فرهنگی


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

استاندار حلبچه عراق وارد ایلام شد

به گزارش ایرنا، عبدالله محمد به همراه ارکان حسن مشاور وی عصر امروز یکشنبه 26 اردیبهشت وارد استان شده و با مقامات استانداری ایلام دیدار کرد.قرار است استاندار میسان، واسط، ...



ناظم الشعرا و احیای ادبیات حسینی


در میانه سلطنت ناصرالدین شاه، دو دهه پیش از ملک الشعرا به دنیا آمد. نامش جهانبخش و کنیه اش «ذوقی» بود، اما به خاطر طبع شعری که داشت، او را ناظم الشعرا می نامیدند. او نیز تخلص «ناظم» را برای شعرهایش برگزید.
در جوانی برای تحصیل علوم دینی به قم رفت و آنجا بود که بیش از گذشته، شیفته شخصیت اباعبدالله (ع) شد.
ناظم الشعرا با آنکه تحصیلات حوزوی داشت، اما اهل منبر نبود. معمولا عبا و عرق چین بر تن داشت. شش ماه از سال را در طالقان کشاورزی می کرد و با آغاز پاییز، زمانی که «اَواره باد» (1) وزیدن می گرفت، همراه با کاروان طالقانی ها به شمال (معمولا تنکابن و شهرهای پیرامون) می رفت و تدریس می کرد.
بی سوادی، توسعه نیافتگی و کاستی های اقتصادی، فرهنگی و بهداشتی از ویژگی های جامعه ایران در دوران ناصری بود. برآورد برخی مورخان نشان می دهد در دوران ناصرالدین شاه، حدود یک درصد از کل جمعیت ایران سواد خواندن و نوشتن داشت (2) و بیشتر باسوادان نیز روحانیان یا درباریان بودند. روحانیان به دلیل تحصیل علوم دینی و درباریان برای مکاتبات اداری به خواندن و نوشتن نیاز داشتند. در چنین جامعه ای، شمار افرادی مانند «ناظم الشعرا» که بیرون از چارچوب روحانیت و دربار به تدریس ادبیات و علوم قدیمه بپردازند، بسیار اندک بود.
گاه تندی می کرد، اما طبع شاعرانه اش آنقدر لطیف بود که کینه از کسی به دل نمی گرفت. این لطافتِ طبع آنچنان بود که در جوانی، نام خود را از «جهانگیر» به «جهانبخش» تغییر داد!
اهل محل، چه در طالقان و چه در شمال، به خاطر معلم بودن و نیز به خاطر حسن سابقه اش، به او بسیار اعتماد داشتند. چنانکه به نظر می رسد اعتماد به ناظم الشعرا از اعتماد به کدخدا هم بیشتر بود و از این رو است که روستاییان امور حیاتی خویش، نظیر تقسیم آب را به او می سپردند.
از نظر سبک ادبی، ناظم الشعرا به انتهای دوره بازگشت و به پیش از ادبیات مشروطه تعلق داشت. برای آنکه با ویژگی های این دوره بیشتر آشنا شویم و بتوانیم آثار او را ژرفتر بررسی کنیم، ابتدا باید به دوره ها و سبک های ادبی در ایران نگاهی گذار بیندازیم.

