شعر طنز/ جوراب بِبَر، هدیه ی نابیست، خدایی!


شعر طنز/ جوراب بِبَر، هدیه ی نابیست، خدایی!شیرین طنز/ از تخلیه ی جیب، به شدّت نگرانم
میدانی چرا؟ روزِ پدر آمده جانم

دل بَر دلِ دریا زدم و از سرِ اجبار
با جیبِ پُر از باد، شُدم راهیِ بازار

پاساژ چه خلوت شده یکدفعه، عجیب است
اینها همه از بَهرِ هواداریِ جیب است!

هَنگیدم از این وضع و دویدم پِیِ علّت
کو همهمه ی سابق و کو باقیِ ملّت؟!

در حاشیه ی دست فروشی که رسیدم
جُز جمعیتِ مور و ملخ، هیچ ندیدم

تا هست در این حاشیه ها، دست فروشی
باید که زِ پاساژ، دِگَر، چشم بپوشی!

نازل شد از آن دور، به یکباره، نِدایی
جوراب بِبَر، هدیه ی نابیست، خدایی!

گفتم لَعَنَ اللهُ عَلَی الْحیله ی شیطان
من وسوسه ام، وسوسه ی تُحفه ی ارزان

یک جُفت از این رنگِ سیاهش بِدِه حاجی
بدجور شدم عاشقِ اجناسِ حراجی!!

منبع:


ویدیو مرتبط :
خدایی فقط حاضر جوابی رو داشته باش - شعر طنز سعید بیایانکی