عشق. ما همدیگر را عشق صدا می زنیم و تبدیل به کد شد. گاهی در سوپرمارکت ارشک می گوید عشق! و همه متعجب برمی گردند و می بینند که منظورش من بوده ام. من تمام تلاشم را کرده ام که با او رفیق باشم. نخواستم بگویم هی پسر من پدرت هستم و حتما باید آنچه که من می گویم بشود و. . . من خیلی رفاقتی با بچه هایم جلو آمده ام. این را هم بگویم که این مساله به تنهایی امکان پذیر نبوده و مادر ارشک نقش مهمی در تربیت او داشته است؛ یعنی هیچ پدری به تنهایی نمی تواند؛ همچنان که ارشک به خاطر شغل من بیشتر از مادرش الگو گرفته است چون من آنقدر که باید حضور نداشتم که بخواهم او را به شکلی تربیت کنم اما سعی کرده ام در آن بخشی که بین من و ارشک است، آنقدر صمیمیت، رفاقت و صداقت باشد که چیزی را از هم پنهان نکنیم.

راستگویی و درسخوانی بچه هاهمیشه گفته ام ارشک هرچیزی که یاد گرفته از مادرش یاد گرفته است. او از کوچکی ارتباط خوبی با مردم داشت و به سرعت با همه جور می شد. بعضی بچه ها در جمع خودشان را مخفی می کنند یا مدام به پدر و مادرشان می چسبند اما ارشک هیچ وقت اینطور نبود. او همیشه بین دوستان من می چرخید. در پنج سالگی دوستش سیامک صرافت بود. به نوعی با آدم بزرگ ها بزرگ شد؛ نه اینکه زود بزرگ شده باشد اما تربیت و ادبش مانند آدم بزرگ ها بود. به نظرم یکی از مهم ترین ویژگی ها در بچه ها راستگویی است. من دیده ام ارشک اگر کار بدی یا اشتباهی انجام داده آمده و خودش به من موضوع را گفته است؛ البته به رفتار و واکنش پدر و مادرها هم بستگی دارد. من یا مادر ارشک این را درک کرده ایم که ارشک نمی خواسته آن کار را انجام بدهد و فقط اتفاقی است که افتاده. مهم است شما طوری رفتار کنید که بچه ها بدون ترس به شما اعتماد کنند. با ادب، راستگو و درسخوان بودن یک بچه برای من مهم است و به نظرم همه بچه ها باید آن را داشته باشند. من از ارشک راضی هستم.

مدرسه و جلسه اولیا و مربیانهمه چیز مدرسه و درس ارشک با من است. به نوعی تقسیم کار کرده ایم. درس دخترم با مادرش است و درس ارشک با من؛ با هم درس خوانده ایم، به او دیکته گفته ام، درس پرسیده ام و. . . خودم او را ثبت نام می کنم و به مدرسه می برم و می آورم. با معلم ها، مدیر و ناظم او رفیق هستم. همه جلسات اولیا و مربیان را می روم. همیشه هم مسوولان مدرسه او با کار من کنار آمده اند. هرقدر ارشک در زمینه درس به من احتیاج داشته باشد، کنارش هستم و دریغ نمی کنم. واقعا برایم مهم است که او درس بخواند.

رامین راستاد ، زندگی شخصی رامین راستاد ، عکسهای رامین راستادرابطه تحصیلات و شخصیتمعتقدم در جامعه امروز ما به جز تحصیل درست و خوب، تضمینی برای موفقیت وجود ندارد. کاری به احتمالات، شانس، پشتوانه خانوادگی و. . . ندارم. امروز چیزی به اندازه درس خواندن کمک کننده نیست و به فرد شخصیت نمی دهد. فوتبالیست های بسیاری داشتیم که بیرون از ایران هم بازی کرده اند اما علی دایی چیز دیگری است چون مهندس علی دایی است، چون در دانشگاه صنعتی شریف درس خوانده است. این موضوع حتی در درصد موفقیتش در خارج از ایران هم موثر بود. شک ندارم که این میزان موفقیت فقط برای فوتبال خوبش نیست. او فردی باهوش است و این هوش از سواد او می آید. دوست دارم ارشک درس بخواند و آرتیست شود اما سمت بازیگری نیاید.

