سلامت
2 دقیقه پیش | لیپوماتیکلیپوماتیک به عنوان یک روش مناسب برای لاغری موضعی شکم، پهلو، ران و اطراف ران ، ناحیه پشت، غبغب و بازو شناخته می شود ، لیپوماتیک در واقع یک دستگاه قدرتمند و هوشمند است که ... |
2 دقیقه پیش | با شجاعت پایان همکاری منفعلانه نظام پزشکی با وزارت بهداشت را اعلام کنیدسلامت نیوز:رییس نظام پزشکی مازندران با ارسال نامه ای به علیرضا زالی رئیس کل نظام پزشکی طرح تحول سلامت را همانند طرح مسکن مهر و پرداخت یارانه عمومی دانست و با تاکید بر ... |
جزییات ماجرای سرقت مسلحانه از طلافروشی خیابان ستارخان
سلامت نیوز: پلیس با گچ سفید روی سنگهای خاكستری رنگ كف طلافروشی ساسان در خیابان دریانوی ستارخان تصویر جسد حاج آقا محبی را كشیده؛ یكی از كسبه قدیمی خیابان ستارخان كه چند ساعت قبل از ورود سارقان با دستهای خود كركره مغازهاش را بالا كشید تا یكی دیگر از آخرین روزهای اسفندماه را در كنار پسرش به پایان برساند. اما ورود سارقان و مقاومت حاج آقا محبی برای نگه داشتن سرمایهای كه سالها برای به دست آوردنش تلاش كرده بود داستان زندگیاش را جور دیگری رقم زد.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه اعتماد، پلیس دورتا دور مغازه و پیادهرو را با دو ردیف نوار سفیدرنگ محصور كرده تا جمعیت كنجكاو را مهار كند. شیشه كنار قفل مغازه شكسته شده و سینیهای طلا یكی درمیان داخل ویترین مغازه است. «حاجی مرد تموم شد... آقا رحیم (همسایه) بردش بیمارستان. ...» اینها را همسایه سیگارفروش طلافروشی برای یكی دیگر از همسایهها تعریف میكند. تعداد سربازهای داخل و خارج مغازه شاید بیشتر از ١٠ نفر هستند. مردم جلوی نوارهای سفیدرنگی كه پلیس برای حصاركشی منطقه كشیده تجمع كردهاند. پلیسهایی كه تعدادی از آنها لباس شخصی پوشیدهاند مدام این جمله را تكرار میكنند: بفرمایید آقا. عقبتر بایستید... شما آقا.... اما مردم عین خیالشان نیست. هر چند دقیقه یكبار چهره آدمهایی كه برای پرسوجوی حادثه، جلوی طلافروشی ساسان تجمع میكنند عوض میشود. پسرجوانی كه در حلیمفروشی نبش خیابان كار میكند، میگوید: ما تو مغازه دید نداشتیم، ببینیم چی شده. همه از ترس ساكت شده بودند. وقتی صدای تیراندازی آمد فكر كردم بچهها نارنجكهایشان را برای چهارشنبهسوری امتحان میكنند. اما وقتی از مغازه بیرون آمدم فهمیدم كه حاجی را كشتهاند.
مقاومت ناكام طلافروشتعدادی از كسبه محل داخل بوتیك لباسفروشی ایستادهاند. همه مات و مبهوت فقط بیرون را تماشا میكنند و كسی حرف نمیزند. صاحب بوتیك میگوید: «سارقان دو نفر بودند كه صورتشان را با نقاب پوشانده بودند. ساعت پنج عصر از راه رسیدند.» حاجآقا محبی دو تا پسر به اسم مهرداد و مهران دارد؛ مهرداد در طلافروشی كنار حاجی بوده كه این اتفاق افتاده. صاحب بوتیك ماجرای سرقت مسلحانه را اینطور تعریف میكند: «امروز عصر مهرداد پسر بزرگ حاجی داخل مغازه بود و حاجی بیرون توی پیادهرو و روبهروی مغازه نشسته بود و مثل همیشه مشغول صحبت كردن با همسایه كلیدسازش بود كه دو سارق حمله كردند. یكی از سارقها اسلحه داشت. هر دو صورتهایشان را پوشانده بودند و چیزی از قیافههایشان معلوم نبود. در مغازه قفل بود. آنها جلوی مغازه ایستادند و به مهرداد پسر بزرگ حاجی كه داخل مغازه بود گفتند كه در را برایشان باز كند. مهرداد در را باز نكرد و سارقان با انتهای كلت شیشه را شكستند و وارد مغازه شدند. همه این اتفاقها چند ثانیه بیشتر طول نكشید. یكی از سارقان هم جلوی در مغازه ایستاده بود تا كسی وارد مغازه نشود. مهرداد همین كه سارقها را میبیند دچار شوك میشود و بیحركت میماند. حاجی محبی متوجه سارقان میشود