فرهنگی
2 دقیقه پیش | تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالستشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ... |
2 دقیقه پیش | استاندار حلبچه عراق وارد ایلام شدبه گزارش ایرنا، عبدالله محمد به همراه ارکان حسن مشاور وی عصر امروز یکشنبه 26 اردیبهشت وارد استان شده و با مقامات استانداری ایلام دیدار کرد.قرار است استاندار میسان، واسط، ... |
بهترین درام از نگاه زنده یاد «سلحشور»/ داستانهای قرآنی که به راحتی از کنار آنها میگذریم
به گزارش خبرنگار رادیو و تلویزیون خبرگزاری فارس، زنده یاد «فرج الله سلحشور» مدتی پیش از اوج بیماری، سخنرانی با موضوع سینمای انقلابی در دارالقرآنی واقع در کرج داشته که متن کامل آن به همراه پرسش و پاسخ با حاضران در قالب چند شماره متوالی در برگزاری فارس منتشر شده است.
بنا بر این گزارش، متن کامل بخش سوم این سخنان که در آن به اصول فیلمسازی غرب و فیلمسازی ایرانی-اسلامی اشاره شده میآید:
فیلمسازی در غرب 5 اصل دارد. این مبانی را صهیونیستها تعیین و به همه دنیا دیکته کردند. در دانشگاهها نیز سناریونویسی بر همین اساس درس داده میشود. اولین مورد انسانمحوری است. دوم دروغ، سوم مادیگرایی، چهارم درام، پنجم قصه! انسانمحوری یعنی اگر فیلم در مورد خانواده است، فیلمساز نظر خود را در مورد آن معضل مطرح میکند. میگوید: «این فیلمِ من و قرائت من است».
یک بار به آقای حاتمی کیا گفتند: «تو فیلم روح را ساختهای ولی واقعاً روح اینطور نیست». گفت: «این، روح از نگاه من است. این قرائت من است». آقای حاتمی کیا را مقصر نمیدانم اما همه فیلمسازها همین طورند. نظر خود را میگویند.
دوم این که به فیلمنامهنویس میگویند «برو قصهای سر هم کن و فیلمنامهای بنویس». سر هم کردن قصه یعنی دروغ گفتن! دروغ را کسی میگوید که خطایی کرده باشد و بخواهد خطا را بپوشاند. فیلمسازهای ما فیلمنامه را به قصد دروغ نمینویسند اما ناخودآگاه، تمام داستانهایشان دروغ است. ماجرایی که واقعیت ندارد را سر هم میکنند. نشان میدهند یک دختر و پسر عاشق هم میشنوند ولی پدر و مادرشان مخالفند و درگیری پیش میآید. شما هم 2 ساعت مینشینید تا بفهمید بالاخره پسر و دختر به هم میرسند یا نه؟! یک قاتل برای دزدی به ساختمانی میرود و ناگهان صاحبخانه سر میرسد. او صاحبخانه را میکشد و فرار میکند. شما 2 ساعت پای تلویزیون یا سینما مینشینید تا بفهمید بالاخره پلیس این دزد را دستگیر میکند یا نه؟!
سومین نکته، مادیگرایی است. سینماگرهای خیلی فرهنگی دنبال آن هستند که ثابت کنند اصلاً خدایی وجود ندارد و همه هستی از ماده است. فیلمسازهای تجاری هم دنبال پول، شهوت، شراب، جایزه، جشنواره، ویلای کنار دریا و اسم و شهرت هستند. آرزوی فیلمساز این است که یک روز به هالیوود، کن یا اسکار برود و جایزه بگیرد. اگر روزی روی فرش قرمز کن بایستد خیال میکند روی صراط المستقیم خداوند است. اگر به او بگویند: «بیا برو مکه»، امکان ندارد برود؛ اما حاضر است دست صد نفر یهودی را ببوسد که به هالیوود برسد.
