داستان های واقعی/ فرمانده عراقی که هوای اسرا را داشت!


داستان های واقعی/ فرمانده عراقی که هوای اسرا را داشت!

آزادگان دفاع مقدس/ ر هنگام اسیر کردن با اسلحه به سر و صورت ما می کوبیدند سپس دست ها و چشم هایمان را بستند، بعد از آن هم کتک کاری مفصلی نمودند و ما را به اردوگاه منتقل کردند.
یک شب با دوستان و هم رزمان خود در اردوگاه بودیم و با هم شوخی می کردیم ناگهان یکی از بعثیان آمد و گفت: به خاطر خنده ایشان را تنبیه کنید. در واقع ما نه می توانستیم ناراحت باشیم و نه آزاد بودیم بخندیم.
یک روز مرا برای شکنجه و تنبیه به دفتر اردوگاه فرستادند. آن روز یکی از شیعیان عراق به اسم عمران که در اردوگاه مسئوولیت داشت مرا شکنجه نکرد و هیچ نوع برخورد بدی با من نداشت.
بلکه مرا راهنمایی کرد و گفت: بگو عمران مرا کتک کاری نمود و حتی مانند کتک خورده ها وانمود کنید. او همیشه در اردوگاه به ما سرکشی می کرد و دلداریمان می داد و گفت: انشاالله روزی آزاد می شوید و من به ملاقات شما می آیم.

راوی: آزاده محمد رضایی اصل

با کانال تلگرامی آخرین خبر همراه شوید telegram.me/akharinkhabar


ویدیو مرتبط :
هوای جنون هوای حسینه(شور زیبای محسن عراقی)