سرگرمی


2 دقیقه پیش

دانلود بازی اندروید

اندروید (از یونانی: به معنای مَرد، انسان، شبه آدم یا رُبات (آدم آهنی))، (به انگلیسی: Android) یک سیستم عامل همراه است که گوگل برای تلفن‌های همراه و تبلت‌ها عرضه می‌نماید و ...
2 دقیقه پیش

بازی اکشن-ماجرایی اسطوره های کوچک/ Pocket Legends

آخرین خبر/ Pocket Legends یکی از جذاب ترین بازی های آنلاین اکشن و سرگرم کننده برای سیستم عامل اندروید است. باید اشاره کرد که این بازی، اولین و بهترین بازی کمپانی MMO است که موفقیت ...



بسته ای ویژه برای داشتن یلدایی شیرین و خاطره انگیز


خراسان/ یلدا تمرین همدلی و همنشینی!
بچه که بودیم، بعضی روزها و شب ها، رنگ و بوی متفاوتی داشت. یک مناسبت، یک قرار، یک رسم یا آیین مثل شب یلدا، چهارشنبه سوری، لحظه تحویل سال، سیزده به در، پختن نذری یا... می توانست روزهای معمولی مان را متفاوت و شب های خاکستری مان را رنگی کند. هر کدام از این مناسبت ها، بهانه ای بود برای جمع شدن فامیل دور هم، در خانه یکی از عموها و خاله ها، در حیاط نقلی خانه مادربزرگ یا در پارک محله که به خانه بیشتر فامیل، نزدیک بود. همه انگار منتظر یک بهانه بودند تا گوشی تلفن را بردارند و همدیگر را خبر کنند. خانم ها با کمک هم، یک ناهار یا شام ساده و خودمانی تدارک ببینند، آقایان خریدها را انجام دهند و دور هم گپ بزنند و ما بچه ها هم که صفا می کردیم. آخرشب هم یا فضا را زنانه و مردانه می کردند و کل خانواده، شب را کنار هم می ماندند یا آن ها که خودرو داشتند، بی وسیله ها را می رساندند و همان توی مسیر هم، قرار مهمانی بعدی شکل می گرفت. یادش به خیر ... بله! زمان زیادی گذشته و بزرگ و گرفتار و خسته شده ایم اما هنوز بچه هایمان و حتی کودک درون خودمان، نیاز دارد به این محبت های بی چشمداشت، به دور همی های ساده، به گاهی نفسی کشیدن و لبخند زدن!
امشب، شب یلداست. یلدا بهانه خوبی است برای با هم بودن و به هم توجه و محبت کردن. حتی اگر از خانواده و فامیل دورید، به خاطر کار یا درس ساکن شهری غیر از شهر آبا و اجدادی هستید، سربازید، دانشجویید یا... باز هم یلدا را، این طولانی ترین شب پاییز را تا سحر اولین صبح سپید زمستان، دنبال کنید. پرونده امروز «زندگی سلام» درباره یلدا است. حتی صفحات سلامت، مشاوره و همشهری سلام هم به کمک شما آمده اند تا بتوانید سوژه، مطلب، شعر طنز، داستانک و... برای سرگرمی دور همی داشته باشید.

