یک هفته هفت چهره؛ از حوادث اهواز تا مجری زن من و تو


 یک هفته هفت چهره؛ از حوادث اهواز تا مجری زن من و توبرترین ها/ سوسن پرور یا (بدن به مثابه کالا، هفته)

حمله به صفحه اینستاگرام « سوسن پرور» به خاطر چهره ی نامطلوب از نگاه استاندارد غالب جامعه، تجلی نگاهی است که بدن را کالایی شده می بیند، نگاهی که با ابزار رسانه بر بخش عظیمی از دنیا غلبه کرده و در جغرافیاهای گوناگون با اشکال مختلف سلطه دارد.

بدن کالایی شده به مثابه هر کالای دیگری باید یک سری استانداردهای تعریف شده و مورد قبول عامه ی مردم را داشته باشد تا پذیرفته شود، مردم همه برای خاص بودن و متفاوت جلوه کردن دست به تغییراتی می زنند که اتفاقا آن ها را شبیه هم می کند و این تناقض تکثر گرایی ظاهری به شکل مضحکی به یک همسان سازی ناخوداگاه می رسد.

حال این فضایی که غلبه شده بر اجتماع در جامعه ی ایرانی یک مختصات ویژه ای دارد، زنان و دختران این جایی، چون فقط در چهره می توانند عرض اندام کنند، پس معیارهای محدود تری برای خاص جلوه کردن دارند؛ شمار زیاد آن هایی که دست به عمل بینی می زنند یا گونه می گذارند و لب پروتز می کنند، تب در استاندارد رفتن بالاست و افراد هزینه می کنند تا اندام و چهره ای را عرضه کنند که به مثابه کالا در ویترین بدن به خوبی و با قدرت عرضه شود و احتمالا مشتریان بیشتری داشته باشند.

«سوسن پرور» به بازار خرید و فروش زیبایی تن نداده و در استاندارد نانوشته مورد قبول عوامی که می خواهند خاص باشند نرفته، اتفاقا او خاص است که به تنوع و تکثر دامن زده و بکارت چهره اش را حفظ کرده، اما مردمانی که زیر شیروانی مد و رسانه و برند آغشته به رطوبت کالایی شدن شده اند، به چتر محکم شخصیتی امثال «پرور» به دیده ی تحقیر و تمسخر می نگرند، گناه از ناآگاهی است، از غرق شدن در دریای روزمرگی است ...

کوچک زاده یا (اعمال قدرت، هفته)

فضای مجازی امکانی است برای اعمال قدرت؛ بدون شک افراد در عرصه های گوناگون به یمن شبکه های اجتماعی می توانند نیرومند جلوه کنند، داستان کامنت پر حرف و حدیث کوچک زاده نماینده در حال اتمام مردم تهران، پای عکس عراقچی این هفته جنجالی شد و پایش را از مجاز به واقعیت رساند.

مجاز پرده ای از واقعیت است، فرد آن چه را که در عالم واقع طلب می کند و نمی یابد را می تواند در پرده ای از واقعیت پیدا کند و بدون کمترین هزینه روح شهوت زده اش را ارضا کند، سیل کاربرانی که سکس مصرف می کنند، همان چیزی را می خواهند که در عالم واقعیت پیدا نمی کنند و یا به هزینه ی بالا می یابند و مصرف می کنند، پس نتیجتا به مجاز پناه می برند و ماکتی از همان کالا را بدون هیچ دردسری مصرف می کنند.

لبخند و فرح دیگر کالای پر هزینه ی عالم واقع است که در عالم مجاز به راحتی و در چند و خط و یک کلیپ و چند لحظه صدای ضبط شده یافت می شود، مردم تفریح می کنند، بدون آن که متحمل هزینه ای گزاف شوند؛ یک خط تلفن و اینترنت و ...این دو نمونه پر کاربرد تا حد کافی فضا را روشن کرد.

