محبوب
2 دقیقه پیش | امیت سرکیسیان، اولین شهید مدافع حرم ارامنه! / شایعه 0506این تصویر جعلی است و عکس اصلی مربوط به شهید مدافع حرم هادی شجاع در مشهد می باشدمتن و پاسخ شایعه |
2 دقیقه پیش | وقتی موبایل برای سلامت شما مفید می شود!!جریان سریع امور در دنیای امروز به حواسپرتی بیشتر و نداشتن وقتی برای آسودگی انجامیده است. در چنین شرایطی نیازهای بدن به آسانی فراموش میشود. خوشبختانه همان وسایلی که ... |
نقدی بر فیلم «٥٠ کیلو آلبالو»؛ دشواری تقلید
شرق/ در روزگاری که هنوز نامها میتوانند متضمن کیفیت نسبی یک ساخته سینمایی باشند، کمتر پیش میآید که بدون درنظرگرفتن شهرت فیلمساز و سابقه او به تماشای فیلمی برویم. برای همین، سرخوردگی حاصل از تماشای «٥٠ کیلو آلبالو» بیشتر از هرچیز به ساختار فیلم مربوط میشود که در قیاس با ظاهر خوشآبورنگ فیلم قبلی مانی حقیقی؛ «اژدها وارد میشود» شاید به تعمد فیلمی بدساخت و بینمک از آب درآمده است. فیلمی که به گفته کارگردان قرار بوده یک فیلم مفرح با الهام از کمدی-رمانتیکهای دهه ٣٠ و ٤٠ سینمای آمریکا و مشخصا فیلمهای هاوارد هاکس باشد، ملغمهای از قصهای کلیشهای و تکراری، شوخیهای تاریخمصرفگذشته و صحنهپردازی و فیلمبرداری سردستیشده که بیشتر از یادآوری کمدیهای کلاسیک، ساختار ابتدایی نمایشهای روحوضی و فیلمهای چندپردهای قدیمی ایرانی را به یادمان میآورد. مشکل فیلم آسانگرفتن الهامپذیری از کلاسیکها و فیلمهای مهم، بدون درنظرگرفتن امکانات دوبارهسازی و زمینههای اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی شکلدهنده این آثار است. برای مثال کسی که با وامگیری از هاکس و برای مثال فیلم «آتشپاره» او میخواهد در سینمای ایران فیلم کمدی بسازد، متوجه تفاوتهای میان صنعت سینمای آمریکا و سینمای ایران است؟ تا چه اندازه میتوان روابط میان زن و مرد، شوخیها و... را در فیلمهای ایرانی به کار برد که فیلم به محاق نرود؟ فراموش نکنیم که یکی از موفقترین فیلمهای کمدی بعد از انقلاب یعنی «اجارهنشینها» عملا شوخیهایش را به بنگاه و دلالی و بنایی و ساختوساز و کلکزدن و روابط ساکنان یک ساختمان محدود کرد و حتی اگر صحنههای بزنبکوب داشت (دعوای اکبر عبدی و انتظامی با کلنگ و لوازم بنایی) آن را مرتبط با موضوع اصلی قرار میداد و از مسیرش خارج نمیشد.
قیاس ساده میان یک نمونه درست از کمدیرمانتیک یعنی «آتشپاره» که حقیقی علاقه فراوان به آن دارد و فیلم «٥٠ کیلو آلبالو» میتواند گویای این معضل باشد. فیلم هاکس قصه خارجشدن استاد زبان انگلیسی از محل سکونتش است که بههمراه چند استاد دیگر، چندسالی است که آنجا روی فرهنگنامهای کار میکنند. استاد برای بهروزکردن مدخل زبان عامیانه و اصطلاحات کوچه و بازار به شهر میرود و با زن خواننده پرشروشوری آشنا میشود که کلام عامیانهاش منبع مهمی برای کار استاد است. قصه ماجراهای متعدد دیگری دارد اما فیلمنامه درخشان بیلی وایلدر و چارلز براکت این رابطه عاشقانه غریب را محور اتفاقات بعدی قرار میدهد. شیفتگی استاد به زن نهفقط یک کشش جنسی، بلکه علاقهای برآمده از میل او به دانستن اصطلاحاتی است که از زن میآموزد و همین تفاوت زبانی منبع مهمی برای شوخیهای خلاقانه فیلم است که هنوز هم بعد از سالها بیننده را میخنداند. حواشی این رابطه اصلی که سرچشمهاش در کهنالگوی «پیگمالیون» است، چنان دقیق طراحی شده که حضور هر یک از شخصیتهای فرعی مانند استادان سالخورده که شبیه کوتولههای داستان «سفیدبرفی» هستند، به موضوع محوری شاخوبرگ میدهد. اگر تصادفی در داستان است، با بازیهای کلامی و مجموعهای از اصطلاحات خاص که فیلمنامهنویسان به دقت آنها را در فیلم گنجاندهاند و لحن شوخ فیلم یکی میشود تا احساس باورپذیرنبودن به تماشاگر دست ندهد. کارگردانی هاکس و فیلمبرداری گرگ تولند و طراحی صحنه فیلم هم در بهتصویرکشیدن ظرایف فیلمنامه به شکلی نظاممند عمل میکنند.
