علمی
2 دقیقه پیش | رزرو بلیط هواپیما مشهدسفر به مشهد از آن دست سفرهاییست که قرنها از عمر محبوبیتاش میگذرد و زائران امام هشتم شیعیان، خود را به وسیلههای مختلف به این شهر میرساندند. خوشبختانه ... |
2 دقیقه پیش | دوره مدیریت پروژه و کنترل پروژه با MSPپروژه چیست؟ پروژه به مجموعه ای از فعالیتها اطلاق می شود که برای رسیدن به هدف خاصی مانند ساختن یک برج، تاسیس یک بزرگراه، تولید یک نرم افزار و … انجام می شود. در همه پروژه ... |
عشق چیست و چرا عاشق میشویم؟
ایران نیوز 24/ او را میبینید و قلبتان شروع به تند تند تپیدن میکند. حسابی عرق میکنید و بدن شما هورمونهایی ترشح میکند که باعث میشود از درون گرم شوید. تقریبا هر چیز دیگر در اطراف خود را نادیده میگیرید و او تمام فکر و ذکرتان را به خودش مشغول میکند.
اینها بعضی از فرایندهای زیستشناختانهای هستند که وقتی در مراحل اولیهی عاشق شدن هستید، رخ میدهد.عشق چنان بخش بزرگی از زندگی انسان را در برگرفته که بازتاب آن را به صورت کاملا گسترده میتوان در هنر و فرهنگ تمدن انسانی دید. در کتابخانهها میتوان یک عالمه داستان عاشقانه پیدا کرد و عشق درونمایهی بیشتر فیلم و موسیقی ما را تشکیل داده است.ولی واقعا عشق چیست و چرا عاشق میشویم؟ آیا عشق و دوست داشتن مختص ما انسانهاست؟ آیا در موجودات زندهی دیگر هم عشق وجود دارد؟ برای درک بهتر عشق از منظر زیستشناسی، بهتر است ریشههای آن بررسی کنیم. ریشههایی که به میلیاردها سال قبل و سپیدهدم حیات باز میگردد.
ریشهی عشق زمینی را باید در تولید مثل جستجو کنیم. تولید مثل اسانس حیات روی زمین است و برای حفظ بقا به کار میآید. هرچند یک تک موجود زنده نمیتواند جاودان بماند، ولی میتواند موجوداتی مثل خودش را برجای بگذارد. همهی موجودات زنده تولید مثل میکنند تا هرچند که خودشان رفتنی هستند، ولی نسلشان باقی بماند. ولی داستان به این سادگیها هم نیست. از نظر زیستشناسی، عشقی که ما تجربه میکنیم هرچند که ریشه در همین غریزه دارد، ولی خیلی پیچیدهتر از این حرفهاست. ما مغز بزرگی داریم که زندگیمان را فوقالعاده پیچیدهتر از زندگی بسیاری دیگر از موجودات زنده کرده است. ما پدیدهای به نام احساسات را درک میکنیم. سپیدهدم حیات روی زمین حدود ۴ میلیارد سال پیش رخ داد. میلیاردها سال طول کشید تا موجودات زنده، پیچیده و پیچیدهتر شوند. خیلی سریع که در طول تاریخ به جلو حرکت کنیم، به ۶۰ میلیون سال پیش میرسیم. زمانی که اولین «نخستیسانان» (Primates) بوجود آمدند. به مرور زمان بعضی از نخستیسانان صاحب مغز بزرگتری شدند.
مغز بزرگ موهبت بزرگی بود که باعث شد این پستانداران به مراتب باهوشتر از دیگر موجودات زنده باشند و زندگی پیچیدهتری داشته باشند. ولی مغز و در نتیجه سر بزرگتر، یک مشکل بزرگ بوجود آورد. سر جنین بعضی از نخستیسانان آنقدر بزرگ بود که نمیتوانست به راحتی از کانال زایمان عبور کند. به همین دلیل است که گوریل، شامپانزه و البته انسان، زایمان سختی دارند. در نتیجه نوزادان این گونهها تقریبا نارس به دنیا میآیند و بسیار ضعیف و ناتوان هستند.نوزادان نیاز به مراقبت شدید مادر دارند و در نتیجه زمان کودکی خیلی طولانی میشود. طولانی شدن زمان کودکی و سالها نیاز به مراقبت تا رسیدن به سن بلوغ، خطرات زیادی برای کودک دارد. در بسیاری از نخستیسانان امروزی، مادری که صاحب بچه است نمیتواند تا زمانی که بچه از شیر او بی نیاز شده، دوباره جفتگیری کند. نری که قصد جفتگیری با آن مادر را دارد، اول باید بچهاش را بکشد. این جور کودککشیها در بین گونههایی مثل گوریلها، میمونها و دلفینها رایج است.