*** سبک های شعر فارسی
** سبک خراسانی
این سبک ادبی، در دوره سامانیان به اوج رسید و در دوره غزنویان نیز ادامه یافت. واقع گرایی و ساده نویسی، دو ویژگی اصلی در سبک خراسانی است. محور بودنِ پند و اندرز، توصیف طبیعت و زیبایی های زندگی و مدیحه سرایی در سبک خراسانی، ناشی از واقع گرایی در آن است. همچنین، تکیه بر آرایه های وزنی و تصویرسازی، پرهیز از تشبیه ها و استعاره های پیچیده و خودداری از کاربرد واژه های پیچیده عربی نیز به ساده نویسی در این سبک بر می گردد.
این مکتب، چون در شرق ایران و دور از حکومت خلفا پا گرفت، به نام سبک خراسانی نامیده می شود.
رودکی و فردوسی معروف ترین شاعران سبک خراسانی هستند.
** سبک عراقی
سبک عراقی از اواخر قرن ششم هجری پا گرفت و پس از حمله مغول به اوج رسید. ورود عرفان به ادبیات و هجوم واژگان عربی به شعر فارسی، از ویژگی های این دوره است. تشبیه ها و استعاره ها در سبک عراقی چشمگیرتر و دل نوازترند و از نظر قالب شعری هم، غزل بیش از قصیده هوادار دارد.
درباره تاثیر مغولان بر ادبیات ایران، در مقاله «مولوی؛ زمینه های ظهور و روش تدریس معارف» (1) سخن گفته شده است.
این مکتب، چون در مرکز ایران (عراقِ عجم) پا گرفت، به نام سبک عراقی نامیده می شود.
سعدی، حافظ و مولوی معروف ترین شاعران سبک عراقی هستند.
** سبک هندی
گفته می شود دربار صفوی به شعر و شاعری چندان بها نمی داد و سبک هندی هم حاصل کوچ شماری از شاعران به دربار هند بوده است.
در سبک هندی، تشبیه ها و استعاره ها شکل بسیار پیچیده و گاه اغراق آمیز به خود می گیرد و درک مفاهیم را برای خوانندگان دشوار می کند. همچنین، تلمیح ها که در سبک های خراسانی و عراقی، بیشتر به داستان های ملی یا حماسی ربط داشت، در سبک هندی روی داستان ها و روایت های مذهبی متمرکز شد.
بنابراین وقتی فیض کاشانی می گوید:
یا رب به علی، شهِ «سَلونی»
آن واقفِ سِرّ زَمَّلونی
خواننده باید بداند که در مصراع نخست به روایتی از امام علی (سَلونی قبل ان تفقدونی = از من بپرسید، پیش از آنکه مرا از دست دهید) تلمیح شده است. مصراع دوم نیز تلمیح به آن روایت است که پس از دوره ای انقطاع وحی، فرشته نزد پیامبر ظاهر می شود و پیامبر می گوید «زَمَّلونی، زَمّلونی» (مرا بپوشانید، مرا بپوشانید)... . در واقع، شاعر علی را دانا به سرّ زملونی می داند.
صائب تبریزی، کلیم کاشانی و بیدل دهلوی معروف ترین شاعران سبک هندی هستند.
** دوره بازگشت
دوره بازگشت، حاصل طغیان شاعران افشاریه، زندیه و قاجاریه علیه تشبیه ها و تلمیح های افراطی در سبک هندی بود. شاعران دوره بازگشت، سبک تازه ای نداشتند؛ بلکه می کوشیدند از سبک های پیشین (عراقی و خراسانی) پیروی کنند. قاآنی، هاتف اصفهانی، فروغی بسطامی و یغمای جندقی از شاعران دوره بازگشت به شمار می روند.
طبیعی است که بسیاری از تشبیه ها و مفاهیم شاعرانه در دوره بازگشت، عاری از نوآوری هستند و همان داشته های شعرهای کهن را تکرار می کنند. هرچند، در میان همین آثار نیز می توان به صورت پراکنده، شعرهایی زیبا و دلنشین یافت.
بنابراین، میان سبک هندی تا شعر نو (نیمایی، سپید، فرانو،...) فاصله ای وجود دارد که نوآوری های چشمگیری در آن دیده نمی شود. از این نظر، دوره بازگشت را می توان دوران فترتِ قاجاری در ادبیات فارسی نامید. فترت قاجاری، هرچه که به پایان دودمان قاجار می رسیم، بیشتر و ژرفتر می شود؛ تا آنکه شاعران مشروطه، مانند ایرج میرزا، ملک الشعرا بهار و پروین اعتصامی، نه تنها باعث شکوفایی شعر فارسی می شوند، بلکه به عنوان پلی برای گذار از «دوره بازگشت» به «شعر نو» عمل می کنند.