اما خب افراد با موقعیت های گوناگون خواسته های شخصی تری هم دارند، مثلا نماینده ای که دیگر از قدرت و موقعیت خالی شده و راهی برای حفظ آن چه که از دست رفته نمی بیند، پس مجازا طلب قدرت می کند و تفاوتی نمی کند، چگونه و از چه راهی به آن دست پیدا می کند، مهم این است که کم هزینه و راحت الوصول است ونشئه ای از آن قدرت از دست رفته با خودش دارد و رفع خماری می کند.

شیث رضایی یا (شایعات، هفته)

در فضایی که اطلاع رسانی شفاف حکفرما نباشد و میزان اعتماد میان ارکان مختلف جامعه کم باشد، قوت شایعات بیشتر از پیش است، پس از مرگ مهرداد اولادی شایعات بر رسانه ها سوار شدند و هر روز گمانه ی تازه ای زده میشد، به هر حال در چنین جوامعی اتفاق غیر منتظره دیرتر هضم می شود و خیلی هم مهم نیست، یک تسهیل کننده ذهنی لازم است، لزوما نه چندان منطبق با منطق، همین که باشد و تکلیف را برای عوام روشن کند کافیست. برای این مردم باید پایان را بست، آن ها را پایان باز خوش نمی آید؛ سر در گم می شوند و...

گفتند شیث در انحراف مسیر اولادی نقش داشته و مهرداد را به افول انداخته، عادل هم در برنامه اش بی توجهی کرد و شیث شاکی شد، اما همه ی این ها معلول حکایت دیگریست؛ مدیری که برای کسب یک موقعیت تبلیغاتی وارد باشگاه های پر طرفدار می شود و کسب نتیجه در کوتاه مدت را ترجیح می دهد، او از هر ابزاری برای نشست در ذهن های مردم استفاده می کند، وقت تنگ است؛ شاید دولت ها تصمیم به تغییر بگیرند و فرصت تبلیغاتی از دست برود.

می دانید که در راس پرسپولیس و استقلال بودن برد تبلیغات وسیعی دارد و می تواند نام یک مدیر درجه سه را به گوش دورترین ساکنان ایران آشنا کند، پس شب قبل از دربی با یک تلفن فوتبالیست در کلانتری حبس شده به لابی هتل بر می گردد و به همین سادگی روی ناهنجاری سر پوش گذاشته می شود و این رویه به کرات تکرار می شود و ادامه می یابد، خیلی ها در این فوتبال عمر کوتاهی داشتند؛ امثال نیکبخت که می توانستند در سطح اول اروپا فوتبال بازی کنند.

اما مدیر نتیجه گرا همانطور که بدهی به بار می آورد، آینده ی فوتبالیست را به ضرر امروزش نابود می کند و سیستم لاپوشانی به کمک می آید و تنها قطعی ترین امر دنیا؛ «مرگ» می تواند فوتبال این چنینی را به تفکر بیاندازد؛ چه سود که شایعات هنگامه ی تفکر غالب می شوند و همین کورسو را هم کور می کنند.

منصوره حسینی یا (مصیبت، هفته)

منصوره حسینی مجری شبکه «من و تو» در جشنواره جهانی فجر حضور پیدا کرد و این حضور به شدت حاشیه ساز شد تا حدی که مدیران برگزار کننده مجبور به پاسخگویی شدند و اعلام برائت کردند.

چرا چنین فضایی پیش می آید؟ قطب سازی و پولاریزه کردن شاید در یک استادیوم ورزشی ایجاد رقابت و هیجان کند، اما در مسائل فرهنگی چند صدایی و گفت و گو کارسازتر است، در واقع ما ناخواسته با خلط سیاست در فرهنگ، مسائل فرهنگی را قطب بندی کرده ایم و فضایی نا متناسب را در ظرف فرهنگ ریخته ایم، این چنین می شود که لباسی که تن فرهنگ می کنیم به تنش زار می زند، منصوره حسینی در هر صورت یک مجری در یک شبکه تلویزیونی است، اما چون فرهنگ با سیاست آمیخته شده با دیدگاهی سیاسی و قطب بندی شده، قضاوت می شود نمی گویند او صدای و بیان خوبی دارد و یا چهره اش مناسب اجرا است، می گویند او در «من و تو» بوده و برای انگلیسی ها کار می کرده ...