اسم دختر و پسرماسم ارشک را مادرش انتخاب کرد. دوست داشتم اسمش را ببرک بگذارم. ببرک کارمل یکی از قهرمانان افغان است. آنقدر به این اسم علاقه دارم که حتی جاهایی که نام کاربری بخواهد ببرک می گذارم. اما مادرش ارشک را دوست داشت و من دیدم هم اسم خوبی است و هم اینکه حق مادرش است که نام او را انتخاب کند. اسم دخترم هم صدف است. او وارد 24 سالگی می شود. رابطه ام با او هم خیلی خوب است اما طبیعی است که با مادرش راحت تر باشد. 14 یا 15 سالش بود که یکی دو کار بازی کرد، خوب هم ظاهر شد اما خودش دیگر نخواست ادامه بدهد. حتی در فیلمی که خودم ساختم او را به عوامل پیشنهاد دادم که اگر تایید کردند بیاید بازی کند اما خودش بعد از تست گریم نپذیرفت.

حقیقتی تلخ در زندگیارشک به اندازه خودش آزاد است. اصلا امروزه زمانی نیست که شما به جای فرزند خود تصمیم بگیرید. شما تصمیم می گیرید اما واقعیت این است که این یک نمایش است. حقیقت تلخی است که باید پذیرفت. بچه ها تصمیم خودشان را می گیرند. اما مهم است آنقدر خوراک خوب به فرزندان خود بدهید که تصمیم احمقانه ای نگیرند. من اگر متریال خوب داشته باشم کار دستی خوبی می سازم. ضمن آنکه باید به بچه ها اعتماد و از آنها حمایت کرد.

وقت گذاشتن پدر برای پسرما پدرها گاه حس می کنیم چون کار می کنیم و پدر هستیم حق داریم عصبانی شویم ولی حق نداریم هیچ وقت به فرزندان مان بگوییم وقت ندارم. بهتر است نیم ساعت زودتر از کار بیاییم و آن را صرف فرزندان مان کنیم. من و ارشک یک روز در میان با هم هستیم و با هم تفریح می کنیم. وقتم را برای او می گذارم که فردا ارشک حق نداشته باشد به من بگوید برایم چه کار کرده ای؟

علاقه همیشگی به شعرمن ادبیات خوانده ام. همیشه شعر و کتاب را دوست داشتم البته شعر را بیشتر از نثر دوست داشتم و هنوز هم بیشترین مطالعه من در زمینه شعر است. هنوز هم مطالعه دارم اما کم می خوانم. راستش به کارهای مینی مال علاقه دارم. یک بخش مثبت شبکه های اجتماعی پیدا شدن همین سبک های هنری مینی مال است. هر روز با دیدن یا خواندن چیزی در این شبکه ها شگفت زده می شوید. خوب است که به مقوله شبکه های اجتماعی درست نگاه کنیم چون در این حالت پیشرفت هم به دنبال خود دارد و خوب است که همه چیز را در جوک و مسخره بازی نبینیم. گاهی در مساله ای گندش را درمی آوریم. در حادثه منا چندصد نفر جان خود را از دست می دهند اما ما آن را تبدیل به یک شوخی می کنیم.

موسیقی فقط رپهیچ وقت نخواستم ارشک بازیگر شود چون کسی که بازیگر می شود نمی تواند زندگی کند. این اصلا شعار نیست. یک جورهایی از این می ترسم که فرزندانم سمت بازیگری بروند. آنها باید راحت زندگی کنند. اصلا معنی ندارد به قدری مشهور شوید که حتی نتوانید هر کار عادی و روزمره ای را که دیگران انجام می دهند، را یا نتوانید یا حق نداشته باشید انجام دهید. تا هر کاری می کنید می گویند آقا شما هنرمند هستید و از شما بعید است. البته دوست دارم که سراغ موسیقی برود اما نه اینکه خواننده خالتور شود. دلم می خواهد رپر شود. من خودم فقط موسیقی رپ گوش می کنم. جدیدا و به اندازه کم مازیار فلاحی، فریدون آسرایی و محمد علیزاده هم گوش می کنم. موسیقی همیشه همراه من است اگر پیاده هم باشم باز هدفون در گوشم است.

رامین راستاد و پسرش ، عکسهای رامین راستاد ، بازیگر مرد ایرانیآینده موسیقی مابه نظرم شخصیت آدم ها را از دو چیز می توان فهمید؛ اول موزیکی که در ماشین شان گوش می دهند و بعد هم کنترل تلویزیون شان که چه شبکه هایی را نگاه می کنند. از اینها می شود سطح نگاه و فرهنگ آنها را فهمید. اگر من جلوی ارشک موسیقی خوب گوش کنم مگر می شود او برود خالتور گوش کند. او دیگر موسیقی بد را نمی فهمد. از یکی از دوستان خواننده ام پرسیدم چرا فکر کردی باید خواننده شوی؟ او گفت من چاره ای جز موزیسین شدن نداشتم چون از وقتی یادم می آید مادرم از رادیو موسیقی گوش می کرد و من با موسیقی بزرگ شده ام. هیچ وقت جلوی ارشک موسیقی های سخیف آن ورآبی را گوش نکردم. حالا هم ساعت ها با هم موسیقی گوش می دهیم و درباره اش صحبت می کنیم. حتی دو کار را او پلی بک کرد و من از او فیلم گرفتم. آرش سزاوار وقتی آنها را دید متعجب شد و گفت بگذار این کار را دنبال کند. من و کل خانواده تا جایی که می توانیم ارشک را حمایت می کنیم. وقتی وارد اجتماع شود خودش تصمیم می گیرد که چه کار کند؛ اما دوست دارم که خواننده شود. من سمت خوانندگی نرفتم اما چون رپ را خیلی دوست دارم حتما یک تک آهنگ رپ خواهم خواند.