*** سبک شعر ناظم الشعرا
ناظم الشعرا در دورانِ اوج فترت قاجاری و درست یک نسل پیش از شاعران مشروطه شکوفا شد. از نظر ساختار، وی بیشترِ قالب های شعر کلاسیک را آزموده است؛ هر چند بیشترین سروده هایش در قالب های مثنوی، قصیده، غزل و ترجیع بند است.
ناظم الشعرا از نظر معنایی، شاعری مرثیه سرا و نوحه گو بود، اما دو ویژگی، او را از مرثیه سرایان عصر خویش و حتی از بیشتر مرثیه سرایان تاریخ ادبیات ایران، مجزا می کرد:
الف – تمرکز شعرهایش روی مرثیه بود. یعنی مانند یغمای جندقی و شیدای گراشی نبود که در کنار شعرهای معمولی، مرثیه و نوحه نیز سروده باشند؛ بلکه بیشترین شعرهای به جا مانده از ناظم الشعرا در مرثیه امام حسین و یارانش است.
ب – بسیاری از شعرهای ناظم الشعرا، ضمن آنکه مرثیه است، نوعی فلسفه و اندیشه متفاوت را بیان می کند و شنونده را به فکر وامی دارد.
در زیر، «شبهِ ترجیع بندی» از این شاعر را می خوانید که اگرچه نوحه ای در رثای امام حسین است، اما همزمان، شنونده را متوجهِ دشواری هایی می کند که در طول تاریخ، بر سرِ راهِ مصلحان جهان قرار داشته است:
به کوی قرب حق هرکس عزیز است
حدیثش مشک بیز است،
به همراهش بلا تا رستخیز است
مدام اندر ستیز است
بلی، کار قضایی اینچنین است
جهانی دل غمین است

بسی باشد ره عزت خطرناک
نگیرد فهم و ادراک
ندارد سرگذشت از هیچکس باک
نماید سینه ها چاک
بود یکسان تمام خاک و افلاک
برای ایزد پاک
هرآنکس را که قربش بیش از این است
جهانی دل غمین است

گهی یعقوب را هجران نشاند
ز چشمش خون فشاند
به یوسف گاه ذلت می چشاند
به چاهش می کشاند
ز چاهش گه به زندان می رساند
وزآنجا می رهاند
مقرب هرکه شد، کارش چنین است
جهانی دل غمین است
ناظم الشعرا مانند شاعران دیگر، گاه به وجد می آمد و با شور فراوان، شاعری می کرد. شعرهایی مانند آنچه در پی می آید، حاصل این شور ناگهانی است. می توان انتقال انرژی به گروه بزرگی از سینه زنان را در این سروده تصور کرد:
حسین، فرزند پیمبر منم
حجت حق، زاده ی حیدر منم
جانِ دلِ زهره ی اطهر منم
در صدف فاطمه گوهر منم
و یا این یکی:
جمله سماوات شد یکسره اندر خروش
از سر لاهوتیان رفته به یکباره هوش
زمره ی ناسوتیان آمده یکجا به جوش
کرد مکرر همی هاتف غیب این سروش
از اثر آن سروش، قد قُتِل آمد به گوش

ناله ی جبریل امین در زمان، با فغان
شیشه ی صبر از همه یکسر شکست

آه ز بیدادت ای، گردش گردون دون
در ازل ای کج روش! کاش شدی سرنگون
نایب خیرالبشر شد ز جفا غرق خون
رفته به یکبارگی از همه صبر و سکون
درد دلِ دوستان، گشته ز داغش فزون

