فرهنگی
2 دقیقه پیش | تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالستشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ... |
2 دقیقه پیش | استاندار حلبچه عراق وارد ایلام شدبه گزارش ایرنا، عبدالله محمد به همراه ارکان حسن مشاور وی عصر امروز یکشنبه 26 اردیبهشت وارد استان شده و با مقامات استانداری ایلام دیدار کرد.قرار است استاندار میسان، واسط، ... |
آیا نعمتالله «رگ خواب» منتقدان و مخاطبان را پیدا کرده است
خبرگزاری فارس ـ علیاکبر دهبان: این روزها تهران حسابی به سیم آخر زده و رنگش از کبودی به سیاهی رسیده و با هوای آلودهاش مدتی است نفس شهروندان پایتختنشین را بند آورده است. ای کاش میشد «رگ خواب» این شهر شلوغ پر سُرب را پیدا کرد تا برای مدتی او را بخوابانیم و یک نفس راحت بکشیم. همیشه به اواسط زمستان که میرسیم «آرایش غلیظ» سفیدی را برای شهر در نظر داریم که سالها است از آن خبری نیست و چقدر دلمان برف میخواهد تا جایی که گاهی میگوییم ای کاش تهران هم شبیه همین طهران قدیم رنگ و لعاب دیگری میگرفت، خلاصه یادش بخیر همه چیز فرق میکرد و «بیپولی» آدم ها هم توی ذوق نمیزد اما این روزها لباسهای گرم و پشمی شیک و پیک «بوتیک»ها جزو دکور ویترین آنها به حساب میآید. ای کاش میشد «رگ خواب» این شهر را پیدا کرد.
به هر حال اواسط زمستان که میشود در بخشهایی از شهر شور خاصی پیدا میشود آن هم به خاطر جشنوارههای مختلفی است که در این ایام برگزار میشود. از موسیقی و تئاتر و هنرهای تجسمی گرفته تا شعر اما خودمانیم دیگر، تعارف که نداریم جشنواره فیلم فجر یکی از جذابترین فستیوالهایی است که در این ایام برگزار میشود. خلاصه چند روزی در کاخ جشنواره سینماییها حسابی جمعشان جمع میشود و برای گرفتن سیمرغ این پرنده رویایی ما، به سرعت تلاش میکنند تا فیلمهایشان را به جشنواره برسانند. همیشه برخی از حضور در این فستیوال جا میمانند که هر کدام برای خودشان هزار و یک دلیل دارند.
یکی از کارگردانهایی که کم کار میکند و البته با وسواس و پر حس، حمید نعمتالله است که به دلیل اینکه کمی دیر کارش کلید خورد، قید جشنواره و سیمرغهایش را هم زد. او این روزها در گوشهای از همین شهر تهران که «رگ خواب»اش را گم کردهایم مشغول ساخت «رگ خواب» خودش است. این فیلم سینمایی بعد از «بوتیک»، «بیپولی» و «آرایش غلیظ» چهارمین اثر او خواهد بود.
چند روزی درگیر هماهنگ کردن هستیم تا در پشت صحنه این فیلم سینمایی حضور پیدا کنیم و ببینیم دنیا دست کیست. تا این که بالاخره قرارمان برقرار شد. تقریباً ساعت دو بعد از ظهر بود که سوار ماشین شدم تا خودم را به محل فیلمبرداری برسانم. همینطور که به پیاده رو نگاه میکردم تا آدرس را پیدا کنم کوروش تهامی را به همراه برخی از عوامل که در جلوی در ورودی مشغول کار کردن بودند را دیدم.
ابتدا فؤاد چاومه دستیار یک و برنامهریز حمید نعمتالله را دیدم که هماهنگیهای لازم برای حضور در پشت صحنه فیلم با او انجام داده بودم. او مرا به داخل راهنمایی کرد و در مسیر به بقیه گروه معرفیام میکرد من هم حسابی هواسم به اطراف بود تا ببینم اوضاع از چه قرار است. از در خانهای جنوبی که یک راهروی بسیار باریک و تاریک داشت باید عبور میکردیم و به حیاط خانه میرسیدیم در راهرو چشمم به کوروش تهامی و لیلا حاتمی افتاد که حسابی گرم کار بودند و فرصتی برای احوالپرسی نشد. ریل مخصوص دوربین که کف این راهرو باریک چیده شده بود به همراه نورها مشخص میکرد که پلان به چه صورت خواهد بود. وارد حیاط که میشوم چاومه مستقیم مرا پیش حمید نعمت الله میبرد او هم خوش و بش گرمی میکند و خوش آمد میگوید. دو مانیتور را میبینم که پشت یکی منشی صحنه نشسته و دیگری که برای کارگردان است.
