سایر
2 دقیقه پیش | جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کندایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ... |
2 دقیقه پیش | ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کردالعالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ... |
سرمقاله رسالت/ فرار بزرگ تاملی در جامعه شناسی شهر تهران
رسالت/ « فرار بزرگ تاملی در جامعه شناسی شهر تهران » عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر حامد حاجیحیدری است که میتوانید آن را در ادامه بخوانید:
قضیه حساب تهران، از کاشان و شیراز و مشهد و تبریز و اصفهان و کرمان و ... جداست. تهران با سایر شهرهای ایرانی فرق میکند، خیلی فرق میکند؛ این معنا که به ویژه از انتخابات هشتاد و چهار برای تحلیلگران اجتماعی مبرهن شده بود، امروز، به نحوی آشکار برای همه علنی گردیده است؛ بله بر همه معلوم شد که حساب تهران، از همه شهرهای ایرانی جداست.
و به زودی، چند روز بعد، در رویدادی که مخصوص تهران است و در هیچ شهر دیگر ایرانی، چنین رویدادی دیده نشده و نمیشود، «فراری بزرگ» رخ خواهد داد؛«فرار بزرگ» از شهر خود ...
«فرار بزرگ» از شهر خود؛ عن قریب، به وقت نوروز، سیل خروج مردم تهران از این شهر آغاز میشود، و این شهر به طرزی غریب، خالی از سکنه میگردد. سالانه، مشابه این فرار گسترده، چندین و چند بار در این شهر عجیب و غریب اتفاق میافتد. تقریباً هر هفته «فرار از تهران» در مقیاسهای متفاوتی اتفاق میافتد.
تهران، شهری غریب و غریبه است، طوری که مردمش، گویی آن را دوست ندارند و هر فرصتی را برای گریز از آن مغتنم میشمرند. خلاصه کردن این نفرت شدید مردم شهر از شهر خود، در موضوع «آلودگی هوا» عبث است، چرا که در هوای معتدل و پاک نوروزی تهران، کمتر کسی از شهروندان این شهر تصمیم به ماندن میگیرند. از یک دید اصولی، دوری گزینی اصلی مردم این شهر از منش تهرانی، در استبعاد از سبکهای زندگی تهرانی است که در جریان سفر آنها معلوم میشود؛ آنها به سفره خانههای سنتی میروند، دقیقاً به جایی میروند که خلوت و دنج باشد و به ویژه از تهرانیهای دیگر در آن خبری نباشد؛ آنها از همنشینی با روستاییها یا اهالی شهرهای دیگر لذت میبرند، ولی از همنشینی با «تهرانیهای دیگر»، هرگز.
از زمان ساخت فیلم «دختر لر»، یعنی سال 1312، این احساس در مورد تهران وجود داشته است؛ آن جا هم حرف تهران در میان است. کمی بعدتر، در فیلم «بازگشت» از ساموئل خاچیکیان، مورخ 1332، و «دختر چوپان» از معز الدین فکری در همان 1332، و بالاخره «پرستوها به لانه باز میگردند» از مجید محسنی، به سال 1342، سرگذشت روستاییان ساده دلی به تصویر کشیده میشود که به قصد دستیابی به رفاه و خوشبختی راهی تهران میشوند غافل از آن که تهران، صحنه نیرنگ و فساد است؛ فسادی که روستایی ساده دل را در خود میکشد و او در اوج آلودگی جلای وطن میکند تا تتمه شرافت خود را از گزند تهران مصون دارد.
این، زبان حال دانشجویان کاشانی و قمی و مشهدی و تبریزی من در دانشگاه تهران است که مدام، از هر فرصتی برای فرار از تهران و بازگشت به موطن خود استفاده میکنند. این در حالی است که تهرانیها مانند کاشانیها نیستند، و اغلب خواهان فرار از تهران هستند، و کم تهرانی میتوان یافت که تهران را به عنوان موطن دوست داشته باشد. دوری گزینی اصلی مردم این شهر از شهر خودشان به عنوان یک پیکره عمیقاً متناقض و آشفته و آزاردهنده است. این رفتار تهرانیها در جریان سفر، ما را به یاد جمله یک تحصیلکرده مشهور شهر برلین میاندازد که میگفت: «انسان گرگ انسان است»، و دقیقاً منظورش این بود که «برلینی گرگ برلینی است».
ریشه یابی قضیه:
تز1.
