درباره شخصیت متضاد جامعه ایرانی/ چرا احساس مسوولیت را فراموش كرده‌ایم


جامعه ایرانی، دچار یك نوع دوگانگی شخصیت است؛ یك شخصیت پارادوكسیكال یا همان شخصیت متضاد كه نمودهای گوناگونی هم در عرصه زندگی خصوصی و حریم خصوصی آدم‌ها دارد و هم در عرصه عمومی.

یكی از نمونه‌های بسیار فراوان و قابل مشاهده، نمونه‌ای است كه در ادبیات محاوره آن را «فضولی» می‌نامیم و دخالت نابجا در حریم خصوصی زندگی دیگران.

به نظر می‌رسد كسی كه مبتلا به این ویژگی شخصیتی است، عادت دارد نسبت به ریزترین و پس و پنهان‌ترین مسائل مربوط به دیگران كه ارتباطی با او ندارد، كنجكاوی ‌كند، اما نسبت به مسائل پیرامونی كه در عرصه زندگی اجتماعی او می‌گذرد، هیچ احساس مسوولیتی نداشته باشد.

بسیار دیده شده كه آدم‌هایی كه مشتاق دانستن جزیی‌ترین مسائل خصوصی زندگی دیگران هستند، در عرصه عمومی توجهی به اتفاقات پیرامون خود ندارند و نسبت به اتفاق‌هایی كه رخ می‌دهد یا بی‌اعتنا هستند یا ترجیح می‌دهند كه از مقابل آن بگذرند و به قولی: «چشم خود را درویش كنند».

در حالی كه در جوامع دیگر شهروندان خود را در مقابل رفتارهای اجتماعی یكدیگر مسوول می‌دانند و از موضع احساس مسوولیت واكنش نشان می‌دهند. مثلا یك‌بار در یكی از كشورهای خارجی، خودرویی از چراغ قرمز عبور كرد.

ما پشت چراغ بودیم و دیدیم كه خانمی كنار خیابان با دقت به پلاك خودرو توجه كرد و آن را یادداشت كرد (در شرایطی كه دوربین‌های مدار بسته این تخلف را ثبت كردند، بازهم خانم شهروند خود را موظف می‌دانست كه این تخلف اجتماعی دیده شده را گزارش دهد).

این نوع رفتار مسوولانه نسبت به جامعه‌ای كه در آن زندگی می‌كنیم، در جامعه ما دیده نمی‌شود. ما نسبت به پدیده‌های اجتماعی پیرامون خود یا بی‌مسوولیت هستیم یا حتی اگر با آن مواجه شویم، تنها به غرولندی زیرلب قناعت می‌كنیم و مسوولانه برخورد نمی‌كنیم.

اما در مقابل این بی‌مسوولیتی در عرصه عمومی، علاقه‌مند پرجوش و خروش نسبت به حریم خصوصی یكدیگر هستیم. به حریم خصوصی آدم‌ها ورود پیدا می‌كنیم، كندوكاو می‌كنیم و مدام خود را با مسائل جزیی كه در زندگی دیگران می‌گذرد، درگیر می‌كنیم. این پدیده دوگانه یا شخصیت دوگانه، یكی از نمونه‌های ناهنجاری نهادینه شده در جامعه ایرانی است. نمی‌توان گفت كه تمام جامعه ایرانی دچار این دوگانگی هستند اما با مشاهده فراوانی این رفتار، می‌توانیم بگوییم كه اكثریت ایرانی‌ها این خصوصیت پیش‌رونده را كه به دلایل مختلفی شكل گرفته، دارا هستند و این سرطانی است كه روزبه روز در حال پیشرفت است و در موارد دیگر هم كه مجال این یادداشت نیست مصداق دارد.

مثلا گاهی به شكل ساده‌لوحانه‌ای زودباور هستیم و خبرهای حاشیه‌ای یا شایعه‌های نادرست را باور می‌كنیم، به آنها دامن می‌زنیم و خودمان واسطه‌های انتقال و پیام‌رسانی آنها می‌شویم و كمترین تلاشی برای ردیابی صحت و سقم شایعه انجام نمی‌دهیم و گاهی هم در برابر بیان واقعیت‌ها می‌ایستیم و آنها را انكار می‌كنیم.

