داستان های واقعی/ اشک ریختن در خلوت


 داستان های واقعی/ اشک ریختن در خلوتخراسان/سیده زهرا حسینی در کتاب «دا» از آخرین روزهای مقاومت در خرمشهر برابر دشمن بعثی می گوید:
«همه جسته و گریخته می گفتند: عراقی ها خیلی پیشرفت کرده اند و شهر در حال سقوط است. بعد گفتند: شهر سقوط کرده و دشمن کلی کشتار کرده. اما من نمی خواستم قبول کنم. باورم نمی شد. این ها را که می شنیدم حالم بد می شد. نمی توانم بگویم چه حالی داشتم. مثل یک کابوس بود. فکر کردم خرمشهر مثل هرات و گنجه و قره باغ ضمیمه خاک دشمن می شود و دست ما به آن نمی رسد. این فکر دیوانه ام می کرد. عزیزترین کسان من در خاک آنجا بودند. در خلوت مدام گریه می کردم. بیدار می ماندم و از تصور سقوط شهرم بی صدا اشک می ریختم.



با کانال تلگرامی «آخرین خبر» همراه شوید

منبع: خراسان


ویدیو مرتبط :
اشک ریختن در فضا