هاشمی شطرنج 7 اسفند را برد/ احمدی نژاد اصولگرایان را کشته است/ اصلاح‌طلبان نباید بازی را به سمت قدرت سخت ببرند


- بله. به نظر من  اگر در سطح بلند مدت تحلیل درستی از اتفاقات 8 سال ریاست جمهوری آقای احمدی‌نژاد نداشته باشید، درک شرایط امروز دشوار خواهد بود. در آن هشت سال اتفاقاتی افتاد، و روندهایی طی شد که به نظر من سیاست در ایران را تا اطلاع ثانوی تحت تاثیر خود قرار داده است. آقای احمدی‌نژاد اگر چه سیاست را در سال 92 ترک کرده اما هنوز به نوعی در رویدادها و اتفاقات حوزه‌های سیاسی، اقتصادی و... حضور دارد. در همین انتخابات نقل قولی از آقای احمدی‌نژاد شد مبنی بر اینکه اصولگرایان مرده‌اند. من فکر می‌کنم باید پرسید آیا کسی اصولگرایان را کشته یا آنها به مرگ طبیعی مرده‌اند؟

به نظر من اصولگرایان کشته شده‌اند و آن کسی که اصولگرایان را کشته خود آقای احمدی‌نژاد است و اصولگرایان هنوز تاوان حمایت از او را می‌پردازند. حمایت 5 سال اول اصولگرایان و درگیری سه سال بعدی که با ایشان داشتند، به برند اصولگرایان آسیب زیادی زد و اثرات آن تا سال‌ها هم خواهد بود. به نظرم اصولگرایان هنوز درک درستی از این اثرات ندارند و برای رفع آن برنامه‌ریزی نکرده‌اند.

در واقع اصول گرایان در سال 1392 به اصلاح‌طلبان نباختند بلکه تاوان حمایت خود از احمدی‌نژاد را دادند. در انتخابات سال 1394 هم ردپای آقای احمدی نژاد وجود دارد. به نظر من اگر در تحلیل انتخابات 7 اسفند اتفاقات را از سال 1384 نبینیم نمی‌توانیم محبوبیت اجتماعی آقای هاشمی رفسنجانی و اصلاح‌طلبان را درک کنیم و اینکه چرا لیست آنها اینگونه موفقیت کسب می‌کند. به نظرم اصولگرایان حتما باید فکر و تدبیری درباره مدیریت تصویری که از آنها در افکار عمومی وجود دارد، داشته باشند. 

هاشمی شطرنج 7 اسفند را برد/ احمدی نژاد اصولگرایان را کشته است/ اصلاح‌طلبان نباید بازی را به سمت قدرت سخت ببرند* البته آقای احمدی نژاد به ویژه در دولت دوم با اصولگرایان هم درگیری داشت.

- بله همینطور است. شما در رقابت اصولگرایان و اصلاح‌طلبان این نکته را در نطر داشته باشید که پس از جنگ، دولت 8 سال  دست آقای هاشمی بود و هشت سال هم دست آقای خاتمی. این دو دولت و دو رییس جمهور هم رابطه نزدیکی با هم داشتند. یعنی اینها 16 سال فرصت تولید فکر و ساختار داشتند. اصولگرایان اگرچه در نهادهای دیگر موقعیت‌هایی داشتند و دارند اما آنجایی که برایشان نیرو و چهره ساخته می‌شود کجاست؟ دولت است. آقای احمدی نژاد 8 سال قدرت را در اختیار داشت اجازه چهره‌سازی هم به اصولگرایان نداد. اگر چه اصولگرایان از او حمایت کردند ولی او در دور دوم عملا دولت خود را پاکسازی کرد و اجازه نداد اصولگرایان از توان دولت او با تجربه شوند، چهره سازی کنند و از پتانسیل‌های آن استفاده کنند.

در حوزه‌های سیاست خارجی، فرهنگی و اقتصادی رفتار شخصی آقای احمدی نژاد به گونه‌ای بود که بعد از 8 سال کسی امکان دفاع از او را نداشت. درست است که اصولگرایان می‌گویند باید 4 سال اول احمدی‌نژاد را از 4 سال دوم او جدا کرد اما واقعیت این است که احمدی نژاد سال 1384 با احمدی نژاد 1388 تفاوت زیادی نداشت. همان بود اما رادیکال‌تر و رفتارهای واقعی خود را هم بیشتر بروز داد.