اهمیت پول در خوشبختیمدتی فوتبال حرفه ای بازی کردم اما بازیگری آنقدر برایم جاذبه داشت که رفتم سمت آن. الان هم در تیم هنرمندان به شکل جدی فوتبال را دنبال می کنم. هیچ وقت به این فکر نکردم که اگر فوتبالیست می شدم شرایط مالی بهتری داشتم. راستش باید اول گفت اصلا شرایط خوب مالی چه هست؟ به نظرم خوب است حداقل هایی را برای زندگی راحت داشته باشید. این حداقل ها امنیت تو و خانواده ات را تامین می کند؛ مثلا ماشین و خانه و اگر هم شد ویلا. البته بیشتر داشتنش هم جذاب است اما عملی نیست؛ مثلا خوب است که به جای کمری یک پورش سوار شوید اما کمری هم جذاب است. وقتی زیادتر داشته باشید دردسر بیشتری هم دارید. چرا حاشیه فوتبال زیاد است؟ چون پول در آن زیاد است و چرا پینگ پونگ حاشیه ندارد؟ چون پول در آن کم است تا به حال خبری درباره حاشیه ورزش باستانی شنیده اید؟ در فوتبال پول هست به همین خاطر حاشیه، رانت، باند و. . . هم وجود دارد. پول فقط تا جایی و حدی خوب است. چرا من باید خیلی تلاش کنم پول جمع کنم که برسد به فرزندم؟ من باید عرضه داشته باشم به فرزندم به جای ماهی دادن، ماهیگیری یاد بدهم. باید خودش تلاش کند. پدرم از آن پدرهایی نبود که برایم نقش بخرد اما به لحاظ فرهنگی هرچه خواستم برایم کرد. من اول دبستان دوربین فیلمبرداری جایزه گرفتم. تمام کودکی من با آپارات فیلمبرداری شده است. پدر نگاتیوها را می فرستاد آلمان، چاپ می شد و آنها می فرستادند ایران. من خیلی خوب عکاسی می کنم ولی با همین گوشی عکسی گرفته ام که عکاس درجه یک بین المللی به من گفت جزء 10 تا از بهترین سلفی های دنیاست که دیده ام. حالا اگر پدرم به جای اینها به من پول می داد، شاید هرگز به سمت هنر نمی آمدم. من هم سعی می کنم به ارشک خوراک خوب بدهم. روزی 8 ، 9 ساعت در سینما سخت ترین کار دنیا را انجام می دهم. حالا به خاطر پول بروم آخر شب گوشه فست فودفروشی بنشینم که به خاطر اسمم چند تا همبرگر بیشتر بفروشم؟ خدا را شکر از درآمد بازیگری ام راضی هستم.

بی نیاز برای اثبات خوبی من یک بازیگرم. لازم نیست خودم را به دیگران اثبات کنم. کسی که مرا نمی شناسد اصلا مهم نیست چه فکری درباره من می کند. کسی که مرا می شناسد خب دیگر می داند چه جور آدمی هستم. اگر کسی به اشتباه مرا قضاوت کند، دارد گناه مرا می شوید. نیازی نیست من بروم خودم را به همه اثبات کنم که آدم خوبی هستم و فقط نقش آدم بدها را بازی می کنم. از طرفی من دارم با خانواده ام، دوستانم و همکارانم زندگی می کنم. آنها باید بدانند که من آدم درستی هستم. من تلاشی نمی کنم که چیزی را از ذهن مخاطب پاک کنم. من نه مثل کاظم در سریال «مثل هیچکس» هستم و نه شبیه خسرو در سریال «زیر تیغ» یا هوشی در سریال «جراحت». . . من هیچ کدام از آنها نیستم و زندگی شان را تجربه نکرده ام. 


ویدیو مرتبط :
ماجرای اسم هایی که برای مغازه ها انتخاب میشوند!