فرهنگی


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

استاندار حلبچه عراق وارد ایلام شد

به گزارش ایرنا، عبدالله محمد به همراه ارکان حسن مشاور وی عصر امروز یکشنبه 26 اردیبهشت وارد استان شده و با مقامات استانداری ایلام دیدار کرد.قرار است استاندار میسان، واسط، ...



جعل تاریخ ادبیات به نفع «فرح پهلوی»!


به گزارش خبرگزاری فارس، در اولین شماره از دور جدید «خبرنامه کانون» گفت‌وگویی با «فریده فرجام» اولین نویسنده‌ای که کتابش در کانون به چاپ رسیده منتشر کرده که به نکات جالب توجهی اشاره کرده است.

در ادامه این گفت‌وگو بازنشر داده شده است.

*«کدو قلقله زن» و زندگی که به هم ریخت

بگذارید گفت‌وگو را به شیوه تاریخی شروع کنیم. برای بسیاری از ما چگونگی انتشار «مهمان‌های ناخوانده» جذاب است. این که چطور نوشته شد، چطور طراحی و منتشر شد؟

فرجام: آقای منوچهر انور، آقای کاظمی و نجف دریابندری در موسسه انتشارات فرانکلین کار تالیف و ترجمه کتاب برای کودکان و نوجوانان را از حوالی سال‌های 1337-39 شروع کرده بودند. آخرین این داستان‌ها «حسنی» (با نقاشی غلامعلی مکتبی) نوشته‌ من بود. آقای انور سر ویراستار موسسه فرانکلین، داستان دوم را به من سفارش دادند. این داستان «مهمان‌های ناخوانده» بود. خانم جودی فرمانفرمایان، همسر آمریکایی آقای حافظ فرمانفرمایان آن را مصور کرد. قرار بود کتاب در سال 1340 به چاپ برسد اما موسسه فرانکلین به چاپ کتاب برای کودکان ادامه نداد؛ آقای انور، کتاب‌ها و از جمله «مهمان‌های ناخوانده» را تحویل گرفتند و فرانکلین را ترک کردند. در آن زمان این کتاب‌ها در قطع مستطیل همراه با تصویر منتشر می‌شدند. یکی از کتاب‌های این مجموعه «کدو قلقله‌زن» بود. علاقه‌ آن‌ها بیش‌تر به چاپ داستان‌های قدیمی ایرانی بود. خانم فرمانفرمایان برای تصویرسازی کتاب دوربینی به دست گرفته و به روستا رفت. شروع به عکاسی کرد تا بتواند تصاویر دقیقی از طاقچه‌ها و معماری خانه خلق کند.

شاید برایتان جالب باشد بدانید که پیر زن قصه هم خانمی است که به عنوان دایه در این خانواده خدمت می‌کرد. یادم هست که یک روز آقای حافظ فرمانفرمایان به من گفت: خانم فرجام، این کتاب شما زندگی ما را به هم ریخته است. گفتم: چرا؟

گفت: ما نمی‌دانیم از دست این دایه چه کار کنیم. تازگی‌ها هر وقت از او می‌خواهیم کاری را انجام بدهد، می‌بینیم نشسته ژست گرفته تا جودی از او نقاشی کند. یادم هست که به او گفتم: مهم نیست. دایه قرار است جاودان بشود!

*اسفند 45 اولین کتاب کانون منتشر شد

چطور مهمان‌های ناخوانده در اختیار کانون قرار گرفت؟

فرجام: در سال 1345 از طرف کانون دعوت به کار شدم. هم نویسنده‌ داستان کوتاه و نمایشنامه‌نویس بودم، هم داستان «حسنی» پیش از این از من در نشر سخت منتشر شده بود. تجربه‌ همکاری با شورای کتاب کودک مطالعه و کار در کتابخانه‌ مونیخ را نیز داشتم. هدف کانون تاسیس کتابخانه برای بچه‌ها بود. با تجربه‌ای که داشتم به خانم امیرارجمند(اولین مدیر عامل کانون) پیشنهاد دادم و گفتم که ما باید یک واحد انتشارات در کانون داشته باشیم. چون با تولیدات اندک و بد کتاب‌های کودکان در آن زمان معلوم نبود کتابخانه‌های کانون را با چه کتاب‌هایی می‌خواهند پر کنند. ایشان گفتند: ما که کتابی نداریم.

