نگاهی به فیلم «ابد و یک روز»؛ فیلمی که نام دیگرش زندگی است


نگاهی به فیلم «ابد و یک روز»؛ فیلمی که نام دیگرش زندگی استشرق/ یکی از تراژدی‌های بزرگ انسان از دیرباز، تراژدی خانواده بوده؛ آنچه که ذهن بسیاری از نویسندگان و نمایش‌نامه‌نویسان بزرگ جهان را نیز در‌گیر کرده است. مثلا «چخوف» اشرافیتِ رو به زوال خانواده را در روسیه زمان خود به چالش می‌کشد و دیگران در رمان‌ها و نمایش‌نامه‌های دیگر، فقرِ ویرانگر خانواده را. اما به‌یقین نوع تراژدی در غرب با تراژدی‌های شرق متفاوت است. این تفاوت مقوله هنر را نیز دربر می‌گیرد. هنر در غرب، اندیویدوآلیستی و فردی است. هنرمند غربی بعد از مسیحیت، خود را مسیحِ مصلوبی می‌پندارد که به طور فردی دائم شکنجه می‌شود. در تراژدی «هاملت» مثلا شخصیت اول نمایش‌نامه شکسپیر به‌تنهایی زجر می‌کشد. حال آنکه تراژدی‌ها در شرق قومی و جمعی است و عقوبت و گناه، کل یک خانواده، یک ایل، یک قبیله یا یک شهر را گرفتار می‌کند. اما بی‌آنکه بخواهم به حاشیه بروم و با ردیف‌کردنِ نام‌ها و نشانی‌های شخصیت‌های بزرگ هنری و سینمایی به سبک نقد‌ها و نوشتارهای متداول این روزها که اغلب ذهن مخاطب را به بیراهه می‌برد و او را مرعوب تئوری‌ها و تئوریسین‌ها می‌کند، از همین ابتدا از یک کادر کوچک و صمیمی آغاز می‌کنم؛ از ساختار داستانی و سینمایی فیلم «ابد و یک روز» به کارگردانی سعید روستایی؛ فیلمی که می‌تواند فصل تازه‌ای در سینمای امروز ایران آغاز کند؛ فیلمی که تنها به خودش شباهت دارد و زایش و خلاقیت خود را از قلب همین جامعه، همین مردم و همین زندگی گرفته است؛ فیلمی که به باور من خودِ مردم و خودِ زندگی است.
«ابد و یک روز» به دلیل صداقتی که با خود و با مخاطب خود دارد، می‌تواند یکی از فیلم‌های مهم سینمای ایران باشد و همین صداقت، تأثیر‌گذاری آن را تشدید می‌کند. تا آنجا که مخاطب ناخودآگاه پابه‌پای ریتم تند و متشنجِ آن جمع پریشان پیش می‌رود و با مسائل تک‌تک اعضای آن خانواده روبه‌زوال درمی‌آمیزد و همدردی می‌کند.
«ابد و یک روز» بی‌هرگونه تکلفِ روشنفکرانه و شعار‌های سیاسی و روان‌شناختی و اجتماعی، قصه خود را می‌گوید و فیلم خود را به نمایش می‌گذارد. اما در پس ِ این‌همه، با ظرافت‌های پنهان هنری و نمایشی، ریشه همه خشم‌ها، دردها، اعتیادها و اعتراض‌های سیاسی و روان‌شناختی و اجتماعی را در خود جای داده است و تماشاگر را تا مرز درنگ‌و‌تأمل پیش می‌برد؛ تا عمق عاطفه‌هایی که از ویژگی‌های مردم سرزمین‌های این‌سوی جغرافیاست و آدمیان را با احساسات افراطی، دلسوزی‌های بی‌ثمر مزاحم و ارتباط‌های تنگاتنگ اسکیزوفرنیک، از رفتارها و واکنش‌های هنجار دور می‌کند. از نگاهی دیگر فیلم می‌تواند با همه بی‌ادعایی و سادگی‌اش، نمادی باشد از یک سرزمین، یک کشور و شهری، نه در ناکجاآباد، در قلب همین پایتخت خودمان. تک‌تک اعضای خانواده‌اش هم الگوهای متفاوتی از قشرهای تعریف‌شده جامعه. خانواده «ابد و یک روز» همه گرفتار و درگیرند. گرفتار زندگی یکدیگر و زندگی خود. گرفتار همان عاطفه‌ها و محبت‌های افراطی سنتی و ژنتیکی که در چنبره قدرت و بیماری، هر راه گریزی را بر آنها مسدود کرده‌اند. آنها با زخم‌های عمیقی که از کودکی بر پیشانی مشترکشان داشته‌اند، هر یک به‌نوعی قربانی سرنوشت محتوم خویشند؛ سرنوشتی که پیش از تولد بند نافِ بدبختی‌شان را به یکدیگر گره زده. یکدیگر را می‌آزارند بی‌آنکه حتی خواسته باشند و این پرسش را پیش می‌آورند که آیا اگر سمیه و محسن و مرتضی و مادر و شهناز و نوید و بقیه مثلا در ژنو یا دانمارک به دنیا می‌آمدند باز هم بار همین سرنوشت را بر دوش می‌کشیدند؟ باز هم در همین آلودگی، در همین تعفن، در همین وهن و پلشتی در کنار هم می‌لولیدند و با هم فریاد می‌کشیدند؟ از نوید نام بردم که با استعداد غریزی و بازی خوبی که ارائه می‌دهد به دلیل اختلاف سنی‌ای که با بقیه دارد به‌عنوان برادر کوچک‌تر خیلی باورپذیر نیست. می‌توانست خواهرزاده‌ای باشد که مثلا مادر خود را از دست داده. در فیلم به‌ظاهر تلخ و تاریک «ابد و یک روز» که شاید بشود گفت اثری ناتورالیستی در ژانر سینماست و با نشان‌دادن ابعاد زشتی‌ها و نابسامانی‌ها اشک مخاطب را درمی‌آورد، ظرافت‌های زیبای امیدبخشی هم موج می‌زند که در نهایت نشان از چیره‌شدن زندگی بر مرگ و سفیدی بر سیاهی دارد. مثلا فقری که آن خانواده را عمری در خود مچاله و لِه کرده، در بخش‌های پایانی فیلم با تغییر شغل مرتضی که نان‌آور خانواده است کم‌رنگ می‌شود، محسن را به مرکز ترک اعتیاد روانه می‌کنند و سمیه که پرستار صبور مادر و حامی برادر کوچک‌تر است با بازگشت خود، کابوس ازدواجی ناخواسته را از ذهن نگران فیلم‌نامه فیلم می‌گیرد. شخصیت‌ها هریک به‌نوعی خوب و ساده و مهربانند حتی مرتضی که شرایط (همان شرایط پنهان ناگفته) او را وامی‌دارد معصوم‌ترین خواهر خود را به خواستگار غریبه افغانی بفروشد یا محسن که با فروش مواد آن‌همه دردسر ایجاد می‌کند. فیلم اساسا شخصیت منفی ندارد و میان خیر و شر و خوب و بد خط‌کشی‌های دراماتیک معمول وجود ندارد. فیلم‌نامه و کارگردانی قوی و بازی‌ها با آن دیالوگ‌های روان و طبیعی و به‌دور از بازی‌های کلیشه‌ای اغراق‌آمیز، پر از انرژی، درونی و ماهرانه‌اند. ساخت و فضای فیلم حتی در شادترین سکانس خود از مسیری که از ابتدا پیش‌بینی شده دور نمی‌شود تا آنجا که وقتی خبر موفقیت نوید در امتحانات مدرسه همه خانواده را با همه غم‌ها و غصه‌هایشان به رقص درمی‌آورد، باز هم دو حس موازی در بیننده ایجاد می‌کند که با آمیزه‌ای از غم و شادی، چنگ به احساسات او می‌زند؛ بیننده‌ای که خود بخشی از فیلم است و در صف صندلی‌های سینما روبه‌روی شخصیت‌ها نشسته و این لحظه‌ها را به‌نوعی از دور یا نزدیک دیده یا تجربه کرده است. فیلم که به پایان می‌رسد، تازه تو آغاز می‌شوی. آغاز می‌شوی که بیندیشی؛ بیندیشی به خودت. به مردم دوروبرت. به آن خانه و کوچه و خیابانی که در فیلم دیده‌ای. به محله‌هایی که بارها از آن عبور کرده یا عمری در آن زندگی کرده یا نکرده‌ای. به درد و حسرتی که زندگی بر دل و جان تو می‌گذارد و تو را، با همه آنچه که هست و آنچه که هستی با حس غریب ناشناخته‌ای وامی‌دارد که تا آخرین نفس به آن بیاویزی و عاشقانه و دیوانه‌وار دوستش بداری.



با کانال تلگرامی «آخرین خبر» همراه شوید

منبع: شرق


ویدیو مرتبط :
دوبله طنز فیلم ابد و یک روز