داستان های واقعی/ دید و بازدید اسارتی


داستان های واقعی/ دید و بازدید اسارتیآزادگان دفاع مقدس/ اکثر بچه ها توانستند به خود بقبولانند که احتمال طولانی شدن مدت اسارت زیاداست. معمولاً رسیدن به چنین نتیجه ای می تواند فرد را مغلوب و سر خورده کند و در نهایت به انزوا بکشاند. اما در مورد بچه ها نتیجه معکوس بود.
آنها خود را متقاعد کردند که برای بهتر زندگی کردن، باید درون گرایی و انزوا را کنار گذاشت و به فعالیت های اجتماعی روی آورد. این طرز فکر به صورت یک قانون نانوشته درآمد و همه آن را به هم تذکر می دادند. به این ترتیب که:
الف) وقت طلاست!
ب) مطلع نبودن ازآینده، به معنای عدم برنامه ریزی برای آن نیست.
ج) همیشه آماده افزایش آزار و شکنجه نگهبان ها و مسئوولین اردوگاه باشید.
د) بالاتر از سیاهی رنگی نیست!
در آغاز سال ۶۹ هماهنگی منسجم و اصرار اسرای قسمت دو، مسئوولین اردوگاه پذیرفتند که به مناسبت عید نوروز، اسرای هر سه قسمت اردوگاه با هم ملاقات کنند. این مسأله تأثیری مثبت بر روند اوضاع داشت.
همانطور که قبلاً گفتم اغلب اسرای بسیجی با روحیات منحصر به فرد خود، در یک قسمت اردوگاه به سرمی بردند. تا آن موقع برخورد نزدیکی میان آنان و بقیه صورت نگرفته بود. ملاقات این گروه با اسرای دو قسمت دیگر از نظر روحی، تأثیر شگفت انگیزی بر آنها باقی گذاشت و این دقیقاً همان چیزی بود که بسیجی ها می خواستند.
راوی: رضا امیرسرداری



با کانال تلگرامی «آخرین خبر» همراه شوید

منبع: آزادگان دفاع مقدس


ویدیو مرتبط :
دید و بازدید 2