فرهنگی


2 دقیقه پیش

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس

تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ...
2 دقیقه پیش

استاندار حلبچه عراق وارد ایلام شد

به گزارش ایرنا، عبدالله محمد به همراه ارکان حسن مشاور وی عصر امروز یکشنبه 26 اردیبهشت وارد استان شده و با مقامات استانداری ایلام دیدار کرد.قرار است استاندار میسان، واسط، ...



ماجرای فرار از آذربایجان برای حضور در جبهه‌های ایران/با نیت زیارت به سفارت ایران در باکو می‌رفتیم


به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، اسکندر حسین‌اف از جمله انقلابیون آذربایجان است که دلی مالامال از عشق خمینی دارد. او برای ما از علاقه شدیدش برای شرکت در جبهه‌های دفاع مقدس و تلاش‌هایی که برای فرار از کشور آذربایجان و شرکت در این جنگ داشته گفت. مصاحبه ما با اسکندر حسین‌اف شنیدنی‌های زیادی از تاثیرات انقلاب اسلامی بر مردم آذربایجان دارد.

دین به انتهای خود رسیده بود

من اسکندر حسین‌اف از جمهوری آذربایجان هستم. تحصیلات متوسطه و دانشگاهی را در آذربایجان گذراندم و برای ادامه تحصیل به حوزه علمیه قم آمدم. در ایام پیروزی انقلاب ایران کلاس سوم راهنمایی بودم. ما در شهر جلیل آباد زندگی می‌کردیم که نزدیک مرزهای ایران است.

قبل از انقلاب دین در آذربایجان به انتهای خود رسیده بود. مثلاً شهر ما حدود 130 هزار نفر جمعیت دارد. من از کودکی فقط روخوانی قرآن یاد گرفته بودم. به خاطر همین در شهر من را با تعجب با انگشت به همدیگر نشان می‌دادند، انگار یک مرجع تقلید دیده‌اند! یا مثلاً پدرم یک روز در ماه رمضان افطاری می‌داد و مقید بود که فقط روزه داران در آن شرکت کنند. از جمعیت 130 هزار نفری فقط 30 -40 نفر روزه گرفته بودند که در افطاری شرکت کنند، همه آنها هم پیرزن و پیرمرد بودند.

چون من قرآن خوان بودم، همیشه پیش پیرمردها بودم! یادم هست که هر پیرمردی که از دنیا می‌رفت، بقیه می‌گفتند یک دین دار دیگر هم رفت و کم کم کل دینداری از بین می‌رود. بعضی‌های دیگر هم بودند که می‌گفتند دین دوباره احیا خواهد شد، دینداری به مو می‌رسد ولی پاره نمی‌شود.

فقط در ده روز محرم مسلمان می‌شدند

در مدارس و رسانه‌ها مدام مباحث ضددین مطرح می‌شد. مارکسیسم و لنینیسم تدریس می‌شد. تنها چیزی که دین را تا آن زمان نگه داشته بود ده روز اول محرم بود. در این ده روز مردم دوباره مسلمان می‌شدند. دزد دزدی نمی‌کرد، مشروب خوار مشروب نمی‌خورد. ولی دهه عاشورا که تمام می‌شد دوباره همه کارها شروع می‌شد.

از بس کاریکاتور از آخوندها دیده بودیم، تا اسم آخوند می‌آمد، یک آدم زشت وحشتناک در ذهنمان می‌آمد. آخوند را کسی می‌دانستیم که در قبرستان می‌نشیند و قرآن می‌خواند و از مرم پول می‌گیرد. خلاصه هیچ چیز مثبتی از دین و دینداری و آخوندجماعت در ذهن مردم وجود نداشت.