به او گفتم که کتاب «مهمان‌های ناخوانده» را من شش سال قبل نوشته‌ام. می‌توانیم از آقای انور خواهش کنیم که آن کتاب را در اختیار کانون بگذارند. آقای انور هم درنهایت بزرگواری کتاب را به کانون دادند. این طور بود که در اسفند 1345 انتشارات کانون با چاپ کتاب «مهمان‌های ناخوانده» شروع به کار کرد.

*ماجرای جعل تاریخ به نفع همسر شاه پهلوی

اما بعضی جاها عنوان می‌شود که اولین کتاب کانون را فرح دیبا نوشته است؟

فرجام: بعد از استعفای من از کانون و ترک ایران، خانم امیرارجمند دست برده بودند در تاریخ انتشار داستان، و در ثبت کانون نمره‌ یک برای «دخترک رویا» گذاشته شد و نمره‌ دو برای «مهمان‌های ناخوانده». البته این ثبت حالا در کانون و کتابخانه‌های مرجع کانون تصحیح شده است. فرح دیبا چند سال قبل از تاسیس کانون کتاب «پری دریایی» نوشته‌ هانس کریستین اندرسن را به نام «دخترک دریا» ترجمه و نقاشی کرده بودند؛ وقتی که تصمیم به تاسیس کانون گرفتند، خانم امیرارجمند و هما زاهدی این کتاب را به حراج گذاشتند و به شخصیت‌های آن زمان فروختند تا به قول خودشان کانون را راه بیندازند. از سال 1344 تا سال 1345 هرگز حرفی از انتشارات کانون و انتشار پخش کتاب «دخترک دریا» نبود. در این زمینه رجوع کنید به مصاحبه‌های خانم امیرارجمند با روزنامه‌های اطلاعات آن سال. (تهران جورنال انگلیسی 1345)

او در این مصاحبه می‌گوید که ما می‌خواهیم کانون را وسعت بدهیم که زیر عنوان اولین کتاب می‌گوید که اولین نویسنده و درام‌نویسی که به کانون ملحق شده فریده فرجام است و اولین کتاب منتشر شده «مهمان‌های ناخوانده»، زمانی که خانم امیرارجمند با خبرنگار تهران ژورنال مصاحبه می‌کردند کتاب «دخترک دریا» روی یکی از طبقات کتابخانه‌ کوچک کانون بود. سوال این است که چرا در این مصاحبه ایشان نگفتند که دخترک دریا اولین کتاب کانون است؟ جواب من این است: «من آن جا نشسته بودم، دیگران هم نشسته بودند، ایشان جرات دروغ گفتن را نداشتند!»

بعدها در مدارک کانون قبل از انقلاب، کتاب فرح دیبا اول و کتاب «مهمان‌های ناخوانده» دوم نوشته شد. گفته شد اولین نویسنده‌ای که به کانون ملحق شد آقای م.آزاد بود و اولین کتاب، کتاب «دختر دریا» از جایزه‌ «گل بلور و خورشید» هم صحبتی نشد. این تعویض تاریخ‌ها و کتمان حقیقت را من با اطلاع‌رسانی و مدرک جبران کردم.

من نویسنده بودم و می‌خواستم در کانون کتاب‌های خوب برای بچه‌های چاپ شود. می‌خواستم شخصیت فردی و استقلال نویسندگی‌ام حفظ شود. خانم امیرارجمند تصمیم گرفتند که کتاب را برای جایزه‌ای سلطنتی بفرستند؛ من مخالفت کردم. کتاب «مهمان‌های ناخوانده» جایزه‌ سلطنتی گرفت اما من آن را رد کردم و طی نامه‌ای مبلغ آن را هم به کانون بخشیدم. مدتی بعد از کانون استعفا داردم.