در همان عرصه سیاست خارجی که امروز به نقطه قوت اصلاح‌طلبان و تیم دولت بدل شده است، احمدی نژاد کشور را به لبه پرتگاه برد و کاری کرد که کشور و نظام در نهایت ناگزیر شدند که روندها و مسیری را بپذیرند که خلاف میلشان بود اما برای ادامه راه گریزی از آنها نبود.

در حوزه اقتصادی مشکلاتی که اکنون کشور دارد، میراث دولت احمدی نژاد است و البته به پای کسانی هم نوشته می‌شود که به ایشان کمک کردند تا قدرت بگیرد و از ایشان حمایت کردند و در نهایت به عنوان حامی ایشان شناخته شدند. در سایر حوزه‌ها همینطور همه آسیب‌ها و نابسامانی‌ها به پای اصولگرایان نوشته شده و آنها هنوز توضیح درست و قانع کننده‌ای درباره این آسیب‌ها و نسبت خود با احمدی‌نژاد ارائه نکرده‌اند. بر این اساس من معتقدم برند اصولگرایان آسیب جدی دیده و آنها برای ادامه فعالیت به یک ری برندینگ اساسی نیاز دارند.

هاشمی شطرنج 7 اسفند را برد/ احمدی نژاد اصولگرایان را کشته است/ اصلاح‌طلبان نباید بازی را به سمت قدرت سخت ببرند* در سطح میان مدت به انتخابات 92 اشاره کردید. تصورم این است که اصولگرایان انتخابات 94 را با همان دست فرمان انتخابات 92 آمدند. نه چهره‌ای تغییر دادند و نه حرف جدیدی ارائه کردند. به ویژه در شهر تهران که طابق النعل بالنعل دیکته سال 92 را تکرار کردند.  

- در انتخابات سال 92 فعل و انفعالاتی شکل گرفت و مردم امید تازه‌ای برای تحول و حل مشکلات و پی گرفته شدن روندهای جدید در اداره کشور پیدا کردند. با همه مشکلاتی که آقای روحانی داشته ایشان به بزرگترین وعده انتخاباتی خودش عمل کرده و توانسته موضوع هسته‌ای را تا حد بسیار خوبی مدیریت کند.

رفتار مردم در سال 1394 نشان داد آنها هنوز به دولت و حل مشکلات با روند جدید امیدوارند. در مقابل باید بپذیریم در دوسال اخیر فرمان اصولگرایان و اصول‌گرایی در اختیار عده‌ای بوده که باقی مانده‌های دوران احمدی‌نژاد تلقی می‌شوند و در قبال دولت رویکرد رادیکال داشتند.

آنها در حالی که مردم نگران پرونده هسته‌ای بودند و دولت در حال حل این پرونده بود مانع می‌تراشیدند. اگرچه اکثریت مجلس موافق دولت بود اما آنها در مجلس صدایشان بلند بود و کاملا در تقابل با حل پرونده هسته‌ای صحبت می‌کردند. البته شاید این مخالفت‌ها در روزهای ضعف آقای روحانی کارساز بیفتند اما حداقل در کوتاه مدت و میان مدت به ضرر اصولگرایان خودش را نشان داده است. 

در یک کلام تفکری که منجر به روی کار آمدن احمدی‌نژاد شد و تفکری که در برابر دولت صف‌بندی کرده بود در عمل و نظر نشان داده که قادر به حل مشکلات کشور نیست و تفکری نیست که در بلندمدت برای مردم ایران جذاب باشد.

 مردم ایران تقابل با دنیا را به آن شکل که احمدی نژاد انجام می‌داد و تیم پایداری در مجلس دنبال می‌کرد را نمی‌پسندند. مردم ایران در طولانی مدت و بلندمدت حامی افکار این گروه در عرصه سیاست خارجی نیستند.این گروه در عرصه اقتصادی هم نشان داد با وجود امکانات بسیاری که دستش بود اما برای حل مشکلات کشور نتوانست گامی بردارد.آقای احمدی‌نژاد با آن درآمد کلان نفتی و مدیریت غلط یک فرصت تاریخی را از نظام جمهوری اسلامی، جامعه و البته اصولگرایان گرفت. با توجه به امکاناتی که در حوزه‌های سیاست خارجی، اقتصادی و داخلی و .. وجود داشت، ایران آماده یک جهش تاریخی در حوزه توسعه بود اما ایشان آن فرصت را از کشور گرفت و نمی‌شود گفت پایداری بر این تفکر سودی برای اصولگرایان داشته باشد.اصرار تیم پایداری بر تقابل با دولت و اصرار بر این تفکر در شکست آنها در انتخابات 1394 خیلی موثر بود.    * در سطح کوتاه مدت و درباره کمپین اصولگرایان و اصلاح‌طلبان توضیحخ دهید؛ به نظر می‌رسد اصلاح‌طلبان کمپین منسجم‌تری داشتند. علی رغم اینکه این جریان بسیاری از چهره‌های شناخته شده خود را در روند تایید صلاحیت‌ها از دست داد اما باز هم توانست خودش را بازسازی کند. 