چهارمین اصل درام است. درام یعنی ایجاد کشش و جذابیت کاذب! اول فیلم یک نفر شخص دیگری را میکشد و شما را اینقدر چشم انتظار میگذارند تا بفهمید بالاخره آدمکش دستگیر میشود یا نه؟! این برای نشاندن شما پای تلویزیون است. جذابیت، تعلیق و انتظاری که ایجاد میکنند را درام میخوانند. درام همراه با دروغ و توهم است. خود سینماگران میگویند: «کار را از طریق حقههای سینمایی جذاب کردیم» در حالی که در زندگی روزمره، حقه را بد میدانیم. تمام کار سینما با حقه و کلک جلو میرود.
یادم هست در گذشته فیلمهای بروسلی تازه آمده بود. میدیدیم یک کاراته کار به تنهایی 3-4 نفر را میزند. برای بچههای آن موقع خیلی عجیب بود. در فیلم بعدی اگر فقط 4 نفر را میزد هیچ کس نگاه نمیکرد. این بار بایست ده نفر را میزد. دفعه بعد 40 نفر و یک بار 50 نفر! اخیراً فیلمی در تلویزیون خودمان دیدم که یک قهرمان، بچهای را به پشت خودش بسته بود و به تنهایی وارد یک لشکر شد. همه را کشت و بیرون آمد. اینها دروغهای توهمآمیز و مالیخولیایی هستند. شهید آوینی به همین دلیل به سراغ سینمای داستانی نمیرفت. میگفت: «سینمای مستند، واقعی است و حقیقت دارد اما در سینمای داستانی باید با توهم و تخیل قصه سر هم کنم». شهید آوینی اواخر عمرش سراغ چند فیلم داستانی رفت و همان زمان شهید شد.
**فیلمی که درام نداشته باشد اصلاً جذاب نیست
بدون درام اصلاً جذاب نمیشود و کسی نگاه نمیکند. این تعریف سینمای غرب است. قصهی خوب هم باید داشته باشد. قصهی خوب یعنی داستان پرکشش و زیبا! زیبایی از نظر مادیگرایان، چیزی است که با چشم دیده میشود. زیبایی از نظر آنها یعنی آراستن خانه، تجملات، ماشین آنچنانی، جنگل، صحرا، کوه، صحنههای زیبا و صحنههای عجیب و غریب!
ما هم معتقد به داستان زیبا هستیم اما انسان محوری و اومانیسم در مکتب ما وجود ندارد. دروغ و توهم نیز پسندیده نیست. ما فقط از حیث پسندیدن قصهی زیبا با آنها مشترکیم. چنین سینمایی نمیتواند مال ما باشد. این سینما تا قیامت هم ارتباطی با ما نخواهد داشت. سالهای اول انقلاب 60 درصد فیلمها خوب بودند ولی الآن 3 درصد! زیرا سینما مدام دارد در قهقرا و باتلاقی که خودش درست کرده فرو میرود. تلویزیون نیز همین طور است. روز به روز بدتر میشود.
آیا میتوانیم نوعی فیلمسازی داشته باشیم که متعلق به خودمان باشد و با مبانی و اصول ما سازگاری پیدا نماید؟ الآن صندوق جاوید در بین بانکها پیدا شده است. حوزه علمیه و دانشگاه امام صادق نیز بین دانشگاهها سر در آوردهاند. آیا سینمای متعلق به خودمان هم میتوانیم داشته باشیم؟ آری! در برابر انسانمحوری باید خدامحوری بگذاریم. اولین اصل سینمای اسلامی خدامحوری است.
