فرهنگی


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

استاندار حلبچه عراق وارد ایلام شد

به گزارش ایرنا، عبدالله محمد به همراه ارکان حسن مشاور وی عصر امروز یکشنبه 26 اردیبهشت وارد استان شده و با مقامات استانداری ایلام دیدار کرد.قرار است استاندار میسان، واسط، ...



فیلمی متفاوت از مردی متفاوت/ طنز تلخ تارانتینو در «هشت نفرت‌انگیز»


 خبرگزاری فارس  - شاید تا دقایق پایانی فیلم مخاطب نداند چگونه بی منطقی‌های فیلم هشت نفرت انگیز را می‌توان توجیه کرد. این همه آشفتگی در داستان از نویسنده‌ای چون تارانتینو که جانگوی آزاد شده را نگارش کرده، بعید به نظر می‌رسد. اما چند سوال مهم می‌تواند مخاطب را به دوباره دیدن فیلم و کشف منطق آن ترغیب کند. چرا صحبت‌های لینکلن باید مانند یک بیانیه در پایان فیلم با لحنی خسته خوانده شود و رییس‌جمهور آمریکا در آن زمان، به سختی برای آینده، ابراز امیدواری کند؟ در نهایت، نامه نیز مچاله شود و به گوشه‌ای پرتاب شود! چرا در قسمتی از فیلم کافه مینی به قسمت شمالی و جنوبی تقسیم می‌شود؟

کنار هم قرار دادن داستان فیلم و داستان تاریخ کشور آمریکا می‌تواند پاسخ سوال‌های بالا را تا حدود زیادی بدهد. البته این نکته را مد نظر داشته باشید متنی که در ادامه می‌آید احتمالاتی است که از نظر نگارنده متن، درصد زیادی به درستی آنها اختصاص داده شده است و نگارش آن، لزوماً به معنی صحت کامل آن نیست. این متن نگاهی متفاوت و نشانه شناسانه است به فیلم هشت نفرت انگیز (The Hateful Eight) ساخته «کوئنتین تارنتینو» کارگردان مشهور امریکایی (ساخته فیلمهای معروفی همچون «پالپ فیکشن» و «جانگوی آزاد شده») که در اسکار 2016 نیز توانست جایزه بهترین موسیقی متن را کسب کند.

 

داستان هشت نفرت انگیز، مانند فیلمِ قبلی تارانتینو (Django Unchained) در میانه جنگ داخلی امریکا و قرن نوزدهم روایت می شود. در شروع فیلم با یک سیاهپوست آشنا می شویم که می‌خواهد سوار کالسکه ای شود که قرار است به دره سرخ برود. درون کالسکه یک دختر قاتل دستگیر شده و به همراه یک سفید پوست قانونمدار در حال رفتن به دره سرخ هستند. در ادامه فیلم متوجه می‌شویم، در کافه ای نزدیک دره سرخ، صاحبان سرخ پوستِ کافه، بیگناه و به شکل بی رحمانه‌ای کشته شده‌اند و برای این کشتار هیچ سوالی از آنها نشده است. تنها دلیل قاتلین، آزاد کردن دختر مهاجر است که خود او قاتل است.

به نظر می‌رسد دره سرخ استعاره از کشور آمریکاست. جایی که سرخ‌پوستان قبلا در آن ساکن بوده اند. و سیاه‌پوستان بعد از سفیدپوستان به آن آمده‌اند. کافه مینی، استعاره از کشوری است که آمریکایی‌های مهاجر آن را ساخته‌اند. و بعد از گرفتن سرزمین سرخ‌پوستان همه را بدون دلیل قتل عام کرده‌اند. تنها دلیل، یا بهتر است بگوییم شعار آنها رسیدن به آزادی است. دختر قاتل که ساکنین جدید کافه مینی به دنبال آزادی او هستند، نماد سرزمین جدید است که همه برای آزادی او تلاش می‌کنند و حتی از جان خود نیز برای حفظ او می‌گذرند. ازوالدو موبری در فیلم دقیقا همین کار را می‌کند. می‌خواهد خودش بمیرد ولی دختر قاتل زنده بماند.

مرد سیاه‌پوست یک نامه از آبراهام لینکلن دارد که نشان می‌دهد با وی مکاتبه داشته است. برای همه عجیب است که او چنین نامه دوستانه‌ای برای مرد سیاه‌پوست بنویسد و هیچ‌کس هنوز باور نکرده که سیاه‌پوستان هم می‌توانند آزادانه زندگی کنند و درجه‌دار ارتش باشند. درست مانند حسی که همین امروز در بعضی نقاط آمریکا وجود دارد و سیاه‌پوستان و سفیدپوستان درگیر هستند. هرچند قانون چیز دیگری باشد و رییس‌جمهور هم سیاه‌پوست باشد.

ژنرال بازنشسته‌ی آمریکایی در فیلم، خودش را تسلیم قاتلین تازه وارد می‌کند تا زنده بماند. احتمالا ژنرال استعاره از ارتش آمریکا دارد که تسلیم قاتلین شده است و برای آن‌ها سکوت می‌کند.