اما همه ی مساله قطب بندی نیست؛ تعریف نداشتن و کمبود تئوری آفت دیگریست، اپوزیسیون در جامعه ایرانی تعریف مشخصی ندارد و طیف وسیعی را در برمی گیرد، اصلا آن هایی که نشان مخالفت با ساختار حاکم هستند، دقیقا چه تعریفی از مخالفت دارند؛ دایره ای وسیع از رسانه های مختلف و آدم های رنگارنگ در زمره مخالفین جای گرفته اند؛ از همین رو این عدم تعریف باعث بی آبرویی هر آن چه مربوط به مخالفان است شده، این چوب دومی است که امثال منصوره حسینی می خورند، کارگران فرهنگی بی آبرو ظاهرا.

سهراب سپهری یا (شاعر، هفته)

زاد روز سهراب سپهری شاعر کاشان بهانه ی خوبی است برای برگشت به مباحثی که هنر را در خدمت ایدئولوژی می خواست، در روزگاری که دغدغه ی اجتماعی داشتن آبروی ادبیات و شاعری محسوب میشد، سهراب کاراکتر یگانه ای بود، نکوهش می شد که سانتی مانتالیسمی را رواج میدهد که از اوج بی دردی می آید و با فاصله ی زیادی از مردم کوچه و بازار عرضه می و وچون دردمند نیست، پس ارزشی ندارد!

اما امروز در گذر زمان بهتر می شود دست به قضاوت هنرمند و آثارش زد، بی گمان اگر هنر سهراب بی ارزش و دور از مردم بود، این چنین ماندگار نمیشد، بهتر است از دسته بندی بپرهیزیم، انکار نمی کنم که سهراب در کتاب های درسی سهم عمده ای دارد، اما او جایی فراتر از آن کتاب های فرمایشی در دل مردم جای گرفته، سهراب نمونه ی بارزی است از هنرمندانی که لزوما روح دوران نیستند و از قضا به همین دلیل می توانند به همه دوران تعلق داشته باشند.

اگر در آن روزگار مهدی اخوان ثالث از سرهای در گریبان می گفت و اگر شاملو با زبان استعاره ای از کوچه های تاریک و سازهای شکسته می گفت، سهرابی هم لازم بود که از گل و درخت و جوی آب بگوید، سازهای شکسته با شعر شاملو سر هم نشد هنوز شکسته اند، اما لذت وصف طبیعت همچنان عیش دارد، هنر گاهی سوپاپ عصیان اجتماع است و مثل مذهب آرام می کند و گاهی هم هنر است چون هنر است، همه ی این ها برای هنر لازم است، هنر عرصه تکثر است، غلبه ی تفکر چپ با بازی گرفتن واژه هایی چون تعهد راه هنرمندان را در این دیار پر دست انداز کرده است هنوز.

دانشجویان ماله ای یا (مخالفت، هفته)

کاری با مضمون مخالفت دانشجویانی که تندیس ماله دادند نداریم، نه مخالفان را تایید می کنیم و نه آن هایی را که تندیس ماله را گرفتند در حوصله و تخصص اینجا نیست، اما می شود در مورد فرم حرف هایی داشت؛ فرم ابراز مخالفت.

اصولا مخالفت مثل هر نوع دیگری از ابراز، فرم می طلبد و هویت هر کنشی در درجه ی اول به اصالت آن بر می گردد، اگر وزین


ویدیو مرتبط :
چهره جالب مجری زن بی بی سی