سایر


2 دقیقه پیش

جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کند

ایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ...
2 دقیقه پیش

ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کرد

العالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ...



شاهنامه خوانی/ داستان سی و یکم: پادشاهی بهمن اسفندیار


شاهنامه خوانی/ داستان سی و یکم: پادشاهی بهمن اسفندیار آخرین خبر/   همه ما عاشق شنیدن و خواندن داستان های شاهنامه ای هستیم که شخصیت هایش قهرمان ها و اسطوره های ما هستند اما چون به زبان شعر است شاید برای ما خواندن آن قدری سخت باشد و این شد که برای شما فرهنگ دوستان عزیز داستان های شاهنامه را به زبان نثر و ساده تقدیم می کنیم. باشد که لذت ببرید.

لینک قسمت قبل




پادشاهی بهمن نودونه سال بود . وقتی بهمن بر تخت پادشاهی نشست سپاه را آماده کرد و گفت : ما باید انتقام اسفندیار را از فرامرز بگیریم . من هنوز از مرگ نوش آذر و مهرنوش ناراحتم . پس لشکر را حرکت داد و به هیرمند رسید و پیکی نزد زال فرستاد و گفت : من به خونخواهی اسفندیار و برادرانم آمده‌ام و تمام زابل را به خون می‌کشم . زال گفت :به شاه بگویید آن‌یک قضای آسمانی بود و من از آن موضوع ناراحتم اما تو که از من بد ندیدی و رستم به پیمانی که با پدرت بسته بود وفا کرد . حالا که رستم مرده چرا به فکر جنگ هستی ؟ کینه را از سر بیرون کن که اگر چنین کنی تمام گنج و دینار سام را به تو می‌دهم . بهمن نپذیرفت و آشفته به شهر آمد . زال به پیشوازش رفت و گفت : ای شاه من تو را پروردم ، بی‌جهت از گذشته یاد مکن . بهمن ناراحت شد و او را به بند کشید و همه زابل و گنجینه سام را غارت کرد . فرامرز که در مرز بست بود برای گرفتن انتقام زال به راه افتاد و رودرروی بهمن قرار گرفت . سه روز و سه شب دو لشکر به جنگ پرداختند ، روز چهارم بادی برخاست و به‌سوی فرامرز برگشت به‌طوری‌که دیگر سواری برای او نماند و همه فرار کردند یا کشته شدند و فرامرز با تعداد کمی باقی ماند .تنش پر از زخم شمشیر بود پس به قلب گاه حمله برد تا نزدیک شاه رسید ، سران زیادی را به خاک انداخت وقتی لشکریان چنین دیدند همگی به او حمله بردند و او را به‌سختی مجروح کردند و نزد بهمن بردند و او هم دستور داد تا او را زنده بردار کنند و سپس تن بی‌جانش را تیرباران نمایند . پشوتن که بسیار ناراحت بود ، گفت : حالا که انتقامت را گرفتی دیگر غارت و کشتار را بس کن و از خدا بترس و شرم داشته باش . اگر تاجی بر سر توست بدان که آن را از رستم داری نه از گشتاسپ یا اسفندیار . اگر رستم از ایران نگهداری نمی‌کرد این تاج به تو نمی‌رسید . بهمن از کار خود پشیمان شد و دستور داد که جنگ را قطع کنند و سپس دستان سام را آزاد کرد . رودابه گریست و خبر مرگ فرامرز را به زال داد و گفت : امیدوارم تخم اسفندیار از زمین برکنده شود . پشوتن از سخنان رودابه غمگین شد و به بهمن گفت :سحرگاه لشکرت را ازاینجا دور کن و به ایران برگرد و بهمن نیز چنین کرد . بهمن اردشیر پسری به نام ساسان و دختری به نام همای داشته که او را چهرزاد می‌نامیدند . بنا به دین پهلوی او می‌توانست با دخترش ازدواج کند پس دختر باردار شد و پس از اندکی بهمن بیمار گشت و به بزرگان گفت : تاج‌وتخت را به همای می‌سپارم و بعد از او هم به فرزندش می‌رسد .ساسان وقتی سخنان شاه را شنید ناراحت شد و از ایران به نیشابور رفت و زنی از نژاد بزرگان گرفت و آن زن فرزندی زایید که نامش را ساسان نهادند . بعد از مدتی پدرش مرد و پسر بزرگ شد و چوپان گله شاه نیشابور گشت .

از کتاب «شاهنامه تصحیح شده» اثر دکتر محمد دبیر سیاقی و برگردان به نثر اثر فریناز جلالی






با کانال تلگرامی «آخرین خبر» همراه شوید

منبع: آخرین خبر


ویدیو مرتبط :
شاهنامه خوانی گذشتگان (مستند آخر شاهنامه)