محبوب
2 دقیقه پیش | امیت سرکیسیان، اولین شهید مدافع حرم ارامنه! / شایعه 0506این تصویر جعلی است و عکس اصلی مربوط به شهید مدافع حرم هادی شجاع در مشهد می باشدمتن و پاسخ شایعه |
2 دقیقه پیش | وقتی موبایل برای سلامت شما مفید می شود!!جریان سریع امور در دنیای امروز به حواسپرتی بیشتر و نداشتن وقتی برای آسودگی انجامیده است. در چنین شرایطی نیازهای بدن به آسانی فراموش میشود. خوشبختانه همان وسایلی که ... |
داستان های واقعی/ دانشجویی که با گریه و التماس عازم سوریه شد!
صراط/ شب ازدواجش، جلوی درب منزل، در حالی که همه همسایهها و فامیل ایستاده بودند، احمد روی زمین نشست و دست و پای من و پدرش را بوسید و از این کار اصلا خجالت نکشید.» کسی چه میداند؟ شاید همین رفتارهای به ظاهر کوچک اما پر رمز و راز، او را به قله رستگاری و عاقبت به خیری با شهادت در راه صیانت از حریم اهل بیت(ع) و مزار مطهر عقیله بین هاشم(ع) رساند.
احمد فرزند سوم خانواده است که در 7 شهریور سال 64 به دنیا آمد و در 21 آبان ماه مصادف با آخرین روز محرم به همراه سه همرزم دیگرش در سوریه، به شهادت رسید.احمد دیپلم برق داشت و دانشجوی مهندسی برق بود. تا اتمام درسش چند ترم بیشتر نمانده بود که شهید شد.
به ما گفته بود که برای مدت دو ماه، به ماموریت و آموزش میروم تا بعد از این که برگشتم، به نیروها آموزش دهم. احمد میگفت: «این حرفها را فقط به شما میگویم و به هیچ کس حتی خواهرم هم نگویید.» ولی مکانی که قرار بود برود را، مشخص نکرد. بعد از این که سوریه رفته بود، متوجه شدم که با سختی و تلاش زیاد توانسته بود به سوریه برود. بعد از شهادت، فرماندهاش برای ما تعریف کرد که احمد با گریه و التماس، اجازه رفتن گرفته بود.
برای خداحافظی پیش ما آمد ولی چند روز بعد از رفتن به علت این که نتوانسته بود راهی شود، برگشت. مرتبه بعدی که قرار شد برود، بار دیگر برای خداحافظی آمد، به من گفت: «مامان همه بچهها را برای شام دعوت کن، چون دو ماه آنها را نمیبینم و میخواهم خداحافظی کنم.» دو روز بعد از این مهمانی بود که به همراه همسر و بچه هایش بار دیگر به منزل ما آمدند. با گوشی همراه خود، عکس خانوادههای شهدا را به من نشان میداد و میگفت:« مامان نگاه کن که این خانوادههای شهدا چقدر صبور هستند!» بعد از آن دوباره آمد و همان فیلمها و عکسهای خانوادههای شهدا را به همه ما نشان داد. بعد از آن حدود ساعت 12 ظهر بود که تماس گرفت و گفت: «امروز میروم، برایم دعا کنید.»
بعد از شهادت، یکی از فرماندهانش که به دیدن ما آمده بود، تعریف کرد که احمد شب قبل از عملیات، خواب حضرت زهرا(س) را دیده و صبح به او گفته بود: «من خواب حضرت زهرا(س) را دیدهام که به من گفت: "فردا بعد از نماز مغرب و عشا به شهادت میرسی"، من حتما امشب شهید میشوم» که فرماندهاش خندیده و به او گفته بود: «احمد، امشب شهید میشود» و حدود یک ربع بعد از اذان مغرب شهید شد.
منبع: صراط
ویدیو مرتبط :
گریه کردن روح و دوست صمیمیش واقعی واقعی واقعی