سرگرمی


2 دقیقه پیش

دانلود بازی اندروید

اندروید (از یونانی: به معنای مَرد، انسان، شبه آدم یا رُبات (آدم آهنی))، (به انگلیسی: Android) یک سیستم عامل همراه است که گوگل برای تلفن‌های همراه و تبلت‌ها عرضه می‌نماید و ...
2 دقیقه پیش

بازی اکشن-ماجرایی اسطوره های کوچک/ Pocket Legends

آخرین خبر/ Pocket Legends یکی از جذاب ترین بازی های آنلاین اکشن و سرگرم کننده برای سیستم عامل اندروید است. باید اشاره کرد که این بازی، اولین و بهترین بازی کمپانی MMO است که موفقیت ...



ازدواج اجباری؛ جهنمی که می توان از آن بهشت ساخت


ازدواج اجباری؛ جهنمی که می توان از آن بهشت ساختروزنامه نسل فردا/ ندا در یک خانواده متوسط زندگی می‌کرد و دومین فرزند خانواده بود. به اصرار پدرش با پسر دوست او پای سفره عقد نشست و بعد از شش ماه گذشتن از یک ازدواج تحمیلی، تصمیم داشت همه چیز را تمام کند. ندا می گفت: «شوهرم خیلی مرد خوبی است؛ اما نمی‌توانم دوستش داشته باشم.» از این ندا‌ها در جامعه کم نیست و ممکن است این اتفاق برای هرکسی پیش بیاید. ازدواج آن هم از نوع تحمیلی، یکی از پراسترس‌ترین شرایط برای شروع یک زندگی اجباری است. شرایطی که کوچک ترین اشتباهی در آن، همه چیز را تباه می‌کند. شاید باور نکنید؛ ولی هنوز هم تعدادی از ازدواج‌هایی که در اطراف ما شکل می‌گیرد، تحمیلی است و یکی از دو طرف هیچ علاقه‌‌ای به زندگی با همسر اجباری خود ندارد.
نسل فردا در گفت‌وگو با دکتر احمد پدرام، روانشناس و استاد دانشگاه، موضوع ازدواج اجباری را بررسی کرده است:
افراد معمولا بنا به چه دلایلی تن به ازدواج‌های تحمیلی می دهند؟
یک ازدواج تحمیلی قطعا عوارض زیاد روانی و اجتماعی دارد و آسیب های زیادی را به فرد، جامعه و خانواده اش وارد می سازد. این افراد سرخورده از یک زندگی عاطفی، وقتی وارد اجتماع می شوند، مطمئنا در ایفای سایر نقش های اجتماعیشان نمی‌توانند انسان سازنده ای باشند و این یأس و ناامیدی خود را به سایر افراد سرایت می‌دهند. کسانی که تن به ازدواج تحمیلی می‌دهند، به دلیل عدم درک شدن از جانب خانواده و نیز فرار از خانه، ممکن است زیر بار چنین ازدواجی بروند. وقتی در خانواده ای شادی و امید و رابطه ای سالم میان اعضای آن وجود نداشته باشد، وقتی در خانواده ای مسئولیت سنگین پدر بودن یا مادر بودن فراموش می شود، وقتی فضای شاد، سالم و مطمئن برای یک دختر یا پسر در خانواده جهت درک شدن وجود نداشته باشد، تنهایی ها و انزوای عمیق می تواند سبب شود ازدواج اجباری به گزینه‌ای برای فرار از خانه تبدیل شود. در این شرایط، جوان تنها به تغییر محیط جغرافیایی زندگیش می اندیشد؛ با این احتمال که «شاید درک شوم»؛ این در حالی است که اگر این فرار و تغییر فضا صرفا به خاطر درک شدن توسط فردی دیگر و دور شدن از خانواده باشد، ممکن است فرد، درگیر مشکلات جدی‌تری شود. ازدواج چند فاکتوری است و زمانی که فرد برای فرار از خانواده تصمیم می‌گیرد، ممکن است دقت کافی به همه این فاکتورها نداشته باشد و دچار اشتباه شود. از سوی دیگر خانواده‌ها، امروز به این دلیل که بیشتر درگیر بحث های معیشتی هستند، اصول ارتباطی را فراموش کرده اند و بیشتر از «ارتباط» به «ارتزاق» می اندیشند. گاه مشکلات معیشتی و اقتصادی در یک خانواده، فرد را به تن دادن به یک ازدواج تحمیلی سوق می‌دهد. ما با برخی از خانواده ها رو به رو هستیم که به دختر و پسر خود از یک سنی به بعد به عنوان موجودی اضافی که دیگر جایی در خانه ندارد، نگاه می کنند. در چنین شرایطی فرد دست به انتخاب کسی ممکن است بزند که پیش از وارد شدن به زندگی مشترک، این زندگی را بنا به مشکلات و اختلالات جدی شخصیتی طرف مقابلش باخته است.
برخی از زوج ها با وجود اینکه به میل خود پیوند زناشویی ایجاد کرده اند،پس از مدتی دچار این احساس می شوند که همسرشان مرد یا زن دلخواه آنان نیست؛ در این شرایط چه باید کرد؟