- در برندسازی سیاسی سه موضوع برای برند شدن وجود دارد. اول کاندیدا یا شخصیت، دوم حزب یا جریان و سوم خط‌مشی یا ایده سیاسی. آن چیزی که در این انتخابات باعث شگفتی شد این بود که 30 نفر اول منتخبان تهران متعلق به یک لیست بودند و البته هر 30 نفر دوم که موفق به ورود نشدند هم اصولگرا. این یعنی  در سه سطح مورد اشاره برند جریان و خط مشی در مقایسه با برند اشخاص دوباره احیا شده است.

ما در چند انتخابات گذشته شاهد بودیم که به دلیل ضعف برند جریان‌ها و خط مشی‌ها بیشتر اشخاص مشهور رای می‌آوردند و مردم به چهره‌ها رای می‌دادند. اما این انتخابات نشان داد مردم در تهران باردیگر به برند جریان ها و ایده‌ها اعتماد کردند و به لیستی از اصلاح‌طلبان رای دادند که بسیاری از آنها گمنام بودند. در عین حال مردم به اصولگرایان هم لیستی رای دادند. به نظر من همین نشان می‌دهد که جامعه دو قطب اصلاح طلب و اصولگرا  را پذیرفته و به نوعی جریان سوم در اینجا جایی ندارد.

* اما امثال آقای مطهری همچنان معتقدند جریان سوم فضا و فرصت ظهور پیدا می‌کند و فکر کنم ایشان بر همین اساس هم لیست مستقل هم داد. 

بله ایشان لیست مستقل داد اما چقدر به این لیست توجه شد؟! این لیست شکست خورد. زیرا  جامعه به دو لیست اصلی توجه داشت. این یعنی جریان سوم مجال بروز ندارد. در عین حال خود آقای مطهری ضعف‌هایی دارد که اجازه بازی در چنین سطحی را به ایشان نمی‌دهد از جمله اینکه ایشان به عنوان یک برند سیاسی برند کاملی نیست و وضوح ندارد یعنی معلوم نیست اصولگراست یا اصلاح‌طلب است.

جامعه نمی‌پذیرد آقای مطهری یا هر کسی یک پایش در زمین این طرف باشد یک پایش در زمین آن طرف. در عین حال لیست آقای مطهری هم لیست قوی نبود. در واقع ایشان هر کس را که اصولگرایان در لیست نگذاشته بودند درون لیست گذاشت. به نظر شما این چه جریان سومی است؟! به نظرم ایشان باید از شکست لیستشان در تهران درس بگیرد.  * آقای هاشمی هم نقش بسیار موثری در این انتخابات ایفا کرد. مثل انتخابات 92. به نوعی رفتار ایشان سرمشق اصلاح‌طلبان قرار گرفت و ایشان چهره کانونی انتخابات بودند.

- ببینید اصلاح‌طلبان و اعتدال‌گرایان و حامیان دولت با توجه به تجربه اتفاقات 1388 و اتفاقات 1392 رویکرد جدیدی داشتند و از فرصت انتخابات اخیر هم به عنوان مجالی برای اعتمادسازی یاد کردند و اینکه می‌توانند با رفع کدورت‌ها و برای جلب اعتماد نظام از آن استفاده کنند و رویکرد هوشمندانه‌ای هم در ارتباط با ردصلاحیت‌های مورد اشاره شما اتخاذ کردند.

الگوی عمل آنها الگوی آقای هاشمی رفسنجانی بود که همواره به اصلاح‌طلبان توصیه می‌کرد و در سال 1392 به آن عمل کرد. ایشان علیرغم آنکه در انتخابات 92 رد صلاحیت شد اما به اصلاح‌طلبان و همه توصیه کرد وارد صحنه شوند.