چگونه در شب یلدا، شاد باشیم؟
شب یلدا، شب قایم باشک بازیِ پاییز و زمستان، شب دیدار برگ و برف، بلندترین شب سال با یک بغل خاطره و حس و حال نوستالژیک از راه رسید و یک جورهایی حتی غافلگیرمان کرد. پاییز مثل تابستان نیست که بی خیال، به پشتی تکیه بدهد و چرت بزند. پاییز شتاب زده است، دلش اینجا نیست و امسال هم مثل همیشه، شتاب زده گذشت و حسرت دوباره دیدن خیابان های رنگی، جاده های زرد و سرخ، جنگل های طلایی و باران های نم نم را به سال بعد موکول کرد. خب! گله ای نیست. بیایید در شب یلدا، جشن بدرقه پاییز را شاد برگزار کنیم. مهم ترین نکته در روزها و شب ها و مناسبت هایی مثل یلدا، نوع نگاه ماست. اینکه حواسمان باشد مناسبت ها، بهانه و قراری دسته جمعی هستند برای شاد بودن، لبخند زدن، دمی مشکلات را فراموش کردن، کار را کنار گذاشتن و فرصتی را با فراغ بال به خانواده و فرزند و فامیل و عزیزان اختصاص دادن. واقعا مهم نیست جایی دعوت شده ایم یا مهمان داریم. مهم نیست خانواده و فامیل پرجمعیتی داریم یا تنهاییم. مهم نیست چه غذایی برای شام شب تدارک دیده ایم و چه خوراکی هایی در خانه داریم. چیزی که واقعا مهم است، این است که بنا به شرایط، در آن روز یا شب خاص، به سبک خودمان شاد باشیم و یلدایمان، یک فرق هایی با دیگر شب ها داشته باشد.
بچه ها را دریابیم...
بچه ها، مثل ما آدم بزرگ ها هنوز از گردش روزها و سال ها، خسته و مایوس و بی حوصله نشده اند و برای مناسبت ها، ذوق و شوق دارند. اگر پدر و مادر هستید یا بچه ای دور و برتان است، به خاطر او هم که شده، برای شبی مثل یلدا ارزش قایل شوید و با ترتیب دادن برنامه های ساده و بی هزینه مثل تماشای کارتون، مسابقه نقاشی، بازی منچ و مارپله یا درست کردن کاردستی ویژه شب یلدا، کاری کنید که هم بچه شاد شود، هم فردای یلدا که به مدرسه رفت، خاطره ای برای تعریف کردن داشته باشد.
اگر دور هم هستید...
اگر آنقدر خوش شانس هستید که خانواده و فامیل مهربانتان، نزدیکتان هستند و فرصت دور هم جمع شدن دارید، حتما این نعمت و موهبت را قدر بدانید. به یک شام و پذیرایی ساده رضایت بدهید و از با هم بودنتان، فرصتی برای محبت و همدلی بسازید. پانتومیم، اسم فامیل، حافظ خوانی، تعریف خاطره های شاد، یادی از رفتگان، انداختن عکس های شاد و خنده دار دسته جمعی، شنیدن تصنیف های خاطره انگیز، تماشای فیلم های خانوادگی قدیمی، تماشای یک فیلم سینمایی مفرح، فوتبال دستی و کُری خوانی و... برنامه هایی است که می توانید برای جمع فامیلی تان تدارک ببینید.
اگر دور و تنهایید...
اما اگر به هر دلیل از فامیل دورید و خودتانید و خانواده کوچکتان یا خودتانید و خودتان، باید حواستان باشد که یک تنهای خوشحال باشید. تماس تلفنی با عزیزان و احوال پرسی از فامیل، تدارک یک شام ساده و متفاوت، آماده کردن تنقلات ارزان قیمت اما هیجان انگیز مثل لواشک و پاستیل، دم کردن یک چای یا قهوه خوشبو، دیدن یک فیلم یا کارتون مفرح، مطالعه کتاب مورد علاقه همراه با شنیدن موزیک آرامش بخش، حتی نوشتن و عکاسی و ثبت لحظه، برنامه هایی است که می تواند حالتان را خوب کند و یلدای آرام و قشنگی را در تنهایی تان رقم بزند.