در یک برداشت جامعه شناختی که متجاوز از یک قرن پیشینه دارد، شهرهایی مانند برلین و لندن و تهران و نیویورک و شانگهای و توکیو، متروپلهای شدیداً مهاجرپذیری هستند که مردم آن، کمتر نسبت مأنوس محلی با یکدیگر برقرار میکنند، و بدین ترتیب، عمیقاً نسبت به یکدیگر احساس بیگانگی میکنند، و بدون آن که بتوانند بوضوح بیان کنند، از یکدیگر آزرده و متنفر میشوند. آنها، مدام، پا روی دم هم میگذارند، و به واسطه کثرت برخوردهای گذرا، لزومی به ارائه توضیح به یکدیگر نمییابند. اهالی این متروپلها دارای کمترین روابط انسانی با یکدیگر هستند و همین، خصال اصلی انسانیت بحرانی دنیای مدرن را ساخته و پرداخته است. از دیدگاه جامعهشناختی، لااقل در این مورد توافق هست که آن چه عموماً به عنوان بحران زندگی مدرن شناخته میشود، در واقع، بحران شهر و عوارض آن است.
برانگیخته شدن تضاد روستا و شهر، برآمدن تصاویری آشفته و چند گانه از زیست کژ و مژ مدرن، بازنماییهای متنوع سیاسی شهر بر حسب گروههای منفعت مختلف، به هم ریختگی و رنگ باختن نظمهای حیاتی سنتی در شهر مدرن، شکلگیری عقلانیتی نامنسجم در زندگی روزمره شهری، و انواع گسستها و شکافهای اجتماعی-اقتصادی موجود در زندگی این مردم، از جمله مسائلی هستند که آنان را عمیقاً از این پیکره نامأنوس میآزارد.
تز2.
کلان شهر، سرشار از تصاویر جادویی «کالا»هاست که نماد زندگی به سبک مدرناند. از یک دیدگاه، آن چه ظاهر جادویی و خوش رنگ و لعاب کلان شهر مدرنی مانند تهران را میسازد، «کالا» و «پول» است. تهران، محل انجام انتخابهای وسیع در میان «کالا»ها، البته به کمک «پول» به شمار میرود. خب؛ پول «خوب» به نظر میرسد، چون آزادی عمل میبخشد، تا این حد که شما میتوانید با آن، کالا و خدمات متنوعی را انتخاب کنید و پولش را بپردازید، و به باقی ماجرا هم کاری نداشته باشید. شما از دغدغه نیازهای دیگران، یا زنجیره تولید کالایی که به دست شما میرسد، یا کودکی که در بستهبندی یک کالای زیبا استثمار میشود خلاص میشوید، و میتوانید از خرید کالای خوش بستهبندی لذت ببرید (چرا که کودک در آن سوی شهر مشغول بستهبندی کالاست و شما او را نمیبینید). شهر، یک محیط آزاد برای انتخاب بی قید و بند است و برای اغلب شهرنشینان، در بدو امر، از این بابت است که در نگاه گذرا جذاب به نظر میرسد.
ولی، در یک محیط مأنوس مانند «کاشان»، شما نمیتوانید آزادانه از قنادی محله، شیرینی خوش رنگ و لعاب بخرید و بخورید، و به حال بیحال شاگرد قنادی بیاعتنا باشید. حتماً موقع خرید، باید حال و احوال «بچه محلها» را از قناد بپرسید و برای بهبود کار آنها کاری بکنید. ولی در تهران که پر از «غریبه» است، لزومی به این کار نیست، و واقع آن است که روابط انسانها با یکدیگر، مانند روابط بین اشیاء است. اشیائی که نقطه تماسشان را سکههای لغزان «پول» پر میکند، و به سادگی میتوان از کنار آن در رفت.
در شهر، روابط انسانی جای خود را به روابط مبادلهای میدهد و همه چیز در مقیاس کالای تبادل پذیر تنزل مییابد. بنا بر این، یکی از مهمترین تناقضات موجود در زندگی شهری تهرانیها، تضاد میان امر انسانی و امر کالایی است. البته، این یکی گرفتن انسانهای دیگر با کالا، فقط به دیگران محدود نمیماند و خود فرد را نیز، هر قدر هم قدر قدرت باشد، در بر میگیرد، چرا که ضابطه اصلی این امر کالایی آن است که فراتر از اراده بشری اعمال قدرت میکند.
تز3. در یک سطح عمیقتر...
در یک سطح عمیقتر، ماهیت متضاد زیست شهری در تهران، باز میگردد به تضاد میان ادعای فرد به آزادی و استقلال، و شکلگیری گسترده نیروهای متنوع فرافردی در شهر که برای شهر ناگزیر است. حاصل این تضاد، دو پدیده مهم «دلزدگی» و «توداری» است (که واکنشی خواهد بود در برابر سرعت و تعارضات تحریکی اعصاب)؛ این گونه دنیای بیرونی کلان شهر، حیات ذهنی مردم آن را به انفعال وامی دارد و به آنها مسلط میشود.