آقای هاشمی رفسنجانی با هوشمندی فضا را به گونه‌ای مدیریت کرد که در نهایت رد صلاحیت‌ها را تبدیل به فرصت کرد. آقای هاشمی فضای پس از رد صلاحیت اصلاح‌طلبان و حاج سیدحسن آقای خمینی را به خوبی مدیریت کرد. ایشان احساس کرد که باید این موضوع به گونه‌ای مدیریت شود که طرف مقابل هزینه آن را بدهد و اعتراض ایشان به ردصلاحیت سید حسن بازتاب زیادی داشت. به نظرم آقای هاشمی با همین مدیریت شطرنج گونه در انتخابات 7 اسفند پیروز شد.   * البته بودند اصلاح‌طلبانی نظیر آقای عباس عبدی که معتقد بودند عملکرد آقای هاشمی در قبال رد صلاحیت‌ها خیلی تندروانه بود و باب گفتگو میان اصلاح‌طلبان و نظام را بست و در عین حال نسبت به اظهارات ایشان درباره سید حسن هم ایراد گرفتند.

- به نظرم این انتقادها از منظر سیاست‌ورزی آقای هاشمی خیلی وارد نبود. انتقاد آقای عبدی با تمام احترامی که برای تحلیل‌هایشان قائلم از این منظر صحیح نبود. اگر انتقادهای آقای هاشمی انجام نمی‌شد، رد صلاحیت سید حسن کاملا در سکوت و آرامش و بدون هیچ اعتراضی دنبال می‌شد و به انجام می‌رسید بدون آنکه فایده‌ای داشته باشد.

عده‌ای گفتند که آقای هاشمی رفسنجانی اعتراض کرد تا در صورت حل داستان ثمره آن را به پای خودش بنویسد. اما واقعیت این نیست. خود سید حسن خمینی هم در اعتراضش اذعان کرد که اعتراضش بی‌فایده است و به جایی نمی‌رسد. در حقیقت اقای هاشمی و سید حسن از فرجام موضوع اطلاع داشتند.

عده ای هم این استدلال آقای هاشمی را زیر سوال بردند که چون ایشان از خانواده امام است نباید این اتفاق برایشان می‌افتاد. تلقی من این است که این عده حرف آقای هاشمی را درست متوجه نشدند.حرف ایشان این بود که دلیل ردصلاحیت سید حسن انتصاب ایشان به خاندان خمینی است نه اینکه چون وابسته به این خاندان است نباید ردصلاحیت شود. هاشمی گفت اگر سید حسن از خاندان خمینی نبود، با این شایستگی‌هایش در حوزه فقهی و اجتهاد و ... به طور طبیعی باید تایید می‌شد و ردصلاحیت او دلایل دیگری دارد.

* البته انتقادهای آقای عبدی و دیگران به مواضع آقای هاشمی خیلی هم نگرفت و شنیده نشد

چون انتقاد آقای عبدی خیلی وارد نبود و استدلال‌های ضعیفی از سوی ایشان مطرح شد چندان شنیده نشد. به نظرم آقای هاشمی هوشمندانه عمل کرد. ایشان وقتی رسانه‌ای نداشت برای رساندن پیام خودش انتقادش را به گونه‌ای مطرح کرد که طرف مقابل در راستای رساندن این پیام به مردم خود عمل کند زیرا طرف مقابل به دنبال پاسخگویی بر‌آمد و همین کمک کرد که مردم بیشتر صحبت‌های هاشمی را بشنوند و تحت تاثیر آن قرار بگیرند. ایشان اگر به گونه دیگری صحبت‌هایش را مطرح می‌کرد شاید شنیده نمی‌شد. باید بپذیریم که ایشان رسانه‌ های رسمی را در اختیار نداشت و در آن موقعیت و باید کاری می‌کرد که صدا و سیما هم به شنیده شدن پیامش کمک کند!  * درباره ردصلاحیت ها این امکان وجود داشت که مانند دفعات قبل از انتخابات 92 زمینه تحریم و عدم مشارکت طبقه متوسط ایجاد شود اماچه اتفاقی افتاده که هم در انتخابات 92 با ردصلاحیت آقای هاشمی و هم در این انتخابات همین ردصلاحیت‌ها به ظرفیتی برای افزایش مشارکت اصلاح‌طلبان و پیروزی آنها تبدیل می‌شود؟

- به نظرم اصلاح‌طلبان و در راس آنها آقای هاشمی به نوعی پختگی سیاسی رسیده‌اند و به نوعی در برابر حریفشان مشغول به بازی شطرنج هستند. آقای هاشمی را باید همچون شطرنج بازی تصور کرد که آن سوی میز نشسته و برای بازی مهره‌های خود طراحی می‌کند. یک مهره‌اش را تکان می‌دهد اما طرف مقابل می‌گوید نباید این مهره را تکان بدهی. آقای هاشمی بجای آن که بازی را ترک کند می‌گوید اشکال ندارد. امکان بازی گرفتن از این مهره را ندارم اما من از مهره‌های دیگرم بازی می‌گیرم.