*نفوذ فساد دربار به محیط فرهنگی کشور

چرا استعفا دادید؟

فرجام: به تدریج مشکلاتی پیش آمد. از همه نگران کننده‌تر این بود که فساد دربار به محیط فرهنگی کانون کشیده شده بود. اگر کسانی هستند که با خواندن این مطلب آشفته می‌شوند، به آنها پیشنهاد می‌کنم که مصاحبه‌ خانم امیرارجمند را با رسانه‌های خارج از کشور بخوانند و ببینند که کوچک‌ترین نشانه‌ی این فساد، دروغی است که ایشان درباره اولین نویسنده و اولین کتاب کانون می‌گویند و نگران عواقب این کمبود اخلاقی نیستند.

*اصلی «ماهی سیاه کوچولو» روسی یا آذری است

«ماهی سیاه کوچولو» هم در زمان حضور شما توسط کانون منتشر شد.

فرجام: بله. صمد بهرنگی و زندگی‌اش خیلی عظیم‌تر و جالب‌تر از کتاب‌هایش بود. معلمی بود که زندگی و جوانی‌اش را در یک روستا گذاشت تا بتواند به بچه‌ها سواد یاد بدهد. من به عقاید سیاسی‌اش کاری نداشتم ولی وقتی داستان‌های آن روستا را تعریف می‌کرد من از خودم خجالت می‌کشیدم. فکر می‌کردم که ما این جا نشسته‌ایم و این همه ادعا داریم. بعدها که خودم به روستاها رفتم وضع بدتر را دیدم. فکر کردم دیگر نمی‌خواهم نویسنده باشم. اصلا کدام بچه‌ای می‌خواهد یا می‌تواند کتاب‌های من را بخواند؟ صمد بهرنگی داستان ماهی سیاه کوچولو را نوشت. اصل داستان روسی یا آذری است و ماهی قرمز رنگ است. من با اجازه‌ خودش داستان را کامل کردم چرا که مثلا بعضی وقت‌ها جمله‌ها فارسی نبودند. آقای فرشید مثقالی هم نقاشی‌های آن را کشید.

و در همان زمان هم «گل بلور و خورشید» را نوشتید؟

فرجام: بله، همزمان با ماهی سیاه کوچولو بود.

و هر دو اثر در بولونیا جایزه گرفتند؟

فرجام: بله؛ ماهی سیاه کوچولو برای کتاب تصویر‌سازی پلاک طلا گرفت. گل بلور و خورشید هم جایزه‌ پلاک طلا برای داستان و دیپلم افتخار برای نقاشی را گرفت؛‌ نقاشی‌هایش هم توسط نیکزاد نجومی ترسیم شده بود.

کسب این جایزه مربوط به بعد از مرگ آقای بهرنگی بود؟

فرجام: بله، متاسفانه صمد کتاب را ندید قرار بود در یک نسخه برای او بفرستیم. اما خودش گفت می‌آیم تهران، دو روز بعد من در روزنامه خواندم که فوت کرده برای ما نوشته بود دلم برای ماهی سیاه کوچولو تنگ شده می‌آیم آن را ببینم اما نیامد. بعضی گروه‌ها شایع کرده بودند که ما بدون اطلاع و بدون رضایت صمد داشتانش را چاپ کرده‌ایم صمد خودش داستان را آورد بارها آمد به کانون و با من راجع به آن صحبت کرد بعد از فوتش ما دستمزد داستان را برای خانواده‌اش فرستاده‌ایم.

بعد از این که از کانون بیرون آمدید چه کردید؟

فرجام: خب در واقع فشاری از روی دوشم برداشته شده بود، انتشارات پوپک را درست کردم چهار کتاب در قطع چهارگوش چاپ کردم و همراه یک گروه به لرستان، کردستان و مناطق غربی کشور رفتم. در آنجا داستان‌های محلی را جمع‌آوری کردم و البته با وضعیت واقعی کودکان ایرانی آشنا شدم.