قصه های شب چله!
شب یلدا، شبی است که طولانی تر بودنش، قرار است بهانه ای باشد برای صله رحم و فرصتی باشد برای قصه گوییِ بزرگ ترها از ماجراهایی که نه از جنسِ علم، بلکه از جنسِ تجربه است. قصه ها و روایت های عامیانه که در عین سادگی، در دل خود برای شنونده نکته و تلنگر ظریفی دارند. این داستانک های ساده می تواند ایده خوبی باشد برای شما که در یک دور همی خودمانی بتوانید قصه گویی کنید.
غافلگیری
اتوبوس دیر کرده، من خسته ام، چشم هایم سرخ شده از بی خوابی، حوصله ندارم. زن کنار دستی اما شاداب و تمیز و مرتب است؛ هر روز می بینمش و همیشه همین قدر اتوکشیده و لبخند به لب است. اگر اشتباه نکنم، شغل باکلاسی دارد. امروز اما انگار توی فکر است. کمی بعد رو می کند به من که: «حقوق شما رو هم دیر می دن؟» با لحن دلداری دهنده ای می گویم: «آره!» می گوید: «بچه ها هر روز می گن مامان پس کی میریم خرید عید! اینا هم که حقوق نمی دن. تازه هر شب هم مهمون دارن و تا دیر وقت منو نگه می دارن. بشور، بساب، بپز. سه روزه نتونستم درست بچه هامو ببینم...!»
دریای غم...
پیرمرد سنگک به دست، بی توجه به زرق و برق مغازه ها رد می شد اما پرتقال های تامسون میوه فروشی، نگاهش را جلب کرد. چند قدم برگشت، دم در میوه فروشی ایستاد و گفت: «سلام، تامسون ها کیلویی چنده؟» میوه فروش جواب داد: «کیلویی 5 تومن.» پیرمرد سریع موجودی جیبش را مرور کرد و گفت: «چند روز پیش که 4 تومن بود؟» میوه فروش که سرش شلوغ بود، بی حوصله جواب داد: «حاجی شب چله است. میوه گرون میشه...» پیرمرد خرده های جیبش را سر جمع کرد، نزدیک میوه فروش شد و یواش، جوری که بقیه متوجه نشوند گفت: «نیم کیلو بدین.» میوه فروش با تعجب و عصبانیت گفت: «اینا درشته حاجی، 2، 3 تا بیشتر نمیشه...» پیرمرد گفت: «عیبی نداره.» بعد هم با 2 تا پرتقال و یک نارنگی که برای رُند شدن حساب گرفته بود، از مغازه خارج شد و دوباره به سمت نانوایی برگشت. نزدیک نانوایی، پسرکی ترازو جلویش گذاشته بود و مثلاً کاسبی می کرد. پیرمرد میوه ها را به سمتش گرفت و گفت: «بیا برای تو گرفتم، شب یلدا خوش بگذره پسرم.» بوق وانتی، نگاه پیرمرد را جلب کرد. پشتش نوشته بود: «دریای غم ساحل ندارد!»
تصور!
«ماهی ها رو بذار توی ظرف و ببر سر میز. اون ماهی که بیشتر سرخ شده رو بذار واسه خودت! اگر خواستی یکی دیگه هم بهت می دم. اون زیتون ها رو هم ببر. راستی خرما یادت نره، می گن بعد از ماهی باید خرما خورد. سبزی پلو رو بریز توی اون دیس بلور». زهره، سرخوش، نان های بیات شده را که شبیه ماهی بریده بودمشان، توی ظرف پلاستیکی قرمز رنگ چید و گذاشت توی سفره و سریع برگشت و گفت:«آبجی، حالا زیتون ها رو بده.» چشمهایش برق می زد و دیگر حواسش به بوی ماهی پلوی خانه همسایه نبود.