کیدِ تو بر کامِ دلِ دشمنان، بی کران
فرق سر خواجه ی قنبر شکست
برخی شعرهای ناظم الشعرا، به طور خاص، برای همراهی سینه زنان سروده شده است. مانند این «مستزاد» که بخش تکراری اش را باید همراهان تکرار کنند:
بارالها ز سر عهد و وفا آمده ام
کربلا آمده ام
کربلا از سر تسلیم و رضا آمده ام
کربلا آمده ام
پیشتر اشاره شد که بسیاری از شعرهای ناظم الشعرا به خردورزی بها می دهد و به جای آنکه صرفا با احساساتِ مخاطب بازی کند، خواننده را به اندیشیدن فرا می خواند. این توجه به اندیشه، حتی در عرفانی ترین سروده های ناظم نیز دیده می شود. برای مثال، در یک مثنوی بلند، وی شرح ناامیدی اش از توفیق در بیان صفات خدا را می گوید و از یاسی سخن می رانَد که بر اثر مقایسه خود با بزرگیِ جهان، او را فراگرفته است. در نقطه اوج این شعر، زمانی که انتظار می رود «دل شاعر» نجات بخش او باشد، این «خِرَد» است که روان شاعر را نجات می دهد:
خرد ناگهان هوش بُرد از سرم
مر آن رهنما حلقه زد بر درم
که از چیست گردیده ای پای لنگ؟
به دریای شعرست طبعت نهنگ
این «خرد شاعر» است که به او یادآوری می کند اگرچه تو در مقابلِ هستی ضعف های فراوان داری، اما خدا به تو «طبع شعری» داده است که باید قدرش را بدانی و از آن برای رسیدن به هدفِ خویش استفاده کنی.
سپس شاعر رو به ساقی، جام شرابی را طلب می کند که او را به شور آورد و بتواند از عهده کار برآید؛ شرابی که وصفش نشان می دهد ناظم تا چه اندازه هم به عرفان اسلامی و هم به معارف دینی آشنا بوده است:
نمودم پس آنگه به ساقی خطاب
که بنما به من چهره ی آفتاب
بده جامی ای ساقیِ نیکنام
که شاید درآید به دستم زمام
بده ساقی آن می که کامِ منست
نصیب من آمد به روز الست
بده ساقی آن می که باشد طهور
که یابد از او هوشیاری ظهور
بده ساقی آن می که روحانی است
که سرچشمه اش قرب یزدانی است
بده ساقی آن می که بخشد حیات
ز دریای اندوه یابم نجات
بده ساقی آن می که در بطنِ حوت
چو یونس کنم شکر بر لایموت
بده ساقی آن می که در کوه طور
چو موسی شوم غرق دریای نور
و...
ژرف اندیشی و خردورزی، میراثی بود که ظاهرا فرزندان ناظم هم از آن بهره مند شده بودند. یکی از نوادگان ناظم الشعرا خانه مادری شان را در روستای دنبلید به یاد می آورد و نقل می کند که مادرش (فرزند ناظم) گهگاه میخِ چوبیِ بزرگی که بر دیوارِ خانه کوفته شده بود را به او نشان می داد و می گفت «این میخ را پدربزرگت به دیوار کوبیده است.»
می گوید چند باری این داستان تکرار شد تا آنکه یکبار به مادر گفتم «می دانم این میخ را پدربزرگ اینجا نصب کرده است. منظور از این یادآوری چیست؟!» و مادر پاسخ داد: خواستم بدانی عمر انسان از میخِ چوبی هم کوتاهتر است.
ناظم الشعرا، جهانبخش ذوقی، بیش از یکصد سال عمر کرد؛ عمری که اگرچه در ظاهر دراز می نمود، اما در قیاس با تاریخ، مانند عمر ستاره ای دنباله دار در آسمان شب، کوتاه بود. آنچه این ستاره را در آسمان ادب ایران جاودان کرد، اثری بود که در برهه ای از فترتِ ادبی بر شعرِ عاشوراییِ ایران گذاشت.
این شاعر گرانمایه در 21 دیماه 1349 دیده از جهان فروبست و در گورستان ابن بابویه به خاک سپرده شد.
*زمان رضاخانی
فراهنگ**9163 ** 1569

انتهای پیام /*


ویدیو مرتبط :
مراسم احیای مسجد حاج حسینی مهربان