داستان‌نویسی برای کودکان را هم ادامه دادید؟

فرجام: در هلند یکسری داستان نوشتم. از فولکلور ایرانی از انگلیسی به هلندی ترجمه و در ضمیمه‌ یک روزنامه منتشر شد با نقاشی‌های آقای نورالدین زرین‌کلک.

*یکدستی متن مهم بود

بگذارید به  موضوع دیگری برسیم درباره‌ چاپ کتاب کودک؛ در آن زمان برای شکل‌گیری و انتشار یک داستان موفق و قابل قبول چه مراحلی طی می‌شد؟ مثلا جلسات داستان داشتید، یا یک اثر قبل از چاپ به نقد گذاشته می‌شد؟

فرجام: وقتی که من به سفارش آقای انور برای فرانکلین کتاب می‌نوشتم در داستان‌های قدیمی و فولکلور ایرانی، محتوا برای ما خیلی مهم بود. در داستان قدیمی حسنی، در پایان او به ثروت می‌رسد و صاحب جاه و مقام می‌شود ما آخر داستان را تغییر دادیم. حسنی، با ثروتش مدرسه می‌سازد و انسانی نیکوکار می‌شود با سر ویراستار، جلسات متعددی برگزار می‌کردیم ساعت‌ها درباره محتوا بحث می‌کردیم مسئله‌ دیگری که برای کتاب مهم بود نثر و زبان آن بود از لحاظ زبان فارسی وسواس بسیاری وجود داشت.

کلمات در این کتاب ریتم دارند. باید این ریتم در کل داستان رعایت می‌شد. یکدستی متن خیلی مهم بود جملات باید روان و قابل تلفظ و بدون دست‌انداز نوشته می‌شدند کلمات با ریتم در کنار هم می‌نشستند این مسایل در آن زمان بسیار مطرح بود من می‌نوشتیم و بعد با سر ویراستار در میان می‌گذاشتم و دوباره می‌نوشتم یک سال روی این کتاب کار کردم.

فکر می‌کنید که دلیل موفقیت کتابی مثل «مهمان‌های ناخوانده» در تمام سال‌های رعایت این موارد بوده است؟

فرجام: باید منصفانه صحبت کنیم داستان این کتاب یک قصه‌ قدیمی و قشنگ است که همه دوستش دارند. داستان مال من نیست دلیل بعدی موفقیت آن تصویرهای کتاب است؛ تصویر پیرزن، حیوانات، فضا و رنگ‌ها و بعد روابط دوستانه‌ این حیوانات، آن سفره‌ صبحانه در کنار سماور. یک بار آقای جوانی در یکی از جلسات معرفی کتاب با شوق به من گفت: وقتی بچه بودم همش خداخدا می‌کردم که این حیوانات با هم بمانند و با هم زندگی کنند. این حس شاید دلیل موفقیت باشد و دلایل دیگری که من نمی‌دانم.

گفته می‌شود که پایان‌بندی داستان «مهمان‌های ناخوانده» جور دیگری بوده است. آیا حقیقت دارد؟

فرجام: شما چه پایان‌بندی‌ را شنیده‌اید؟

این که مهمان‌ها، پیرزن را از خانه بیرون می‌کنند!

فرجام: آن داستان «مهمان‌های ناخوانده» که در فرانکلین تهیه و بعدها به کانون پرورش فکری داده شد داستان همیشگی، اصلی و تکراری قدیمی ایرانی است این حق نویسنده است که داستان‌های قدیمی را به میل خودش بازنویسی کند؛ اما هدف از این تغییر چیست؟ نویسنده باید جواب این سوال را به خودش بدهد.

به عنوان سوال آخر؛ طی این چند سالی که به کشور برگشته‌اید گمان می‌کنید ادبیات ایران در چه جایگاهی نسبت به گذشته قرار دارد؟

فرجام: من در جلسات بررسی کتاب شورا شرکت می‌کنم تا با ادبیات کودک آشنا شوم به خاطر همین هنوز نمی‌توانم نظری بدهم.

انتهای پیام/و

http://fna.ir/SI3YGP


ویدیو مرتبط :
دزدیهای محمد رضا پهلوی و دروغ های رضا پهلوی و فرح دیبا