آیا این پیوند ارگانیک، در فیلم مانی حقیقی هم وجود دارد؟ قصه تکراری آشنایی تصادفی دختر و پسری در یک عروسی و گیرافتادنشان و به دروغ اعلامکردن اینکه زن و شوهر هستند و مسائل بعدی چه چیز تازهای دارد که در قیاس با فیلمی که ٧٠سال پیش ساخته شده، کهنه به نظر نرسد؟ حتی اجرای فیلم هم بیشتر از آنکه ساده باشد، بهشدت معمولی و گاه شلخته است. کمبود یا نبود خلاقیت در فیلمنامه و ایدهای مرکزی که بتواند حول آن شوخیها را متمرکز کند، در نهایت دست و پای سازنده را به شکلی در اجرا میبندد که به لودگی و شوخیهای فیزیکی پیشپاافتاده بسنده کند. مشکل سینمای ایران و مشخصا سینمای کمدی همین کمبود خلاقیت و ایدههای نو است. برای مثال تفاوت زبان در فیلم هاکس (همسو با ایده مرکزی) در هر شخصیت بنا بر دانش و روحیهاش، جلوههای متفاوتی دارد اما در فیلم مانی حقیقی به غیر از لحن گفتن حرفها، همه عین هم حرف میزنند و این تیپها هستند که با قیافههای مسخره و گریم مضحک و حرکات اغراقشده جولان میدهند. شوخیهای فیلم هم در سطح دویدن مرد گُندهای بهسوی جوان اول لاغر فیلم که سینی پر از آبآلبالو در دستش گرفته و برخورد با او، پسری که لخت مانتوی زنانه میپوشد و زنی که با صورت کرممالیشده از حمام بیرون میآید و دیگران را میترساند، میماند.
این احتمال هم که کارگردان تعمدا خواسته یک فیلم مسخره و بهاصطلاح «زیمووی» بسازد از اساس غیرقابلدرک است. در ساختهشدن فیلمهای درجهسه سینمای ایران و جهان، بهندرت تعمدی برای مسخرهبودن آنها وجود داشته و کیفیت پایین این فیلمها ماحصل نابلدی سازندگان، بودجه حداقلی و شرایط تولید است. آنونس فیلمی به نام «نخلستان هوس» که حقیقی در فیلمش با نمایش آن تیزر فیلمفارسیهای قدیمی را دست میاندازد، خود گویای بینتیجهبودن تقلید از فیلمهای درجهسه و زیموویسازی است. چرا ما به اندازه تماشای آنونس واقعی فیلمفارسیها از دیدن آنونس ساختگی «نخلستان هوس» خندهمان نمیگیرد؟ چون مضحکبودن آن آنونسها و کلام و لحن گوینده تعمدی نبوده و اگر عنصری در فیلمفارسی است که به نظر ما خندهدار میآید، نه بخشهای کمدی آن بلکه بخشهای جدی اینگونه فیلمهاست که از فرط بدشکلی و بیقاعدگی به شوخی شبیه شدهاند و آنونسهای آن دوران جلوه این بدویت و سطحینگری هستند. تقلید از جهل و فیلمفارسیساختن به نظر ساده میآید اما همانگونه که با تغییر شرایط، نمیتوان به دوران گذشته برگشت، بهراحتی هم نمیتوان تعمدا فیلمفارسی ساخت. آن تلاشی که برای ساختهشدن «اژدها وارد میشود» به کار رفته، باید خیلی بیشتر برای ساختن یک کمدی درستوحسابی به کار برود تا محصولش چیزی نشود که غلام حیدری بهدرستی آن را «تراژدی سینمای ایران» نامید.
یاشار نورایی
با کانال تلگرامی «آخرین خبر» همراه شوید
منبع: شرق
ویدیو مرتبط :
آهنگ "بیا بنویسیم" با صدای علی زارعی-پیانو استاد لاچینی-کلیپ فیلم 50 کیلو آلبالو