آقای هاشمی تصور می‌کند اگر بازی از حالت شطرنج خارج شود و به بوکس برسد، هم خودش متضرر می‌شود و هم کشور. آقای هاشمی شناخت خوبی از امکانات خودش دارد. او می‌داند امکاناتش بیشتر نرم افزاری و به تعبیر امروزی قدرت نرم است. توان او در بازی شطرنج است و اگر به بوکس برسد بازنده است. هاشمی می‌گوید من باید شطرنج بازی کنم و در این بازی باید بمانم. برای همین هم ردصلاحیت‌ها را مدیریت می‌کند و به حضور در بازی تن می‌دهد و روابط خودش با بخشی از اصولگرایان همچون لاریجانی را شکل می‌دهد. تلاش آقای هاشمی این است که بازی سیاست در ایران به بوکس بدل نشود.   * پیام انتخاباتی اصولگراها حداقل در تهران اقتصادی بود. آنها می‌گفتند ما چند نفر اقتصاددان در لیست داریم و... اما در نهایت جامعه این پیام را از سوی آنان نپذیرفت. چرا؟

- بله. اصول گرایان تلاش داشتند پیام اقتصادی و معیشتی تولید کنند و بگویند مسئله اصلی این است و ما در تیم مان  برای این موضوع اقتصاددان داریم در حالی که طرف مقابل به دنبال توسعه سیاسی و بحث های مرتبط با آن است و تیمش بر آن اساس چیده شده است. پیام البته پیام خوبی بود اما اگر برند را نشناسیم این موضوع را درک نخواهیم کرد که چرا این پیام نگرفت. اینجاست که من معتقدم اصولگرایان به ری برندینگ (بازسازی برند) نیاز دارند. ما در برندسازی بحثی به نام آزمون برند داریم. در حوزه تجاری و در آزمون‌های متعدد مشخص شده وقتی مردم از برند نوشیدنی که می‌خورند، اطلاع ندارند رفتارشان با زمانی که نام آن را برند می‌دانند فرق دارد. آنها ممکن است در شرایط ناآگاهی بین پپسی و کوکاکولا، پپسی را انتخاب کنند ولی وقتی از برند آن آگاهی داشته باشند کوکا را انتخاب کنند.

در حوزه سیاسی هم این موضوع اتفاق می‌افتد و این آزمون تکرار شده است. در بریتانیا وقتی از مردم پرسیدند با سیاست‌های مهاجرتی محافظه کاران موافقید یا نه؟ گفتند مخالفیم چون متعلق به محافظه‌کاران است. اما وقتی بدون اینکه بگویند این طرح متعلق به کدام حزب است، این پرسش مطرح شد، مردم ابراز موافقت کردند. این نقش برند است.

 شما بدون فهم برند در این حوزه‌ها قادر به تولید پیام نیستید. مردم در یک موقعیت ساده وقتی شما بگویید اگر در لیست ما اقتصاددان و کارشناس مسائل اقتصادی باشد ارزیابی شما چیست حتما همه استقبال می‌کنند اما وقتی این موضوع در قالب لیست اصولگراها مطرح می‌شود مردم مخالفت می‌کنند. این یعنی برند. یعنی اینکه اصولگرایان به ری برندینگ نیاز دارند وگرنه در خیلی از حوزه‌ها اصولگرایان صحبت‌های درستی مطرح می‌کنند. اما به واسطه عدم برند قوی پذیرفته نمی‌شد.

یک نکته دیگر درباره کمپین اصولگرایان بخش‌بندی جمعیتی غلط این جریان در تهران بود. بخش‌بندی جمعیتی به زبان خیلی ساده یعنی دسته بندی کردن رای دهندگان و مشخص کردن اینکه شما می‌خواهید از کدام گروه جمعیتی رای بگیرید. من متوجه دلیل تبلیغات اصولگرایان در بالای شهر نشدم. واقعا تصور آنها این بود که در آنجا رای زیادی دارند؟ یا به نظرم اصولگرایان اشتباه کردند که همه ژنرال‌های خود را در تهران یعنی در شهری که به اعتراف خود آنها در انتخابات 88 هم بیشتر به اصلاح‌طلبان رای داد، به میدان آوردند.  * یکی از پیام‌هایی که اصولگرایان علیه اصلاح‌طلبان و لیست آقای هاشمی در خبرگان تولید کردند این بود که لیست آنها لیست انگلیسی است! نظر شما درباره این پیام و بازتاب آن در جامعه چیست؟

