سرگرمی


2 دقیقه پیش

دانلود بازی اندروید

اندروید (از یونانی: به معنای مَرد، انسان، شبه آدم یا رُبات (آدم آهنی))، (به انگلیسی: Android) یک سیستم عامل همراه است که گوگل برای تلفن‌های همراه و تبلت‌ها عرضه می‌نماید و ...
2 دقیقه پیش

بازی اکشن-ماجرایی اسطوره های کوچک/ Pocket Legends

آخرین خبر/ Pocket Legends یکی از جذاب ترین بازی های آنلاین اکشن و سرگرم کننده برای سیستم عامل اندروید است. باید اشاره کرد که این بازی، اولین و بهترین بازی کمپانی MMO است که موفقیت ...



زنان زندگی پیامبر اکرم(ص)


زنان زندگی پیامبر اکرم(ص)مهرخانه/ زنان، همیشه در کنار مردان‌اند؛ گاه هم‌قدم و همراه ایشان و گاه مانع و سدی در برابر حرکات آن‌ها. نقش تأثیرگذار و مهم زنان را در تمام مراحل حیات یک مرد و بازتاب آن را در اندیشه و عمل او، می‌توان دید. رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نیز چه پیش از رسالت و چه پس از آن، با زنان همراهی داشتند؛ زنانی که گاه در قامت مادر و سرپرست، گاه همسر و گاه فرزندان بودند و زمانی مراجعان و ملازمان حضرت. مسلماً نمی‌توان حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را بدون شناخت زنان پیرامون او شناخت و اندیشه و آیین او را در تقابل و تأیید این زنان درک کرد.

شهیده بنت‌الهدی صدر به این مهم در حیات رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم توجه داشته و دغدغه او شناخت زنان مسلمانی بود که از جان و دل در راه اسلام فداکاری کرده‌اند. او می‌اندیشید: «واقعیت این است که من وقتی به سیره زنان اسلام می‌نگرم و فداکاری و همراهی و مواضع آنان را می‌خوانم، این سؤال برایم پیش می‌آید که آیا ما هم واقعاً زن مسلمان هستیم؟» در پاسخ به این سؤالات و بررسی آن‌ها بود که کتابی تحت عنوان «زن در زندگی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم» نوشت. در سال‌روز مبعث ختم‌المرسلین، محمد مصطفی صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نگاهی بر این کتاب و آن‌چه شهیده صدر مورد توجه و دقت قرار داده است، ما را با حیات و اندیشه حضرت بیشتر آشنا خواهد ساخت.

زنان زندگانی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم
الف- آمنه دختر وهب

«آری او همسر فرزانه بهترین جوان روزگارش، عبداللّه، فرزند عبدالمطلب بود؛ و کیست که عبداللّه را نشناسد و امتیازات او را انکار کند. او آرزو و دلخواه دختران جوان و پاکدامن قریش بود و او آن بانو را انتخاب کرد، نه دیگری را، تا همسر خود و مادر فرزندانش باشد، پس چه کسی از آمنه، دختر وهب -که از ریشه‌دارترین خانواده‌ها بود و در بهترین دامن‌ها تربیت یافته- سزاوارتر است که این جایگاه و مقام یگانه را پر کند؟!

آمنه هرگز آن لحظه‌ای را که قافله در حال حرکت بود و شوهرش برای وداع او آمده بود فراموش نمی‌کند. ... شوهر مسافر آمنه احساس می‌کرد پشت سرش چیزی را گذاشته که هیچ مسافری تاکنون مانند آن را جا نگذاشته است. عبداللّه احساس می‌کرد آمنه به فرزندی گران‌بها حامله است؛ در این نگاه‌های کوتاه داخل چارچوب چشمش، نوری مقدس و آسمانی می‌درخشد، ولی عبداللّه ناچار است سفر کند. پس با آرزوی آن‌که به زودی برای دیدار برگردد به سفر رفت.