در ابتدا کمونیست‌ها با انقلاب مخالفت نمی‌کردند

اوایل انقلاب کمونیست‌ها دشمنی با انقلاب نشان نمی‌دادند. چون انقلاب از یک طرف ضدغربی بود و از طرف دیگر آنها امید داشتند که به وسیله حزب توده بتوانند انقلاب را مصادره کنند و حکومت را به دست بگیرند. فکر نمی‌کردند که این انقلاب بتواند روی فکر مردم تأثیر بگذارد. لذا اوایل انقلاب تلویزیون شوروی همه اخبار و مراسمات مربوط به انقلاب مثل ورود امام به ایران را نشان می‌داد. بنابراین نتیجه‌ای که حاصل شد این بود که ذهنیت منفی مردم نسبت به روحانیت تغییر کرد. همان آخوندی که سالها تحقیرش می‌کردند آمده و در کشوری مثل ایران انقلاب کرده و حکومت را به دست گرفته است. مردم با خود می‌گفتند چطور آخوندی که مرتجع و خرافی است توانسته چنین انقلابی برپا کند و بعد آن را مدیریت کند؟! خود کمونیست‌ها نفهمیدند که دارند با دست خودشان تبلیغات 70 ساله‌شان را بر باد می‌دهند.

بعد کم کم متوجه شدند که دارند اشتباه می‌کنند. لذا شروع کردند به تبلیغات. مثلاً می‌گفتند که خمینی تربیت شده شوروی است و در تاتارستان روسیه همراه 9 نفر دیگر تربیت شده‌اند. این هنر کا گ ب است که می‌تواند حتی مرجع تقلید کمونیست تربیت کند. بعضی دیگر می‌گفتند که خمینی را انگلیسی‌ها درست کردند. اختلافات شدیدی درباره ماهیت امام خمینی شکل گرفته بود. من یک کتاب خاطره از آن دعواها دارم. مثلاً یک آخوندی بود که با عصبانیت روی میز می‌زد و می‌گفت به قرآن قسم این آدم جاسوس انگلیس است چرا شما نمی‌فهمید؟

آنها امید داشتند که با برنامه‌های طولانی مدتشان می‌توانند ایران را نیز کمونیست کنند و بر آن حکومت کنند، اما حالا می‌دیدند که برعکس مذهبی‌های ایران دارند در آذربایجان و شوروی نفوذ می‌کنند. لذا بعد از انحلال حزب توده ایران که امید داشتند از طریق آن بتوانند بر ایران حکومت کنند، تلویزیون شوروی بمباران تبلیغاتی علیه انقلاب و امام را شروع کرد.

آنهایی که مسخره می‌کردند، مذهبی شدند

امام با انقلاب یک روح تازه‌ای در جامعه آذربایجان دمید. کسانی که تا پیش از این اصل خدا را قبول نداشتند و با من درباره وجود خدا بحث می‌کردند، حالا مذهبی شده بودند. من بعضی‌ها را باورم نمی‌شد که مذهبی بشوند ولی به برکت انقلاب مذهبی شدند. به نظر من این از کرامت امام بود که توانست تصرف روحی در افراد انجام دهد.

از این افرادی که با انقلاب ایران متحول شدند تعداد بسیاری وجود دارد. یکی از رفقای ما که الان هم مشغول فعالیت‌های انقلابی است، قبل از انقلاب ما را به خاطر فعالیت‌های مذهبی مسخره و تحقیر می‌کرد. وقتی می‌دید که من دو سه نفر را جمع کردم و برایشان درباره دین حرف می‌زنم، می‌آمد و مسخره بازی می‌کرد تا نگذارد من حرفم را بزنم. اما همین آدم در اثر نفس قدسی حضرت امام «ره» متحول شد و الان یک فرد انقلابی است.

مخفیانه برنامه‌های رادیوهای ایران را پیاده می‌کردیم

ما برنامه‌های مذهبی، سخنرانی‌ها و خطبه‌های نماز جمعه رادیو آستارا یا رادیو به یله سوار را ضبط می‌کردیم و بعد پیاده می‌کردیم. شب‌ها ده پانزده نفر مخفیانه جمع می‌شدیم و مطالب رادیو را پیاده می‌کردیم. دولت کمونیست اگر از فعالیت‌های ما مطلع می‌شد، اذیتمان می‌کرد.