یلدا به سبک امروز!
علیرضا کاردار- همان‌طور که این روزها همه چیز به روز شده و فناوری بر تمام ابعاد زندگی‌مان تاثیر گذاشته، جشن‌ها و آیین‌های سنتی‌ هم ناگزیر همگام با روزگار پیشرفت کرده اند. پس اگر حوصله دارید، بیایید تصور ‌کنیم یلدای «آپ تو دیت» شده، می تواند چه شکلی باشد؟ «شب چله از راه رسیده و پدربزرگ و مادربزرگ از یک هفته قبل، مقدمات این شب را آماده کرده‌اند تا فرزندان و نوه‌ها دور هم جمع شوند و به خانه‌شان بیایند. ساعت از ده گذشته که سر و کله بچه ها، یکی یکی پیدا می شود. یکی سردرد خانمش را بهانه می‌کند، یکی اصلا یادش نبوده باید به خانه پدر و مادر بیاید، یکی با خانواده به دیدن کنسرت استاد در جزایر مالی رفته و یکی دیگر هم چون پدر و مادر خانمش به شهرستان رفته‌اند، تصمیم گرفته‌ امسال شب چله جایی نروند تا عدالت رعایت شود! پدربزرگ و مادربزرگ در حالی که سه ساعتی از وقت شامشان گذشته، باز هم خوشحالند که همین چند نفر مثلا دور هم جمع شده‌اند. بچه‌ها هرکدام یک گوشی و تبلت به دست دارند و یک گوشه سرشان به کار خودشان گرم است. یکی از عروس‌ها با یکی از دامادها قهر است و در بیشترین فاصله از همدیگر نشسته‌اند. دو برادر که بعد از شش ماه همدیگر را دیده‌اند، مشغول حساب و کتاب هستند و دخترها هم سرگرم گله‌گزاری از همدیگرند. مادربزرگ دست تنها در آشپزخانه مشغول آماده کردن مقدمات سفره غذاست و پدربزرگ هم توانسته است نوه‌اش را بعد از ماه‌ها ببیند و با هزار کلک در بغل بگیرد. سفره شام مفصلی انداخته می‌شود ولی مهمان‌ها یا رژیم دارند، یا سر راه چیزی خورده‌اند یا غذا را دوست ندارند و پیتزا می‌خواهند. بعد از شام پدربزرگ اولتیماتوم می‌دهد که گوشی‌ها را کناری بگذارند و با هم حرف بزنند. همه بااکراه قبول می‌کنند ولی گوشه چشمشان به تلفن‌هاست. مادربزرگ می‌گوید فال حافظ بگیریم. یکی از نوه ها بلافاصله گوشی‌اش را برمی‌دارد و می‌گوید فال حافظ قدیمی شده و اپلیکیشن «فال کاپوچینوی پرکف دات کام» را باز می‌کند و با صدای بلند می‌خواند: «ای صاحب فال! بدان و آگاه باش فردا پول زیادی به دستت خواهد رسید و یا از دست خواهی داد. منتظر باش تا به زودی عکست در یکی از کانال‌های 100k ممبر منتشر شود. همچنین یارت که مدت هاست جواب تلفنت را نمی‌دهد، ممکن است پس فردا بهت زنگ بزند...» همه از شنیدن فالشان ذوق زده می شوند، غیر از مادربزرگ که ناامید می‌شود و ظرف‌های آجیل، هندوانه و انار دانه شده‌ای را که پدربزرگ با پس‌انداز ماه قبلش خریده است را تعارف می‌کند. خوشبختانه خانم‌ها به تفاهم رسیده‌اند و همگی مشغول صحبت با یکدیگرند. از قیمت سرویس جدید تخم‌مرغ خوری گرفته تا طرز تهیه موس شکلاتی، نقد و بررسی سریال شهرزاد، اخبار حاملگی‌های فامیل و آخرین طلاق‌های انجام شده. مردها هم سخت مشغول بحث درباره بسته اقتصادی خروج از رکود، قیمت نفت فوب خلیج فارس و تبادل جوک‌های جدید گروه‌هایشان هستند. بچه‌ها هم یک گوشه جمع شده‌اند و یک عده با آهنگ «رفیقم کجایی» دابسمش اجرا می‌کنند، یک گروه از لبوها و شلغم‌ها عکس اینستاگرامی می‌گیرند و بقیه هم کلیپ جدید برای هم می فرستند. ساعت دوازده شده و مهمان‌ها یکی یکی می‌روند. یکی امتحان فردای فرزندش را بهانه می‌کند، یکی می‌خواهد زودتر به خانه برسد تا تکرار سریال «راز گل خرزهره» را ببیند، یکی هم باز سر همسرش درد گرفته،‌ یهویی. پدربزرگ و مادربزرگ دوباره تنها می‌شوند و در حالی‌که مشغول جمع و جور کردن خانه‌اند، خوشحالند که دست کم به بهانه شب چله، بعد از چهل روز بچه‌هایشان را دیدند و بچه‌ها هم همدیگر را.» خب دوستان! تصور و تخیل بس است! همه این ها فکر و خیال بود. هم من و هم شما می دانیم که خوشبختانه همچین اتفاقاتی در دنیای واقعی وجود ندارد و هیچ وقت هم اتفاق نمی افتد. اصلا مگر امکان دارد؟ حتی تصورش هم عجیب است، بس که ما خوبیم. بگذریم... آقا اون ظرف شلغم رو بده بیاد این طرف...!