... کاش عبداللّه مدت سفر را کوتاه می‌کرد و به سوی آمنه و خانه و فرزند محبوبش برمی‌گشت! با عجله در حالتی میان امیدواری و ناامیدی برمی‌خاست و با گام‌های حسرت‌بار می‌رفت؛ به‌طوری‌که نزدیک بود قلبش از خودش سبقت بگیرد و می‌رفت تا خبر بگیرد. در راه با صدایی که گویی صدای فرد نیمه‌جانی است، می‌پرسید: چه شده؟ آیا عبداللَّه آمده؟! ... انتظار داشت او را ببیند، ولی وقتی عبداللّه را ندید، از همسفرانش درباره عبداللّه سؤال کرد و جواب شنید، ولی مثل این‌که همه جواب را نمی‌فهمید؛ چون این خبر او را غافل‌گیر کرده بود و قبل از این‌که بشنود و بفهمد، به‌واسطه رنجی که دیده بود، فلج شده بود، بدون این‌که از واقعیت آگاه شود... و جواب این بود: عبداللّه مریض شد و در بین راه مهمان قبیله‌ای شد تا از او پرستاری کنند تا نیرو گرفته بتواند به سفر ادامه دهد. پاسخ را شنید و فهمید که دیگر او نخواهد آمد. ...این‌گونه آرزوهای آمنه بر باد رفت و کاخ آرزوهایش ویران شد. آمنه بعد از این‌که شعله نورانی سعادتش در سپیده زیبایی خاموش شد، لباس عزا به تن کرد، از لذت‌های همراهان دور ماند و همچون شکوفه‌ای نگران، در داغی تلخ و اندوهی کشنده فرورفت.

...روزنه‌ای از امید و احساس ناآگاهانه او را به زندگی ناخواسته‌اش پیوند می‌داد و با تمام وجود احساس می‌کرد با زندگان همراه است و این احساس به او یادآوری می‌کرد که او در قبال عبداللّه مسئولیتی دارد و باید آن را ادا کند و در رحمش امانتی از همسر عزیزش دارد که به هیچ‌وجه نباید آن‌را فراموش کند یا خود را به فراموشی بزند. احساس می‌کرد که هنوز رسالتش نسبت به عبداللّه پایان نیافته و تا زمانی که نوزاد عبداللّه با اوست، وظیفه دارد زندگی کند.

... و محمدبن عبداللّه به دنیا می‌آید؛ درحالی‌که یتیم است و جدش کفالت او را به‌عهده دارد و مادر عزادارش، آمنه دختر وهب، آن طفل یتیم را دامن گرفته است. او که نخستین زن در زندگی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله است».

ب- حلیمه سعدیه
«...روزها می‌گذرد و هفته‌ها و ماه‌ها هم به دنبالش و آمنه... وادار می‌شود او را به دایه‌ها بسپارد؛ چون در آن زمان معروف بود که اگر طفلی در صحرا رشد کند و در هوای آزاد بیابان تربیت شود، مفیدتر و مصمم‌تر از بچه‌های شهر خواهد بود. روی همین حساب مادرش او را به حلیمه سعدیه می‌سپارد و به این شکل، حلیمه دومین زن در زندگی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به‌شمار می‌رود.

... از آن روزی که حلیمه این یتیم را در بغل گرفت، احساس کرد که آن طفل، همه چیز اوست و احساس کرد که جداً دوست دارد همه چیز آن طفل باشد. کودک را هنوز نبرده بود، که احساس کرد او را عاشقانه دوست دارد، و هنوز به محل خود نرسیده بود، که احساس کرد گنجی گران‌بها دارد، برتر از همه گنج‌ها. .... برکت همه قبیله را فراگرفت و توشه و ثروت رو به افزونی گذاشت. آن‌چه را دیده بود به شوهرش گفت و او را نسبت به برکات روشنی که برای آن‌ها به‌وجود آمده بود، آگاه ساخت. شوهرش گفت که امیدوار است این پسر به مقامی برسد و سفارش کرد تا توجه و لطف خاصی نسبت به او داشته باشد، ولی حلیمه نیازی به هیچ‌گونه سفارشی نداشت؛ زیرا همه عواطف مادری نسبت به این طفل کوچک، در قلب او جمع شده بود و چشمه خشک‌نشدنی مهر و عاطفه در قلبش می‌جوشید. او را بر فرزندان خود برتری داده، در بهترین جای قلبش جای داده بود و حفاظت و نیکی و سخاوتش نسبت به او بیشتر بود.