و دوان دوان وارد مغازه و با سارقها درگیر میشود. انگار نمیخواهد اجازه دهد كه سارقها طلاها را از روی ویترین مغازه بردارند. یكی از سارقها همین كه مقاومت حاجی را میبیند برای ترساندنش یك تیر هوایی به سقف میزند اما حاجی دست از مقاومت برنمیدارد. سارق یك تیر هوایی دیگر شلیك میكند و حاجی باز هم دست از تلاش و مقاومت برنمیدارد. مردم از بیرون مغازه ماجرا را تماشا میكردند و كسی نمیتوانست جلو برود. همه صدای تیرها را شنیده بودند و میترسیدند. سارق داخل مغازه همین كه مقاومت حاجی را دید تیر سوم را به سمت راست بدنش (به قلبش) شلیك كرد. حاجی روی زمین افتاد و جان میداد اما باز هم خودش را روی زمین میكشید و به سمت سارقی كه ساك طلاها دستش بود حركت میكرد. مردمی كه به تماشا ایستاده بودند حتی جرات نداشتد موبایلهایشان را بیرون بیاورند و فیلمبرداری كنند. چند ثانیه بعد سارق داخل مغازه با ساكی تیره رنگ پر از طلاها و سكه از مغازه بیرون آمد و با همدستش به سمت كوچهای كه چند قدم بالاتر از مغازه بود و به سمت آزادی راه داشت فرار كردند. آنجا یك نفر با موتوسیكلت هوندا در انتظارشان بود و هر دو را سوار كرد و فرار كردند. یكی از همسایهها به پلیس زنگ زد و پلیس آمد و تحقیقاتش را شروع كرد.»
سومین سرقت منجر به قتلمرد میانسال صاحب عروسكفروشی روبهرو هم شاگردش را داخل مغازه گذاشته و خودش آمده تا داستان را از نزدیك دنبال كند، او میگوید: یكی از همسایههای نزدیك مغازه كه تازه ماشینش را تحویل گرفته بود حاجی را سوار كرد و برد بیمارستان. اما حاجی هنوز به بیمارستان نرسیده، فوت كرده بود.»سه ساعت از وقوع حادثه میگذرد اما هنوز همه همسایهها بهتزده و در سكوت ماجرا را دنبال میكنند. شاید هم رفتوآمد مردم، پلیسها، مامورهای آگاهی و بازپرس قتل برایشان آنقدر جذابیت دارد كه در سكوت به تماشا بنشینند و درباره حادثه با هم صحبت نكنند. جواب مردم و عابران گذری را هم نمیدهند و در مقابل سوالهای مردم كه هر چند دقیقه یكبار تكرار میشود سری تكان میدهند و اظهار بیاطلاعی میكنند. كلیدساز همسایه طلافروشی میگوید این سومین باری است كه مغازه حاجی را دزد زده. دو سال پیش یكی با قمه آمده بود و حاجی را تهدید كرده بود. اما مردم ریختند و دزد را گرفتند و حاجی هم خودش دزد را گرفت. یكبار دیگر هم یك عده جوان یك بمب دستساز توی مغازه حاجی انداختند و گفتند كه اگر بیرون نرود مغازه منفجر میشود. حاجی رفت بیرون و بمب تركید. اما جوانها هم دستگیر شدند.» در همین بین مهرداد پسر بزرگ حاجی از راه میرسد. هنوز شوكزده است؛ جواب هیچ كسی را نمیدهد. دیدن چهره همسایهها هم برایش تلخ است. پلیس در مغازه را باز میكند و مهرداد وارد میشود. خرده شیشههایی كه سارقان برای وارد شدن به مغازه شكستهاند جلوی در مغازه ریخته.
قتل پدر مقابل چشمان بهتزده پسرهمسایهها میگویند كه سارقان سه كیلو طلا را سرقت كردهاند اما محمد كشتیآرای، رییس اتحادیه طلا و جواهر درباره این حادثه به میزان گفته: «چهار مسلح به اسلحه كلاشینكف پس از به رگبار بستن مغازه طلافروشی در محله ستارخان و قتل مرد طلافروشی با سرقت ٥/٤ كیلوگرم طلا از محل متواری شدند.»جلوی مغازه طلافروشی جمعی از همسایهها تشكیل شده و همه درباره سرقت صحبت میكنند، در بین آنها یكی كه از همه مسنتر است و رفیق قدیمی حاجی محبی (صاحب طلافروشی) هنوز نمیخواهد باور كند كه دوست قدیمیاش كشته شده است. بیشتر از ٣٠ سال است كه هر روز صبح به حاجی سلام كرده و تصور اینكه روزی از راه برسد و این طور ناگهانی رفیقش را از او بگیرند برایش سخت است.
ویدیو مرتبط :
سرقت مسلحانه از طلافروشی ستارخان و قتل طلافروش