 به نظرم تولید این پیام از چند جهت قابل نقد است. اول اینکه این پیام به لحاظ اخلاقی مشکل داشت. به هرحال درست نیست که شما بخواهید یک لیستی را که اکثر اعضای آن از اکابر و سابقون نظام هستند را به یک بهانه غیرقابل قبول تخریب کنید. در عین حال این پیام به لحاظ فنی هم ایراد داشت یعنی مورد پذیرش جامعه قرار نگرفت و به نظرم حتی بر ضد تهیه کنندگان آن عمل کرد. در عین حال این پیام نشان داد کمپین اصولگرایان خیلی به عنصر "ارزیابی" بها داده نشده بود. اگر اصولگرایان بعد از انتشار این پیام سریع بازخورد می‌گرفتند، قطعا مانع انتشار وسیع آن می‌شدند و آن را اصلاح می‌کردند.  * و درباره اصلاح‌طلبان کاملا برعکس بود. یعنی برند آنها آنقدر قوی و مثبت بود که مردم به چهره‌های ناشناخته آنها اعتماد کردند و رای دادند.

- برند اصلاح‌طلبان در جامعه احیا شده است. وقتی شما یک برند را مصرف می‌کنید، تعریفی از خودتان ارائه می‌کنید. مثلا وقتی شما بنز سوار می‌شوید تلاش دارید چه تصویری از خود به بیرون ارائه دهید؟ اینکه آدم موفقی هستید. وقتی شما بی ام و سوار می شوید می گویید که آدم به روز و شادی هستید. این یعنی برندها بار عاطفی دارند و خیلی از افراد آنها را برای همین مصرف می‌کنند. وقتی که شما برند اصلاح‌طلب را مصرف می کنید نشان می دهید که من خواهان تغییر هستیم و با قدرت نرم کارمان را پیش می‌بریم.

این یک بعد مهم برند عاطفی اصلاح‌طلبان است البته این هم ضعف اصولگرایان است که این تصویر را ارائه کرده‌اند که با قدرت سخت کارمان را پیش می‌بریم. شما ببینید وقتی مردم احساس کنند از حربه ردصلاحیت برای تقویت عده‌ای استفاده می شود و به گروه مقابل آن ضربه وارد می‌شود؛ افکار عمومی نمی‌تواند مصرف این برند را بپذیرد زیرا مصرف آن اعتبار و حس عاطفی خوبی ایجاد نمی‌کند. اصولگرایان در طول زمان اجازه داده‌اند این تصور شکل بگیرد که گویا آنها با قدرت سخت و غیرمردمی کارشان را پیش می‌برند. اصولگرایان باید قدرت نرم را هم نشان دهند. در انتخابات قدرت نرم کار را پیش می برد و شطرنج جواب می‌دهد نه بوکس.   * در حوزه ارتباطات کمپین هم اصلاح طلب‌ها حضور موثری در شبکه‌های موبایلی و اجتماعی داشتند و به اصطلاح از ظرفیت‌های تعاملی این رسانه ها استفاده کردند.

ببینید استفاده از رسانه مناسب در یک کمپین اصولی دارد. اصلاح‌طلب‌ها باتوجه به جمعیت هدفی که داشتند از رسانه‌های اجتماعی به ویژه تلگرام بهترین استفاده را کردند و هم در رساندن پیام خودشان و هم ترغیب رای دهندگان عالی بودند. اصلاح‌طلبان دارای بخش‌بندی جمعیتی مناسبی بودند و درک درستی از آن بخش جامعه که قرار است به آنها رای بدهد، داشتند. شبکه‌های اجتماعی برای ارتباط با طبقه متوسط که خواهان مشارکت جدی در  بحث و گفتگوست، بسیار ابزار مناسبی است. استفاده از آنها دانش خاصی را در طراحی پیام و ارتباطات  تعاملی و بازاریابی سیاسی ویروسی می‌طلبد.

به نظرم این یکی از نقاط قوت اصلاح‌طلبان در این انتخابات بود. اصلاح‌طلبان از طریق همین ارتباطات توانستند دو قطبی سیاسی کاملا متمایزی را با رقیب اصولگرا شکل دهند. یک طرف این دو قطبی اصلاح‌طلبان بودند با قدرت نرم، رسانه های خرد و تعاملی، خواهان تغییر و طرف دیگر اصولگرایان متکی به قدرت سخت، رسانه‌های سنتی و خواهان بازگشت به وضع قبل از سال 92. این تصویر منفی از اصولگرایان چنان در افکار عمومی قوی بود که بسیاری از رای دهندگان از ترس پیروزی اصولگرایان به اصلاح طلب‌ها رای دادند و به عبارتی بخش معتنابهی از رای اصلاح‌طلبان سلبی بود. در عین حال به نظم اصلاح‌طلبان به ویژه در تهران بخش‌بندی جمعیتی مناسبی داشتند.آنها می‌دانستند برای گرفتن رای در کجا متمرکز شوند.     *آقای دکتر! اگرچه اصلاح‌طلبان در انتخابات پیروز شدند اما به نظر نمی‌رسد آنقدر کامل باشند که همیشه بتوانند در این سطح و با این قدرت ظاهر شوند.