عکاس فیلم را پیدا میکنم با او در مورد عکسهایی که میخواهم حرف میزنم قلم و کاغذم را دست میگیرم تا از آنچه میگذرد یادداشت بردارم تا چیزی از قلم نیفتد. یکی با صدای بلند میگوید: «بگیریم» میبینم که چاومه است گروه را جمع میکند تا سریع فیلمبرداری آغاز شود. رو به حمید نعمت الله میکند و میگوید: آقا تمرین میخواهید یا بگیریم؟ نعمت الله همینطور که پشت مانیتورش مینشیند و یک بلندگوی کوچک هم در دست دارد میگوید: نه بگیریم!
غرق در مانیتور و یادداشتهایش میشود شروع به دیدن میکند و اصلاح کردن. نعمت الله: «به واکسی که جلوی در نشسته بگو وسایلش رو بیار این طرفتر. آقاجان گوش بده جاهای وسایل را درست کن فاصله بده از هم کارت را تکرار کن، آها خوبه آفرین همین را تو ادامه کارت داشته باش».
صدا، دوربین، حرکت
کوروش تهامی با لیلا حاتمی از همان راهروی باریک عبور میکنند و به سمت حیاط میآیند. وارد حیاط میشوند به سمت پلههایی میروند که به طبقه بالا راه دارد. تهامی: «به هر حال اگه چیزی لازم داشتی به من بگید اگر به من نگید ناراحت میشم، ظرف 4 دقیقه خودم رو میرسونم مثل اورژانس کشورهای اروپایی...»
نعمت الله: «کات. تهامی!»
تهامی: «جانم؟»
نعمت الله: «یک ذره خاص تر بگو جملهات رو. مثلاً کلمه لطفاً رو اضافه کن. اینطور که میگی همه هم ادا میکنند میخوام کمی خاص تر بشه.»
تهامی: «بله چشم.»
صدا، دوربین، حرکت
دوباره همان صحنه و دیالوگ ها تکرار میشود که کارگردان کات میدهد و میگوید: «کوروش میدونم مواظبی که پایت به ریل ها گیر نکند اما سرت را هم پایین نگیر زیادی سرت پایین است.»
صدا، دوربین، حرکت
باز هم همان صحنه تکرار میشود در انتها نعمت الله میرود که فیلم را بازبینی کند رو به فیلمبردارش میکند که فرشاد محمدی است و میگوید: فرشاد چطور بود؟! خلاصه نظر فیلمبردارش را در اغلب پلان ها میپرسد. گویا خودش با دیدن فیلم راضی نشده است کورش را صدا میکند و به همراه لیلا حاتمی به گوشهای میروند و پچ پچ میکنند.
صدا، دوربین، حرکت
بازیگر ها در همان راهرو که هستند و من صدایشان را نمیشونم، کارگردان کات میدهد و میگوید: «تپق رو حذف کن کوروش خوب نشد. گویا پچ پچی که داشتند به همین منظور بوده است.»
صدا، دوربین، حرکت
خسته شدید؟! همین است دیگر یک گروه پنجاه نفری یک روز کامل کار میکنند و تنها چند دقیقه و گاهی چند ثانیه ضبط میکنند. به این چیزها فکر میکردم که یکهو حمید نعمت الله دوباره کات میدهد کورش تهامی هم با نگرانی که برای نقشش دارد میآید تا فیلم را ببیند که نعمت الله میگوید: فرشاد چطور بود؟ فرشاد محمدی: بله. نعمت الله: نه دوباره میگیریم.
تهامی که با یک حالت خاص که در آن نگرانی که برای نقشش داشت و به خوبی در چهرهاش دیده میشد رو به حمید نعمت الله میگوید: آقا خوب بودها. خوب بود. نعمت الله خیال تهامی را راحت میکند و میگوید: میدانم خوب بود پاکش نمیکنیم، توی تدوین حتما نگاه میکنیم.
اما دوباره میگیرند. حسابش از دستم در رفت که این آخرینش بود یا یکی دو برداشت دیگر گرفتند؟! خلاصه بعد از تمام شدن این صدا دوربین حرکتها و تا عوامل، صحنه بعدی را برای فیلمبرداری آماده کنند با حمید نعمت الله گپی زدم قبل از اینکه پرسش های یک طرفهام را آغاز کنم او پیشدستی کرد و از احوالات خبرنگارها پرسید این که اوضاع چطور است و خبرگزاری شرایط درآمدش برای شما خوب است یا نه و خودت چه کار میکنی... خلاصه ارتباط خوبی برقرار کرد و من هم برایش کمی غُر زدم و صمیمیتر شدیم. بعد نوبت من شد و سوالهایم اما او خیلی علاقهای به مصاحبه نداشت و بیشتر میخواست عواملش و جوانترها صحبت کنند و دائم هم آنها را به من معرفی میکرد.