 

در یک صحنه‌ی فوق‌العاده از فیلم، زن قاتل گیتاری را پیدا می‌کند و شعری را با نواختن آن زمزمه می‌کند. شعر زن قاتل، اشاره به سفر اجباری او از انگلیس به آمریکا دارد. و به خاطر سختی‌های گذشته می‌خواهد انتقام سختی بگیرد. داستان زن به شدت شبیه داستان آنگلوساکسون‌هایی است که از سختی‌های زندگی در انگلیس فرار کردند و به آمریکا رفتند. ولی با چیز بدتری مواجه شدند.

در صحنه دیگری از فیلم ازوالدو کافه را به دو قسمت شمالی و جنوبی تقسیم می‌کند. قسمتی که شومینه دارد نماد جورجیا خوانده می‌شود. و قسمتی دیگر به عنوان فیلادلفیا خوانده می‌شود. این تقسیم بندی برای آرامش و صلح کافه انجام می‌شود. اما جنگ دوباره آغاز می‌شود. مقایسه کنید با تقسیم آمریکا در سال‌های گذشته و اتحاد دوباره آن پس از جنگ‌های طولانی.

در سکانس دیگری از  فیلم مرد سیاه‌پوست متوجه می‌شود ساکنین جدید کافه مینی قاتل هستند و می‌خواهد با دقت همه را محاکمه کند. پس همه را گوشه‌ی دیوار می‌گذارد تا با آنها مذاکره کند و به نتیجه برسد. اما در حین مذاکره از کلانتر می‌خواهد تفنگش را به روی مظنونین بگیرد. مقایسه کنید با شیوه مذاکرات آمریکا با کشورهای دیگر جهان!

 

در پایان فیلم سه نفر زنده مانده اند و کافه به یک مخروبه‌ی کامل تبدیل شده است. سه نفر این‌ها هستند: یک سیاه‌پوست که تیر میان پاهایش خورده است. یک کلانتر احمق که خونریزی شدید دارد و تیر به پایش خورده است. و یک زن قاتل که خونریزی دارد ولی به مرد سیاه‌پوست هشدار می‌دهد که در صورت کشته شدنش پانزده قاتل وحشی به آنجا می‌ریزند و همه را می‌کشند. کلانتر احمق با دستور مرد سیاه‌پوست، زن را می‌کشد. حالا کافه مانده و دو مرد زخمی که اگر آن پانزده نفر واقعیت داشته باشند کافه مینی، از ریشه نابود می‌‎شود.

مرد سیاه‌پوست احتمالاً استعاره از اوباماست و کلانتر نماینده حزب مخالف اوباما. قاتلین در راه، داعشی‌های قاتلی هستند که معلوم نیست کی می‌رسند. ولی وای به روزی که کارشان را شروع کنند. می‌شود وضعیت امروز فرانسه و بلژیک.

داستان فیلم، ذهن را به این سمت می‌برد که انگلیسی‌ها، ایرلندی‌ها، سیاهان مهاجر آفریقایی، ایتالیایی‌ها و چند قوم دیگر، هشت نفرت انگیز ساکن امروز جامعه آمریکا هستند. هیچ‌کدام به این سرزمین تعلق ندارند و از ابتدا با قتل و غارت به اینجا رسیده‌اند. امروز همه به جان هم افتاده‌اند و به شدت از گونه‌ی دیگر انسانها یعنی داعش، می‌ترسند. اما نمی‌دانند کی و کجا با آن روبرو می‌شوند. تنها ترس و تهدید است که آن‌ها را هنوز کنار هم نگه داشته است.

 

تارانتینو آمده است تا عصبانیت خود را فریاد بزند. از بیش از سیصد سال، اتفاقاتی که هیچ‌کس آن‌ها را دوست ندارد. تاریخی که هالیوود با پررویی تمام آن را پر از افتخار قلمداد می‌کند. ولی هیچ‌گاه از کشتن بی‌گناهان سرخ‌پوست حرفی نمی‌زند. از بردگانی که بی‌گناه کشته شدند حرفی نمی‌زند. تارانتینو در فیلمش طنز تلخی دارد و انگار به حماقت تاریخ می‌خندد. به حماقت مردمانی که سرزمین خود را نماد آزادی و صلح در جهان می‌خوانند.

برگردیم به نمای ابتدایی فیلم، مسیح با استخوان‌هایی که از فرط گرسنگی به پوست چسبیده، وسط برف‌ها به صلیب کشیده شده است. به سرزمین فرصت‌ها خوش آمدید. اگر مسیح دوباره هم ظهور کند، همین سرنوشت اوست.

نویسنده: رضا صادقی. مدرسه آینه

انتهای پیام/ج


ویدیو مرتبط :
اولین تریلررسمی "هشت نفرت انگیز"فیلم کوئنتین تارانتینو