خطری که ائتلاف اصلاح‌طلبان و حامیان دولت را تهدید می‌کند این است که با هماهنگ شدن نسبی دولت و مجلس مردم بازگشت به گذشته و انتقاد از گذشته را به عنوان دلیلی برای نابسامانی موجود نمی‌پذیرند.

از طرف دیگر این خطر مثل گذشته اصلاح‌طلبان را تهدید می‌کند که دغدغه‌های خودشان را دغدغه‌های ملی تلقی کنند و دوباره بحث‌های توسعه سیاسی، گفتگوی ملی و ... را دغدغه مردم بدانند و اینکه راه حل مشکلات مردم این است که اول توسعه سیاسی بشود بعد توسعه اقتصادی و حرف‌هایی از این دست... اینکه اصلاح‌طلبان فکر کنند در دراز مدت می‌توانند با این پیام‌ها به جایی برسند یک اشتباه مهلک است. همین الان برخی اصطلاح‌طلبان برجام 2 را با موضوع گفتگوی ملی و با رویکرد سیاسی مطرح می‌کنند که این هم از همان موارد مهلک است زیرا نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد اولویت مردم اقتصادی است و اتفاقا موضوع برجام 2 باید اقتصادی باشد نه یک موضوع سیاسی مثل گفتگوی ملی.

نکته بعد اینکه برند اصلاح‌طلبان از عملکرد اعضایی که وارد مجلس شده‌اند روی برند آنها تاثیر خواهد گذشت. اکثر این افراد در حوزه سیاسی بی‌تجربه هستند و اتفاقا در همین چند روز اخیر هم نشان دادند که مستعد اشتباه کردن هستند. به هر حال عملکرد اینها به پای اصلاح‌طلبان نوشته می‌شود و مدیریت آنها یک چالش مهم است.

مساله بعدی این است که اصلاح‌طلبان نباید اجازه دهند که بازی سیاست در ایران به حوزه قدرت سخت برود و رقیب را تحریک به ورود به همچین زمینی کنند. تحقیر رقیب و یا طرح مباحث رادیکال مثل فتح سنگر به سنگر و ... به ضرر اصلاح‌طلبان خواهد بود. 

در عین حال اصلاح‌طلبان نباید این واقعیت را نادیده بگیرند که بخش مهمی از رای به آنان یک رای سلبی بود و ناشی از هراس رای دهندگان از قدرت گرفتن یا باقی ماندن در قدرت بخشی از تندروها بود. این یعنی اصلاح‌طلبان باید درک کنند این رای برخلاف رای ایجابی کاملا شکننده است و به سادگی قابل تغییر است.

در عین حال نباید فراموش کرد که اصلاح‌طلبان علی‌رغم پیروزی خوب در تهران نتوانستند پیام سراسری جذابی تولید کنند.آنها در تهران دو قطبی خوبی ساختند اما در شهرستانها نتوانستند آن را ایجاد کنند زیرا فضا متفاوت بود. مثلا در شهرستان‌ها همچنان اشخاص مهم بودند و به صرف حمایت یا تقابل با دولت شما نمی‌توانستی مانند تهران نتیجه انتخابات را پیش‌بینی کنید. اگر  اصلاح‌طلبان یک پیام کلی داشتند مثل اینکه رفع مشکلات اقتصادی نیازمند شکل‌گیری مجلس همسو با دولت است شاید می‌توانستند پیروزی بهتری به دست آورند. 

از طرف دیگر اصلاح‌طلبان باید درک کنند که با همان استراتژی تهران نمی‌توانند ‌در شهرستان پیروز شوند. در تهران آنها بخش‌بندی جمعیتی درستی داشتند احساس کردند که اگر مشارکت را بالا ببرند، یعنی کسانی را که مشارکت قطعی ندارند پای صندوق بیاورند، رای آنها بالا خواهد رفت. آنها برای رسیدن به این منظور و با ایجاد یک دوقطبی ضررهای عدم مشارکت را برای این بخش بالا بردند و در عین حال بر لیستی رای دادن تاکید کردند و بر همین اساس بخش بزرگی  از مردم تهران مشارکت کردند و به آنها رای دادند.