از پله هایی که در حیاط بود بالا میروم گروه را میبینم که در حال چیدن دوربین و نصب نورهای لازم هستند چشمم همینطور که میچرخد نعمت الله سهند ترابی را معرفی میکند که هم سرمایه گذار و مجری طرح است و هم طراحی گریم را عهده دار بوده است. میگوید که با او صحبتی داشته باشم. سهند هم در مورد فیلم بسیار با حس صحبت میکرد و به نظرش اگر در فجر امسال از این فیلم رونمایی میشد قطعاً شاهد یک شگفتی بودیم.
سکانس بعدی آماده فیلمبرداری است یک اتاق خالی را تصور کنید و دری که به حیاط باز میشود آن هم در طبقه دوم یک ساختمان لیلا حاتمی قرار است در را باز کند بیرون برود و در هوای طوفانی شده نگاهی به آسمان کند برگهایی که از کنار صورتش عبور کنند و او در برگشت به خانه پایش گیر کند و زمین بخورد و تمام.
این صحنه چندین بار تکرار شد. چندین دفعه به دلیل این که باید شدت بادی را که میخواستند به درستی ایجاد میکردند و چند باری هم به دلیل کمبود برگهایی که باید در هوا پخش میشد کارگردان کات داد و ... بالاخره این صحنه را هم گرفتند. شنیده بودم لیلا حاتمی همواره در یک کار گروهی همیشه همراه است و اینجا این نکته کاملاً به چشم میآمد.
گویا قرار است پلان زمین خوردن و سُر خوردن لیلا حاتمی را بگیرند که یک بدلکار باید اینکار را انجام دهد صحنه را آماده میکنند. چند ساعتی از حضورم در پشت صحنه «رگ خواب» میگذرد که در سالن چرخی میزنم که چشمم به آرشا اقدسی میافتد همان بدلکار جیمز باند که گویا شاگردش قرار است صحنه زمین خوردن را به جای لیلا حاتمی بازی کند. بعد از گریم و آماده شدن لباسهای بدلکار شرایط برای فیلمبرداری آماده میشود. لیلا حاتمی هم پشت مانیتور مینشیند تا بازی بدلکاری که قرار است جای او بازی کند را ببیند. در پایان این پلان حمید نعمت الله در کنار فرشاد محمدی چندین بار برداشت مورد نظرش را میبیند تا چیزی از دستش در نرفته باشد.
در این فاصله با کوروش تهامی هم یک گپ مفصل داشتم همانطور که همیشه شنیده بودم بسیار فرد با اخلاقی است در چشمهایش کاملاً میشد حس کرد که چقدر به روی این نقش و فرصتی که از همکاری برایش با حمید نعمت الله فراهم شده میخواهد نهایت استفاده را ببرد. یادم میآید سالی را که برای بازی در فیلم سینمایی «به رنگ ارغوان» برای نقشی کاندید دریافت سیمرغ شد که هفت سال از بازیاش در آن گذشته بود. کمی بعد تر به سراغ فرشاد محمدی رفتم او هم بر حسی که در این فیلم سنیمایی وجود دارد تاکید میکند و به نظر او هم این اثر میتوانست در فجر سی و چهار یک شگفتی باشد. حمید نعمت الله با عواملش رفیق است گویا او نه تنها رگ خواب آنها را پیدا کرده بلکه شاید اگر فیلمش به سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر میرسید رگ خواب سیمرغ ها را نیز به دست میآورد.
الان ساعت شش و نیم عصر است. کارم به اتمام رسیده کمی از گروه و شلوغیهایشان فاصله میگیرم از دور نگاهی به آنها میاندازم و سینما را مرور میکنم. چه فیلمهایی که از ذهنم نمیگذرند. چه فیلمهایی که برای مخاطب رویاسازی نکردهاند. برخی کارگردانها تنها توانسته اند «رگ خواب» منتقدین را به دست بیاورند. برخی تنها به دنبال پیدا کردن «رگ خواب» مخاطبین سینما هستند و تنها چشمشان به گیشه است. کم هستند آثاری که هم منتقدین و هم مخاطبین را راضی نگه دارد. حمید نعمت الله در آثار خود توانسته این مهم را تجربه کند. از پنجره که به بیرون نگاه میکنم دوباره یاد هوای تهران میافتم، ای کاش رگ خواب این شهر در دستمان بود تا نفسی تازه کنیم. جان کلام این که باید دید حمید نعمتالله رگ خواب تماشاگرش را این بار پیدا میکند؟
انتهای پیام/ک
http://fna.ir/MS4W7Gویدیو مرتبط :
آموزش خونگیری(وقتی رگ پیدا نمی شود)