مصیبت آنجاست که فرهنگ تهرانی با این اوصاف، همه عرصههای زندگی را تصاحب کرده و بر روحیه خلاق فرد فائق آمده است. پس، گاه به نظر میرسد که راهی برای بهبود نیست، و تنها باید از این پیکره ناساز «فرار کرد». این، تراژدی کلان شهر است، از این بابت که ارادههای عظیم را به زمین میافکند، و ناکام میگذارد. شهری مانند تهران، در این معنا قدری «قهرمان کش» است. مردان بزرگ، اغلب، در مقابله با این شهر از نفس میافتند و کم میآورند. هر کسی میرسد، نیزهای از جنس «کژلایک» به پیکره قهرمان فرو میکند و در میرود. در این روابط گذرا، نیازی نیست که کسی به دیگری بگوید که چرا کژلایک به او داده است؛ کژلایک میدهد و میرود، و بدین ترتیب، قهرمان، رفته رفته تحلیل میرود و محو میگردد.
در مقابل این نیروهای خرد کننده و گمنام و بیتفاوت که مدام به همشهری تهرانی، همچون یک ارتش پارتیزانی نامرئی، مدام، ضربه میزنند و فرار میکنند، فرد، میکوشد تا دست به مقاومت بزند، ولی این مقاومتها مذبوحانه و معمولاً مانند دست و پا زدن در باتلاق است. از آن جا که این مقاومتها از نوع واکنشی به نیروهای جسته و گریخته بیرونی است، فاقد یک طرح برنامهدار است، و نهایتاً با تسلیم فرد، به برنامه «فرار گسترده از تهران» ختم میشود. تهران، شهری است که از نظر مردم آن، باید تا میشود از آن گریخت، و تنها وقتی مجبوری در آن میمانی.
تز4. از یک دید وسیع تر تاریخی...
نطفه طبقه متوسط آن طور که ما امروز میشناسیم در زمان رضاشاه و با صعود بیسابقه قیمتهای نفت بسته شد. تعداد شاغلان ادارات دولتی، رو به تزاید گذاشت و سیلی از مهاجران به سوی تهران روان شدند تا از این خان پر نعمت بهره ببرند. رفته رفته، طبقه جدیدی از کارمندان، نیروهای خدماتی، افسران ارتش، پزشکان، وکلا، معلمان، مهندسان، روزنامهنگاران، دانشجویان و فروشندگان به وجود آمد. این طبقه در دوره رضاشاه تحت تأثیر آموزشها و ارزشهای تازه اروپایی قرار گرفت.
بنا بر این، تجدد آمرانه، یعنی، اصلاحات از بالا و بدون مشارکت عوام و با الهام از تمایلات اجتماعی و فرهنگی طبقه متوسط آغاز شد، هر چند این اصلاحات تا اواخر دهه 30 به کندی جلو میرفت با آغاز دهه 40 با تغییر در ساختار سیاسی و طبقاتی جمعیت ایران شتاب بیشتری میگرفت. درست، زمانی که گروه عقلا در سازمان برنامه و بودجه وقت، با تصور ساختن افکار عمومی احساس قدرت میکرد، و اجرای سیاستهای شبه مدرنیستی و شبه ناسیونالیستی خود را توأم با موفقیت میدید، بدون این که در سیستم اجتماعی دگرگونی خاصی ایجاد کرده باشد، تغییراتی بنیادین و نامتوازن در برخی قسمتهای سیستم در حال رخ دادن بود. در واقع، اجرای برنامههای نوسازی و پیشرفت باعث رشد قابل توجه طبقه متوسط شد. این گروه، در دهه 40، به خاطر عوامل گوناگون از جمله گسترش سواد مدرن، صنعتی شدن، و شهرنشینی به سرعت رشد کرد، و به یک طبقه متمایز و نیرومند تبدیل شد. اما رشد این طبقه هم زمان با ازدیاد سریع جمعیت شهرها و مهاجرت مردم روستاها به شهر و مخصوصاً شهر تهران شد. نکتهای که به دلیل ناآشنایی آنان با محیط شهر احساس تنهایی و غربت ناشی از کوچک شدن ابعاد خانواده و در نتیجه کاهش محبت خانوادگی، زندگی ماشینی، کار یکنواخت، فقر و نومیدی و بیماریهای روانی منجر به ایجاد ناهنجاریهای بیشمار اجتماعی و از جمله افزایش خودکشی شد.
