شعر طنز/ سیر در فضای خیالی


شعر طنز/ سیر در فضای خیالیخراسان/ توی شرکت گفت آقای رئیس: «می‌دهم کلی هدایای نفیس
به کسی که کار او عالی بوَد باعث ترویج خوشحالی بود
مردم از اعمال او راضی شوند با غضب آیند و با شادی روند»
با خودم گفتم بگردم بهترین تا بگیرم سکه از آن نازنین!
بعدِ یک ماهی از آن حرف و وعید روز اعلام نتایج سررسید
جشن بودش توی تالاری خفن کارمندان دگر بودند و من
از قضا من بین آن ها سر شدم! کارمند عالی و برتر شدم
نام من را خواند مجری، باشتاب روی سن رفتم کمی با اضطراب
جعبه‌ای را داد آقای رئیس گفت: «باشد هدیه‌ات خیلی نفیس»
با خودم گفتم رئیس محترم می‌دهد همراه کادو سکه هم
جعبه را هی اندکی دادم تکان تا ببینم سکه می‌افتد از آن؟!
بعد کردم در پیامی مختصر همسر خود را ز جریان باخبر
همسرم را این خبر خوشحال کرد آمدم، او از من استقبال کرد
جعبه را از من گرفت و در اتاق باز کردش با هزاران اشتیاق
بر سرش زد ناگهان با هر دو دست آن‌چنان که ناخن شستش شکست!
گفت: «باور کن که وقت زاری است هدیه‌ات یک ساعتِ دیواری است!
از همانی که بوَد در هالمان اسم شرکت خورده در بالای آن!
البته یک فرق دارند آن و این آن بوَد مال کره، این مال چین!
بعد از این جایی نگو: من برترم» آب گشتم پیش چشم همسرم!
امیرحسین خوش‌حال

منبع: خراسان


ویدیو مرتبط :
شعر طنز در مورد فضای مجازی