چنین شخصیت متضاد و دوگانه‌ای، مثل هر پدیده اجتماعی هم زمینه‌های بیرونی دارد و هم عوامل و علل درونی. عوامل بیرونی و اجتماعی این ناهنجاری بسیار فراوان و متعدد است. اما مهم‌ترین دلیل آن، بحران شكاف اعتماد در عرصه ارتباط مردم با متولیان اداره كشور است.

اتفاقی كه تنها به برهه زمانی خاص كنونی مرتبط نیست و در تمام برهه‌های زمانی این شكاف وجود داشته و به تدریج عمیق‌تر شده و همراه با تضعیف تدریجی مقبولیت نهادهای رسمی و گروه‌های مرجع اجتماعی و كاهش میزان اثرگذاری و نفوذ سازنده این گروه‌ها به شیوع این پدیده كمك كرده.

از طرف دیگر برخوردهای یك بام و دو هوای مدیران و نهادها و سازمان‌های مختلف هم در اغتشاش و بلاتكلیفی آدم‌ها تاثیرگذار بوده. به كرات دیده‌ایم كه نهادهای مرجع در رابطه با گزارش‌های مردمی، برخوردهای دوگانه داشته‌اند و همین برخوردها یا باعث تسویه حساب‌های شخصی شهروندان با یكدیگر شده یا این نتیجه را حاصل كرده كه گزارش و رفتار مسوولانه شهروندی، بی‌نتیجه است.

نكته مهم بعدی، هزینه‌دار بودن برخوردهای مسوولانه شهروندان است و بی‌هزینه بودن و حتی رایگان بودن پدیده «فضولی» و «دخالت نا‌به‌جا». مردم بدون پرداخت هزینه به نتیجه ناسالم خود می‌رسند، اما كافی است تا جایی احساس مسوولیت كنند و بخواهند مساله‌ای را پیگیری كنند، آن وقت است كه با دردسرهای زیادی مواجه می‌شوند و بارها از زبان شهروندان شنیده‌ایم كه وقتی رفتار نادرست یك كارمند در اداره دولتی را می‌بینند در پاسخ به این پرسش كه چرا پیگری نكرده‌اید، جواب می‌دهند: « مگر دنبال دردسر می‌گردم یا می‌خواهم كار خود را لنگ بگذارم؟».

 اینچنین است كه این عوامل بیرونی به گسترش عدم احساس مسوولیت اجتماعی و دخالت در زندگی دیگران و حریم شخصی آدم‌ها دامن می‌زند. اما از عوامل درونی هم نمی‌توان به سادگی گذشت. در كنار تمام پیگیری‌ها از مدیران و مسوولان نهادهای مختلف باید از خودمان بپرسیم چرا دچار این كسالت و بی‌مسوولیتی و تضاد شخصیتی هستیم.

ما درباره خود دچار نوعی بی‌سوادی و بی‌دانشی هستیم و از منظر روانشناسی فردی نمی‌دانیم كه شخصیتی دوگانه داریم و دچار نوعی دورویی هستیم. دورویی‌ای كه ممكن است در ناخودآگاه آشفته ما باشد و ناخواسته به ما فرمان بدهد كه دخالت در زندگی دیگران به نفع ما است و احساس مسوولیت جمعی را از یاد برده‌ایم.

ما باید بدانیم كه در این عصر مدرن به همان اندازه كه ارتباط‌های فیزیكی ما نسبت به شلوغی شهرها بیشتر شده، ارتباط‌های متافیزیكی شهروندان در همین شلوغی كمتر شده و نسبت به یكدیگر و زندگی اجتماعی یكدیگر مسوول هستیم.

در مجموع در كنار بسیاری از مسائل مختلف كه با آن مواجه هستیم، یك‌بار برای همیشه باید به رویكرد نگاه به خود رجوع كنیم و احساس مسوولیت اجتماعی را جدی بگیریم و انرژی و مجالی را كه با دخالت‌های بی‌جا در زندگی دیگران صرف می‌كنیم صرف احساس مسوولیت واقعی كنیم.


ویدیو مرتبط :
احساس مسولیت برای جامعه