محمد، فرزند عبداللّه نیز این چنین بود؛ او را دوست داشت، به او تکیه می‌کرد و در کوچکی و بزرگی به او کاملاً احترام می‌گذاشت. سعادتمندانه با او زندگی کرد و بدون حرف و زحمت از او جدا شد و همیشه، حتی بعد از نبوت هم از او به خوبی و بزرگی یاد می‌کرد. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله او را مادر صدا می‌کرد، وقتی حلیمه پیش او می‌آمد، کنار خودش برای او جا باز می‌کرد و نسبت به او مهربانی و نیکی بسیار می‌کرد».

ج- فاطمه بنت اسد
«... سپس محمد بن عبداللّه نزد مادر و جدش برمی‌گردد تا در آغاز کودکی از تربیت مادر بهره ببرد و در سایه جدش و گفتار و کردارش بزرگ شود، ولی سرنوشت دوباره به سراغ او می‌آید تا مادرش را از او بگیرد؛ درحالی‌که هنوز کودکی خردسال بود. او در سفری به قصد دیدار دایی‌هایش، مادر را همراهی می‌کرد و خدمتگزار امانتدار آن بانو هم با آن‌ها بود که در بین راه و بیابان بی‌انتها و دور از شهر، تقدیر دست دراز می‌کند تا آخرین پشتوانه زندگی او را از او بگیرد، مادرش بیمار می‌شود و مرگ او را از فرزندش جدا می‌کند.

اما دست روزگار بی‌آن‌که مهلتش دهد، جد نیکوکارش را هم از او می‌گیرد؛ همان جدی که در دلسوزی برایش پدر بود و در مهربانی همچون مادر. در این هنگام عمویش ابوطالب سرپرستی او را به‌عهده می‌گیرد و خانه دلش را برای او می‌گشاید. فاطمه بنت اسد، همسر بزرگوارش نیز به بهترین وجه از او سرپرستی می‌کند و او را در بلندای قلبش جای می‌دهد و با تمام توان، دست یاری و مهربانی به سوی او می‌گشاید. فاطمه بنت اسد سومین زن در زندگی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله است. او هیچ تفاوتی بین محمد با سایر فرزندانش قائل نمی‌شد.

... محمد به سوی شکوفایی جوانی در حرکت بود و جوانی را حرکت می‌بخشید و به طرف «مرد شدن» به تمام معنا در حرکت بود. فاطمه نیز او را در پشتیبان و پناهگاه آینده خود می‌دید و از وجود استوار و مستحکم او استمداد می‌طلبید. وقتی که می‌دید محمد، پسر گرانقدرش علی را در آغوش می‌گیرد، بسیار افتخار می‌کرد. به این توجه روحی افتخار می‌کرد و آن را به فال نیک می‌گرفت. ... محمد در اوج جوانی‌اش محبت‌های فاطمه بنت اسد را فراموش نکرد و هرگز مهربانی او را از یاد نبرد. او برای فاطمه در تمام حالات و دوران زندگی‌اش همچون فرزند بود و زمانی که گرسنگی تمام مکه را فراگرفته بود، محمد فرزند فاطمه بنت اسد یعنی علی را برای خودش برگزید.

... در روایت آمده: وقتی علی بن ابیطالب علیه‌السلام خبر وفات مادرش را به رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله داد رسول خدا در جواب فرمود: ای علی! او مادر من هم بود! آن‌گاه پیامبر بزرگوار صلی‌الله‌علیه‌وآله پیراهن مبارک خود را داد که فاطمه بنت اسد را با آن همراه کفنش بپیچند تا پوشش و نگهدار او گردد، و بعد از این‌که مردم از کنار قبر او متفرق شدند، پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله کنار قبر او نشست و برای او دعا کرد و از خدا خواست تا به او پاداش نیª


ویدیو مرتبط :
...زنان پیامبر اکرم محمد