هواي تازه/ کشتي شکست خوردهٔ طوفان کربلا


مستور/ کشتي شکست خوردهٔ طوفان کربلا
در خاک و خون طپيده‌ي ميدان کربلا
گر چشم روزگار بر او زار مي‌گريست
خون مي‌گذشت از سر ايوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابي به غير اشک
زآن گل که شد شکفته به بُستان کربلا
از آب هم مضايقه کردند کوفيان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند ديو و دَد همه سيراب و مي‌مکيد
خاتم ز قحط آب سليمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عيّوق(1) مي‌رسد
فرياد العطش ز بيابان کربلا
آه از دمي که لشکر اعدا نکرد شرم
کردند رو به خيمه‌ي سلطان کربلا
آن دم فلک بر آتش غيرت سپند شد
کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد

محتشم کاشاني


ویدیو مرتبط :
کشتی شکست خورده ی طوفان کربلا