تکنیک های خاطره گویی برای تمام فصول
صابر - شب هایی مثل شب یلدا، وقتی همه خانواده دور هم هستند، گاهی یک سکوت سنگین بر جمع حاکم می شود. در چنین فضایی، قبل از آن که جو به سمت تحلیل قیمت ارز و زمین و سکه برود یا غیبت یک غایب بشود، بد نیست عامل شکستن یخ جمع! جو مجلس را در دست بگیرد و یک خاطره شیرین تعریف کند. اما خاطره گفتن، طوری که هم مجلس را گرم کند و هم باعث حفظ آبروی گوینده شود، آدابی دارد. همان طور که لطیفه خوب نداریم، لطیفه گوی خوب داریم؛ خاطره خوب هم بستگی تام به نوع بیان شما دارد. البته نمک که ذاتی است اما با مرور چند نکته ساده می توانید یک خاطره خوب تعریف کنید:
بایدهای خاطره گویی!
سوژه مجلسی/ گام اول که باید قبل از میهمانی یا حین آن، متناسب با جو و طیف سنی حاضران انجام شود و فرآیندی ذهنی است، انتخاب سوژه خوب، خنده دار و مجلسی است. فراموش نکنید خانواده نشسته ها!
پردازش سوژه/ خاطره تعریف کردن با استندآپ کمدی فرق دارد. شما باید سوژه خاطره را در ذهن تان پردازش کنید تا جذاب شود. قرار نیست روایتی خطی و ساده از ماجرا داشته باشید، اما قرار هم نیست داستان سرهم کنید.
تمرین و تمرین/ اگر قبل از میهمانی فرصت دارید و می خواهید با آمادگی بروید، برای یکی دو نفر خاطره مورد نظر را تعریف کنید، از آینه استفاده کنید یا صدای تان را ضبط کنید تا بتوانید خودتان را جای مخاطب طفلکی که برای حفظ آبرو، لبخند زورکی می زند بگذارید. اما چه چیزهایی را تمرین کنیم؟ گام های بعدی به این موضوع می پردازد:
مکـــث و مکـــث/ مکث های درست و به جا در خاطره خیلی مهم است. هم برای تفهیم بهتر خاطره و تاکید روی نکاتی که مهم است! هم برای مهلت دادن به ذهن مخاطب برای فکر کردن و درک ماجرا! هم برای این که ادامه خاطره حین خنده ها مخدوش نشود! البته مکث با ناز و کرشمه و کش دادن و روی مخ بودن، فرق دارد.
تغییر چهره و لحن/ لحن صدا و میمیک یا حالت صورت شما، باید گویای واکنش های شما در موقعیت و زمان واقعی خاطره باشد. یعنی بازآفرینی آن چه بر عناصر انسانی ماجرا گذشته: مثل تعجب، ترس و...
زبان بدن/ فقط به تغییر حالت چهره و لحن بسنده نکنید. از بقیه اجزای بدن هم استفاده کنید تا خاطره گویی شما بی روح نباشد.
مکث نهایی و جمع بندی/ سعی کنید خاطره شما یک ورودی یا آستانه، تا حدودی معرفی شخصیت ها، زمان و مکان، یک نقطه عطف داستانی و یک ضربه نهایی داشته باشد. همان اول هم خودتان ماجرا را تفسیر نکنید. مکث توام با تغییر نهایی چهره داشته باشید، کمی بخندید و شیطنت کنید و در نهایت اگر احساس کردید لازم است و بعضی هنوز ماجرا را نگرفته اند، نکته نهایی را بدون روایت ماجرا صراحتاً بگویید.
نبایدهای خاطره گویی!
ناراحت نشوید/ در میهمانی ممکن است تلفن زنگ بخورد، حرف توی حرف بیاید، میهمان تازه ای وارد شود، واکنش ها خوب نباشد و... پس جنبه داشته باشید، ناراحت نشوید و کسی را هم محض خنده دیگران ناراحت نکنید.
نخندید/ حین تعریف خاطره و تا پایان، نخندید و خیلی جدی ماجرا را تعریف کنید.
بازی نکنید/ خودتان باشید، شما بازیگر نیستید، نکاتی که گفتیم باید درونی و حسی باشد. تغییر لهجه ندهید، چون معمولاً موفق نیست. اجرا نباید از شخصیت شما و آن چه هستید بزند بیرون. هیجان و جو الکی ندهید، مدام دست هایتان را به هم نزنید. ریتم معمولی صحبت باعث غیر فعال شدن ذهن مخاطب می شود، برای پاره کردن چرتش به صدایتان اوج و فرود بدهید.
معما نگویید/ خاطره گفتن طرح معما نیست که مدام وسطش سکته ایجاد کنید و بپرسید: «کی نکته اش رو گرفت؟ فهمیدین چی شد؟» ماجرا را آن قدر پلیسی و پیچیده نکنید که آلفرد هیچکاک هم از آن سر در نیاورد.

با کانال تلگرامی آخرین خبر همراه شوید telegram.me/akharinkhabar


ویدیو مرتبط :
خاطره نوروز 1388| بسته بندی هدیه ویژه شرکت فیلتر سازی رویین |