داستان های واقعی/ سرهنگی که التماس می کرد!


جام نیوز/ سرهنگ 2 بود یا سرگرد. در ارتش برای خودش جایگاهی به حساب می آمد. در لشکر 92 مستقربودیم. آمد و اصرار کرد که کاری خصوصی دارد. گفتم شاید در این اوضاع نابسامان آمده دنبال مرخصی.
بغض کرده بود. التماس می کرد شب ها که با بچه های دکتر چمران به عملیات می روید، مرا هم با خود ببرید. دوست داشت همراه بچه های داوطلب بسیج و سپاه و نیروهای دکتر چمران به شکار تانک برود؛ آن هم در عملیات های چریکی و پر خطر.
این یک بعد از ظرفیت عظیم ملت است.

براساس خاطره ای از زبان حضرت امام خامنه ای(حفظه الله)


ویدیو مرتبط :
داستان ترسناک - داستان واقعی است که در ژاپن اتفاق فتاده