قبل از هسته ما در جلیل آباد، هسته اولیه انقلابیون در نارداران باکو شکل گرفته بود. آنها برای ما ضبط صوت‌های قوی می‌آوردند تا بتوانیم برنامه‌ها را راحت‌تر ضبط و پیاده کنیم. هفته‌ای یک بار نیز می‌آمدند و نوارها و پیاده شده‌ها را می‌بردند و در شهرهای مختلف توزیع می‌کردند. این هسته‌ها تقریباً در همه شهرهای آذربایجان ایجاد شده بود.

یک خاطره طنز هم در این رابطه تعریف کنم. یکی از رفقای ما تعریف می‌کرد که من نماز جمعه آقای ملکوتی در تبریز را ضبط و پیاده می‌کردم. وقتی برای مردم صحبت می‌کردم عیناً حرف‌های آیت الله ملکوتی را تکرار می‌کردم. مثلاً آقای ملکوتی مثلاً خطاب به اداره گاز هم حرفی می‌زد، من در آذربایجان هم همان حرف را عیناً تکرار می‌کردم؛ مردم نمی‌فهمیدند چه می گویم، خودم هم نمی‌فهمیدم ولی می‌گفتم!

دانشجوی یمنی، مبلغ انقلاب ایران در آذربایجان

مرحوم حاج علی اکرام اف که رهبر انقلابیون آذربایجان بود تعریف می کرد که در امامزاده ای که در نارداران مدفون است و معروف است که ایشان خواهر حضرت معصومه «س» است، بعضی ها از باکو به زیارت می آمدند. یک دانشجوی خارجی پزشکی هر هفته به زیارت می آمد. دانشجوها روسی صحبت می کردند. یکی از رفقای ما که روسی بلد بود با او صحبت کرده بود و متوجه شده بود یمنی و شیعه است. با او رفیق شده بود و بعد از مدتی آن فرد یمنی شروع کرده بود مباحثی درباره اسلام و جهان اسلام و نهضت حضرت امام «ره» مطرح کردن. در آن مقطع امام هنوز در فرانسه بود و به ایران نیامده بود. گویا فرد بسیار آگاهی بوده است و حوادث را پیش بینی می کرده است. می گفت این دانشجوی یمنی همه اخبار را برای ما می گفت و ما بچه های روستا را جمع می کردیم و به حرف های او گوش می دادیم. ما هم آنلاین از طریق تلویزیون و رادیو اخبار انقلاب را گوش می کردیم. مثلا وقتی امام می خواست از پاریس به تهران بیاید به ما گفت نماز بخوانید و دعای توسل بخوانید تا امام به سلامتی به تهران برسد. چون احتمال دارد هواپیما را منفجر کنند.

با امثال شما در «جای دیگر» صحبت می‌کنم

یک روحانی نسبتا باسوادی به نام شیخ محمد ابراهیمی در منطقه ما بود که قدری هم محتاط بود. او از آیت الله شریعتمداری عدول کرده بود و مقلد امام شده بود. من با ایشان فامیل شده بودم و با من راحت تر صحبت می کرد. روزی با ایشان تنها بودم. گفتم رفتم باکو و در آنجا مراسم چهلم حضرت امام برگزار شده بود. شیخ الله شکور پاشازاده که روحانی حکومت و رییس اداره دینی قفقاز بود سخنرانی می کرد و حرف خیلی مهمی زد. گفت من یک رازی که به هیچکس نگفتم می خواهم به شما بگویم. من از وقتی امام را شناختم از ایشان تقلید می کنم.


الله شکور پاشازاده

این را که گفتم شیخ خندید و گفت یک خاطره هم من برای تو تعریف کنم. چند سال قبل همین جا نشسته بودم که الله شکور پاشازاده آمد و گفت آمدم به تو سر بزنم. ولی من می دانستم که یک کاری دارد. پاشازاده گفت شیخ شنیدم اسم «او» را می برید. گفتم «او» کیست؟ گفت آیت الله خمینی. گفتم چه اشکالی دارد؟ گفت شما گفتید که او مرجع تقلید است. گفتم بله. گفت مرجع تقلید نیست، مجتهد هم نیست! گفتم مجتهد بودن را شما می توانی تشخیص بدهی یا من؟ گف&


ویدیو مرتبط :
لحظه ترک خاک آذربایجان توسط کارمندان سفارت ایران | ویدیو