دوم آن که در برابر دروغ، واقعیت، مستند و راستی را بگذاریم. در مقابل مادیگرایی، معنویت و معناگرایی قرار میگیرد. فیلمهای ما باید ترویج ارزشهای الهی و دینی کند؛ نه ترویج دنیادوستی! من باید با دیدن فیلم، محاسنی چون اخلاق، انسانیت، ادب و تواضع را یاد بگیرم. لازم است وضو گرفتن و نماز خواندن را بیاموزم. در برابر درام چه چیزی بگذاریم؟
**در برابر درام باید عبرت را قرار داد
چیزی به نام درام اسلامی نداریم. در برابر درام باید «عبرت» گذاشت. حتماً دیدهاید کسی که گناه میکند میگویند «چوبش را میخورد». کسی که کارهای خوب زیادی انجام دهد خدا دستش را میگیرد. میدانیم که عمل صالح پاداش دارد. دزدی که یک خانه را غارت و خانوادهای را بیچاره میکند در پایان فیلم، چوبش را میخورد. همه از او عبرت میگیرند و میگویند «این، دست خداست!». در فیلم غربی وقتی دزد را دستگیر میکنند مخاطب هیچ توجهی نمینماید. بلند میشود به آشپزخانه میرود و برای خود چای میریزد. اگر فیلم اسلامی باشد، وقتی به اتمام رسید اهالی خانه شروع به بحث درباره آن مینمایند. میگویند: «بچهها دست خدا را دیدید؟». کوچکترها هم در حد خودشان درس میگیرند. این تبادل نظر، خانواده و بچهها را میسازد. بزرگتر را نیز متوجه نوع نگاه بچه میکند. همه با هم رابطه دارند. الآن اینطور نیست. بچهها در اتاق هستند و بزرگترها اخبار گوش میدهند. گاهی هم دعوا میکنند که اخبار ببینند یا فوتبال؟!
سینمای مذهبی، سازنده است. خانواده را مینشاند و به آنها درس میدهد. چهارمین نکته قصه است. آنجا دزد در آخر داستان دستگیر میشود و اینجا نیز همینطور! منتها آنجا دستگیری دزد بر اثر حادثه است و اینجا بر اثر یک مکتب! مثل کلاسی میماند که به ما درس میدهد.
چه فرقی باعث میشود یک قصه درسی بدهد و قصهی مشابه دیگر، فاقد درس باشد؟ یکی بر اساس واقعیت است و دیگری دروغ! دروغ با فطرت ارتباط برقرار نمیکند. راست، مستقیماً با فطرت مرتبط میشود. حتی اگر ندانید داستان واقعی است، فرق حقیقت با دروغ را میفهمید.
ترکیهایها «کلید اسرار» را ساختند. با این که بد درست شده؛ با این که بازی، فیلمبرداری و همه چیزش ضعیف است ملت مینشستند و نگاه میکردند چون به نظرشان میرسد واقعیت دارد و دروغ نیست. خیلی از آن فیلمها خرافاتی بود اما بعضی از آنها درس میداد. داشتند کار تجاری و بازاری میکردند اما اثر مثبت داشت. واقعی بودن، روی فطرت اثر میگذارد اما دروغ بیاثر است.
قصهی زیبا مهم است. زیباییها گاهی منحصر به چیزی که با چشم میبینیم نیست. غربیها فقط زیبایی ظاهری را نشان میدهند. زن و مردی که همدیگر را به خاطر زیبایی ظاهر انتخاب میکنند، طبق روایت، معمولاً از یکدیگر جدا میشوند. دو نفر را میبینید که از لحاظ قیافه و پول هیچ مشکلی ندارند اما زندگیشان دوام نمییابد. آن عاملی که باعث شد اینها کنار هم قرار بگیرند فقط ظاهری بود. پیرمرد و پیرزنهای زیادی را میبینیم که 70-80 سالشان است ولی هنوز مثل گنجشک دور هم میچرخند. آن خانم با این که به سختی میتواند راه برود، مراقب است لباس شوهرش مرتب باشد. زندگی اینها بر اساس نوعی زیبایی است که با چشم سر دیده نمیشود. اسمش را عشق و محبت میگذاریم. عین همین مطلب در تمام آثار ارزشی وجود دارد.
فیلمنامهنویس، فیلمساز و فیلمبردار باید وقتی میخواهند یک جا فیلم بسازند زیبایی ظاهری را نیز در نظر بگیرند. منظور از زیبایی، تجملگرایی نیست، اما این کافی نخ&a
ویدیو مرتبط :
داستان زیبای:اهمیت وفضیلت زنده نگهداشتن یاد شهداء