داستان های واقعی/ سرعت بالا ممنوع!


داستان های واقعی/ سرعت بالا ممنوع!خراسان/ آزاده گرامی علی‌اصغر گرجی‌زاده ، درباره روز ورود به زندان بزرگ «الرشید» در خاطراتش نقل کرده است:
ماشین جلوی یک ساختمان بزرگ ترمز کرد و افسر عراقی از صندلی‌اش بلند شد و وسط راهروی ماشین ایستاد و به ما گفت: «...این‌جا زندان الرشید است. کسی که مرتکب کمترین تخلفی شود، با او بد رفتار می‌کنند. حالا از صندلی جلو دو نفر دو نفر سریع پیاده شوید.»... وقتی از اتوبوس پیاده شدم دیدم دو صف از سربازان عراقی، در حالی که هر یک کابل یا شیلنگ یا باتوم دستشان بود، ما را نگاه می‌کنند... کل مسیر تونل مرگ، حدود ده متر بود... نفرات دو صف حدود بیست نفر بودند. هر کس سعی می‌کرد بیشترین ضربه را بزند. انگار مسابقه بود و هرکس زیادتر می‌زد، جایزه می‌گرفت! بعد از رفتن پانزده نفر، نوبت من شد... از افرادی که قبل از من از تونل رد شدند، یک نکته کلیدی آموختم و آن سرعت عمل و داد و فریاد کردن بود. «بسم ا...» گفتم و وارد تونل شدم. سروصدای زیادی راه انداختم و می‌خواستم با دویدن سریع کار را تمام کنم و از کتک‌ها در امان باشم. هنوز دو سه قدم جلوتر نرفته بودم که یکی از عراقی‌ها گفت: «این فرد را نگه دارید.» برای یک لحظه دست از زدن برداشتند و ساکت ماندند. عراقی گفت: «تند رفتن قرار نیست! همان جایی که ایستادی بایست و حرکت نکن!» هیکل چاق و چله‌ام کار دستم داد. بی‌حرکت ایستادم. فرمان حمله صادر شد و هرکس سعی می‌کرد بیشتر از دیگری ضربه بزند. از یکدیگر سبقت می‌گرفتند. با خودم گفتم: «انگار نذر دارند و می‌خواهند نذرشان قضا نشود!» فکر می‌کنم هرکس ده دوازده ضربه می‌زد. ضمناً قوانین ترافیکی هم حاکم بود. سرعت تا حدی مجاز بود؛ سرعت بالاتر ممنوع!
«زندان الرشید» اثر محمدمهدی بهداروند


با کانال تلگرامی «آخرین خبر» همراه شوید

منبع: خراسان


ویدیو مرتبط :
داستان ترسناک - داستان واقعی است که در ژاپن اتفاق فتاده