ما در بحث انتخاب همسر باید مشاوره هایی قبل از ازدواج در ارتباط با انگیزه های خود فرد برای ازدواج داشته باشیم و اینکه آیا آمادگی برای ازدواج دارد یا خیر؟! آیا به خاطر فرار از تنهایی، حرف دیگران، نیازهای جنسی و ... صرفا تن به ازدواج می دهد یا اینکه به خاطر یک آمادگی روانی و فکری قرار است تشکیل خانواده دهد! برخی از افراد هم به این دلیل ازدواج می کنند تا کسی مسایل اقتصادیشان را تامین کند. این افراد اعم از زن یا مرد فکر می کنند با ازدواج کردن و منتسب شدن به جایگاه خانواده همسرشان، خواهند توانست موقعیت شغلی یا مالی خود را ارتقا دهند. این افراد در واقع ازدواج نمی کنند؛ بلکه به دنبال معامله های اقتصادی هستند. خانواده هایی هستند که به دختران خود می گویند: «شوهر کن و در خانه شوهر، تحصیلت را ادامه بده؛ چون ما توانایی مالی ادامه تحصیلت را نداریم!» یا پسرانی هستند که با استفاده از اموال پدر زن خود، تمایل به پولدار شدن دارند. این سبک ازدواج ها معامله است و نه عشق ورزی! این افراد بنا به همین دلایل ازدواج می کنند و وقتی وارد زندگی مشترک می شوند، متوجه می شوند که در انتخاب خود دچار اشتباه شده‌اند و اشتباه، ارزیابی کرده‌اند. افرادی هم هستند که بدون ارزیابی و بررسی درست، همسر خود را انتخاب می کنند و در مرحله نامزدی فکر می‌کنند کار تمام است؛ این در حالی است که دوران نامزدی و عقد، دوران تمام شدن کار نیست؛ بلکه زمانی برای آشنایی بیشتر و رسیدن به شناخت متقابل از یکدیگر است.
یک تعداد هم هستند که از این مرحله جلوتر رفته اند و سال ها پیش تن به یک ازدواج اجباری داده اند و صاحب فرزندند! حتی می گویند «همسرم انسان خوبی است؛ اما من دوستش ندارم و نمی‌توانم به او علاقه مند باشم» این افراد باید چه بکنند؟
ما هنوز آموزش لازم برای تفکیک قائل شدن میان دوست داشتن های خود را ندیده ایم. گاهی یک فرد همسرش را دوست ندارد؛ چون احساسش بر مبنای یک شناخت نادرست است. مثلا مردی که از همسرش انتظار «مادر بودن» دارد! یا زنی که از شوهرش انتظار «پدر بودن» دارد ، ضعف های شناخت عاطفی افراد باعث شده فرد هنوز متوجه نشود که عشق ورزی به یک زن یا یک شوهر، با محبت یک پدر یا مادر متفاوت است و نمی توان این دو را یکی دانست. در چنین شرایطی لازم است وظایف هر فرد را در زندگی زناشویی گوشزد کرد. گاهی یک فرد همسر خوبی است ؛ اما جذابیت ها را به طور ناقص در زندگی زناشویی ایجاد می کند. ناقص بودن ایجاد این جذابیت ها هم مشکل همسر فرد نیست ؛بلکه به دلیل ناقض بودن احساس های مختلفی است که در نتیجه شناخت نادرست فرد از خود و از دیگری در او ایجاد شده است. یک شوهر ممکن است مانند پدر فرد نباشد؛ اما در جای خودش مرد خوب و قدرتمندی است. گاه گناه از رویاهای فرد و عدم تطابق آن با واقعیت هاست که مسئله ایجاد می کند. فرد باید یاد بگیرد که دوست داشتن شوهر با دوست داشتن پدر و برادر متفاوت است و این سه، یکی نیستند. افرادی که درگیر ازدواج های اجباری شده اند، می توانند با تمرکز بر ویژگی های مثبت همسرشان زندگی مشترک خود را نجات دهند و عشق بسازند.ساختن عشق و مدیریت عواطف، امری اکتسابی است که افراد باید آن را یاد بگیرند.
اگر کسی در چنین شرایطی قرار گرفته باشد، لازم است احساس واقعی خودش مبنی بر اینکه «تو همسر دلخواه من نیستی» را به همسرش بیان کند یا اگر طرف مقابلش درگیر این موضوع است و فرد متوجه شده همسرش بدون علاقه، تن به ازدواج با او داده، چه باید بکند؟
اگر هر فرد از احساسات خود شناخت لازم را داشته باشد و هوش عاطفیش از درجه قابل قبولی برخوردار باشد، حتما به درست ترین شکل ممکن به فردی که در مقابلش قرار گرفته است، احساسات خود را بیان می کند. اینکه فرد با صراحت، عدم علاقه و بیزاری خود را به همسرش بیان کند ،نشان از هوش عاطفی پایین و پرخاشگری او دارد. باید به احساسات دیگران در هر رابطه ای توجه داشت. اینکه به صراحت مردی به زنش بگوید که «دوستت ندارم» ممکن است خالی از عواقب بعدی نباشد؛ چه بسا افرادی بوده اند که پس از شنیدن چنین کلماتی از همسر خود دست به خودکشی زده اند یا زنی که به شوهرش از این واژه ها استفاده می کند و می‌گوید«من به تو علاقه ای نداشتم و به خواست پدرم با تو ازدواج کردم» سخت خواهد توانست رابطه بعدی خود را بازیابی کند و عشق را برقرار سازد؛ چون ممکن است مرد، دیگر محبت کردن های او را باور نداشته باشد. چرا که مرد باور می کند که برای زن ارزشی نداشته است و زن صرفا به خاطر موقعیت مالی و شغل و ... با او ازدواج کرده است .

منبع:


ویدیو مرتبط :
ازدواج های اجباری