پیدایی و نضج طبقه جدیدی به نام طبقه متوسط، جامعه کنونی شهر تهران را در معرض تحرک اجتماعی شدیدی قرار داده است و افراد این طبقه به شدت با گروههای ممتاز اجتماعی رقابت میکردند و اینجا بود که خواستها، ولی، در مقابل، نتوانستهها، به علت فقر و بیکاری پیش آمدند و ناکامی و پرخاشگری به بار آوردند. از این رو بود که بر خلاف تصور روشنفکران، بسیاری از چهرههای فرهنگی از پیشرفت و ترقی و مدرنیزه کردن کشور دفاع نکردند و بر عکس، در مقالات، سخنرانیها، قصهها، نمایشنامهها، تحقیقات و... تناقضات جامعه شهری را منعکس کردند، و در نتیجه، انقلاب اسلامی، عصیانی پیوسته و مستمر علیه این ناسازگاریها شد. به عنوان نمونه، کامران شیردل، در سال 1345، در فیلم «تهران، پایتخت ایران است»، که از آثار مهم مستند آن وقت درباره شهر تهران به شمار میرفت، سیمای ویران و نکبت زدهای از زندگی در تهران در برابر تبلیغ رژیم و دروازههای تمدن دو هزار و پانصد ساله پادشاهی به نمایش گذارد. در این فیلم به خوبی تضاد بین مدرنیزاسیون افسارگسیخته و بیپشتوانهای که از سوی حکومت تحمیل میشد و زندگی دشوار مردمان بر بستر این مدرنیزاسیون نشان داده شد؛ «آمدند، خراب کردند، نیمه کاره ساختند و رهایش کردند».
تز5. خب؛ چه باید کرد؟
واقع آن است که تهران تمدن خاصی را پایه ریزی نکرده است جز آن که ظهور تهران نماد گسست از تمدنهای گذشته ایرانی بوده است. پس، تهران آغاز یک پایان بود؛ اما، در عین حال نقطه شروعی برای ورود به عصر مدرن محسوب میشد. تهران شهر بی تاریخ است مگر آن که مردم این شهر گذشته فرهنگی خویش را به خاطر آورند. خیلی تلاش شده و میشود تا چنین شود، اما آیا میشود؟...
تهران، میتواند موضوع تأمل انتقادی قرار گیرد؛ تهران، نماد امر مدرن و سمبل یک اصلاحطلبی خام روشنفکرانه است؛ امر مدرنی که با گسست از یک پیشامدرن غنی، خود را معنا کرده است، و علت کژ و مژیهای آن هم همین است. تهران اگر چه بظاهر منسجم و یکپارچه و فائق مقتدر به نظر میرسد، اما، از ابعادی بسیاری پاره پاره و گسسته است، و میتوان با حضور و یادآوری مستمر آن پیشینه تاریخی و تأکید به سازمانهای مشارکت محلی در امور فرهنگی، آن را احیا کرد.
تهران در هر دو سویه خود آشکار شده است؛ سویهای پست و مبتذل که نشانگر عناصر پلید در روح مدرنیت است، و سویهای پاک و مثبت که ابعاد پیش رونده و سازنده یک تعامل فرهنگی چابک توسط یک نسل نورسته انقلابی را نشان میدهد. از این روست که میتوان پارادوکس «تهران خوب» و «تهران بد» را در سراسر سال دید. تهران، در مراسم و اجتماعات دینی و فرهنگی، سترگ و قابل توجه است، و در رویدادهای نورس مدرن که در آنها روشنفکری جلو میافتد و نقش آفرینی میکند، عمیقاً خام و ناپخته به نظر میرسد، انگار نه انگار که یک «شهر ایرانی» است.
با این صورت بندی، کم و بیش روشن است که چه باید کرد؛ باید سهم یک فرهنگ ریشهدار را در تفسیر و بازتفسیر مداوم رویدادهای نو، گسترش داد و این فقط وظیفه دولت نیست، بلکه تکلیف همه مردم در همه سطوح است، که به لحاظ بازخوانی فرهنگی خود فعال باشند، غیر از این، تهران، شهر دلانگیزی نخواهد شد. البته «گروه عقلا» در دولت نیز باید نقش خدمتگزاری را برای این نوع حرکتهای فرهنگی قعر جامعه مورد اهتمام قرار دهد، و گر نه به سرنوشت «گروه عقلا»یی که در گذشته به یک لنگه از نظم نامتوازن تهرانی دل خوش کرده بود دچار میشود. این جامعه، نحوی عقلانیت یکپارچه و سرزنده را کم دارد تا میان مردم، یک اتحاد ارگانیک به وجود آورد تا گزندگی روابط اجتماعی را بکاهد و زندگی در شهری پر از محلات همدل و همنوا را دل انگیز سازد. بهزیستی اجتماعی در تهران، با کثرت امکانات اجتماعی به دست نمیآید، بلکه با تقویت انسجام فرهنگی تحقق مییابد، بعونه تعالی (توأم با اقتباسهایی از بهارک محمودی و عباس کاظمی).
با کانال تلگرامی «آخرین خبر» همراه شوید
منبع: رسالت
ویدیو مرتبط :
نامزدهای شورای شهر تهران (جامعه متخصصین)