همین تاکتیک در شهرستانها اشتباه بود زیرا در این مناطق بحث اصلی مشارکت و لیستی رای دادن نیست و دقیقا به همین دلیل اصلاح‌طلبان توانستد در آنجا رای سلبی بسازند و به عبارتی دگر منفی خوبی بسازند و پیروزی کاملی به دست آورند. در واقع شهرستان‌ها برخلاف تهران همچنان برند اشخاص از جریان‌ها و ایده‌ها مهمتر بود. منظورم از طرح این مباحث آن است که بگویم اصلاح‌طلبان با وجود پیروزی اما کمپین کاملی نداشتند.   * البته تجربه سیاست هم در ایران نشان داده که سیاستمداران و طراحان سیاسی پس از چند پیروزی خودشان زمینه شکست خودشان را فراهم می‌کنند. این یعنی خیلی نباید امیدوار بود اصلاح‌طلبان در انتخابات‌های بعدی این پیروزی را تکرار کنند.

بله دقیقا. وقتی آقای اوباما برای انتخابات 2012 آماده می‌شد به سراغ مدیر کمپینش در سال 2008 رفت. وقتی به توافق رسیدند مدیر کمپین اولین حرفی که به اوباما زد این بود که شما باید انتخابات 2008 را فراموش کنی زیرا در این انتخابات تم متفاوتی حکام است. توجه به تغییر تم در انتخابات‌های گوناگون در یک کمپین بسیار مهم است اما در کشور ما به دلیل فقدان دانش رقابت‌های انتخاباتی از آن غفلت زیادی می‌شود. شما ببینید اصلاح‌طلبان پس از انتخابات 76 و79 دقیقا به همین سرنوشت دچار شدند و انتخابات‌های بعدی را باختند.

اصولگرایان با آقای ناطق نوری  پس از مجلس هفتم و شورای شهر دوم  در انتخابات 84 باختند و آقای احمدی‌نژاد هم پس از دو پیروزی واقعا تصور می‌کرد در هر انتخاباتی پیروز است. به نظرم دلیل این کج فهمی به عدم درک درست از تم انتخاباتی به عنوان یکی از عناصر مهم کمپین باز می‌گردد.

تم انتخاباتی به فضای حاکم بر جامعه وانگیزه‌های رای دهندگان باز می‌گردد. سیاستمداران و جریان‌هایی که پس از چند پیروزی شکست می‌خورند تم انتخابات را ثبات فرض می‌کنند در حالی که این تم تغییر می کند و مردم به افرادی رای می‌دهند که تصور کنند با این تم مثلا تم تغییر هماهنگ هستند. این را از این جهت عرض کردم که اصلاح‌طلبان نباید تصور کنند همیشه پیروز هستند و مورد اقبال جامعه.   * پس به نظر شما هم امکان بازگشت اصولگرایان به طور جدی وجود دارد؟

- حتما اینچنین است. به قول شما تجربه سیاست در همه جای دنیا می‌گوید افراد و جریان‌هایی که شکست می‌خورند، به احتمال زیاد به قدرت باز می‌گردند اما با طرح مشخص و ری برندینگ این اتفاق می‌افتد. فراموش نکنیم که اگرچه اصولگرایان در انتخابات شکست خوردند اما در همین شهر تهران هم رای کمی به دست نیاوردند. این یعنی اینکه آنها علی رغم همه مشکلاتی که دارند اما باز هم یک جریان با پایگاه اجتماعی مشخص هستند. البته اصولگرایان نیاز دارند تا شکست سال‌های 1392 و 1394 را تحلیل کنند.

این صحبت که ما در سراسر کشور تعداد زیادی رای آوردیم و پیروز هم هستیم، شاید در حوزه‌ تبلیغات به درد اصولگرایان بخورد اما در طراحی‌های آینده بکار نمی‌آید. اصولگرایان برای آینده نیازمند ری برندینگ جدی هستند. این ری برندینگ باید دارای ویژگی‌هایی باشد. اول اینکه به مردم نزدیک‌تر شوند. دوم عرصه سیاست و رقابت‌های انتخاباتی عرصه قدرت نرم است و باید اصولگرایان آن را افزایش دهند. این تصور که اصولگرایان از سوی نهادهایی از حاکمیت که دارای قدرت هستند، مورد حمایتند به اصولگرایان آسیب زده و در صورت تداوم در آینده هم بیشتر آسیب خواهد زد. 


ویدیو مرتبط :
انتقاد استاد رایفی پور از اصولگرایان و اصلاح طلبان