کودککشی در بین بسیاری از گونههای نخستیسانان و همچنین دلفینها رایج است
«کیت اوپی» از کالج دانشگاهی لندن و همکارانش ایدهی خیلی جالبی دارند. تقریبا روابط بین نرها و مادههای یک-سوم نخستیسانان از نوع «تک همسری» (Monogamy) است. اوپی و همکارانش در سال ۲۰۱۳ گفتند که احتمالا رفتار تکهمسری برای جلوگیری از کودککشی بوجود آمده است. گروه او برای اینکه بفهمند جفتگیری و فرزندپروری چگونه در طول تکامل تغییر کرد، شجره نامهی نخستیسانان را به دقت مطالعه کردند. تحقیقات آنها نشان داد که کودککشی، موتور محرک رفتار تکهمسری در ۲۰ میلیون سال گذشته بوده است. بعضی دیگر از گونههای نخستیسانان راهحل دیگری برای این مسئله پیدا کردند. به همین دلیل است که همهی نخستیسانان تک همسر نیستند. برای مثال شامپانزهها و بونوبوها در روابط جنسی بسیار بی قید و بند هستند و این بی قید و بندی در رابطه، احتمال کودککشی را کم میکند. نرها بچهها را نمیکشند چرا که نمیدانند کدام بچه مال خودشان است و کدام بچه مال خودشان نیست. ولی در آن گونههایی که نرها و مادهها به هم وفادار هستند و پیوند محکمی دارند، از آنجا که نرها میتوانند از مادهها مراقبت کنند، شانس بقای فرزندان و کشته نشدن توسط نرهای دیگر بیشتر میشود. اوپی میگوید که تکامل برای این گونهها، تکهمسری را ترجیح داده است.اوپی میگوید که مراقبت بیشتر نرها باعث شد جوامع انسانهای اولیه بزرگ شوند. این اتفاق به نوبهی خود باعث بزرگ و بزرگتر شدن مغز شد. شواهد و مدارکی برای این موضوع وجود دارد. زمانی که مغز شروع به بزرگ شدن کرد، همکاری بیشتر شد و گروههای اجتماعی بزرگتر شدند. ما میتوانیم روند افزایشی زندگی در گروههای اجتماعی بزرگتر را از تقریبا دو میلیون سال پیش و گونهی «هومو ارکتوس» ببینیم.
نظر میرسد در مغز بزرگ ما قسمتهایی وجود دارد که مسئول ایجاد احساسات عاشقانه هستند. «استفانی کاچیوپو» از دانشگاه شیکاگو در ایلینویز به مطالعهی تصاویر fMRI قسمتهایی از مغز که مرتبط با عشق بودند پرداخت. او فهمید که بیشتر حالتهای شدید و انتزاعی عشق وابسته به منطقهای از مغز به نام «شکنج زاویهای» (Angular Gyrus) هستند.این منطقه از مغز به خصوص در رابطه با جنبههایی از زبان مثل کنایه، تشبیه و استعاره شناخته میشود. به هر حال این قضیه معنیدار به نظر میرسد چرا که بدون زبان پیچیده نمیتوانیم جنبههای مختلف احساسات خود را بیان کنیم. مثلا شاعران و نویسندگانی که میتوانند احساسات را خیلی خوب بیان کنند، احتمالا بخش شکنج زاویهای مغزشان خیلی فعال است. بخش شکنج زاویهای مغز فقط در انسان و میمونهای بزرگ جثه یافت میشود.
فرایندهای مغزی که باعث پیوند مادر-فرزند میشوند، به نوعی برای به کارگیری در عشق رمانتیک بین دو جفت هم به عاریه گرفته شدهاند
کاچیوپو میگوید: «ما دقیقا نمیدانیم که این [شکنج زاویهای] در میمونها چه کاری انجام میدهد.» چرا که آزمایشهای تکمیلی fMRI در میمونها انجام نشدهاند. بنابراین ما نمیدانیم که شامپانزهها چه احساسی دربارهی جفتشان دارند. یافتههای کاچیاپو این ایده که رشد مغز باعث بوجود آمدن عشق شد را تقویت میکند. البته این نظریه که کودککشی باعث شروع این فرایند شد، خود محل مناقشه است. همهی دانشمندان با نظر اوپی که کودککشی منجر به بوجود آمدن تک همسری شد موافق نیستند. انسانشناسی به نام «رابرت ساسمن» از دانشگاه واشنگتن در سن لوییس میسوری یکی از کسانی است که به این ایده شک دارند. او میگوید که هر دو پدیدهی تک همسری و کودککشی چنان رفتارهای غیر معمولی هستند که ربط دادن آنها به عشق نا محتمل است.
مطالعهای که در سال ۲۰۱۴ انجام شد نشان میهد که تک همسری در نتیجهی «استراتژی مراقبت از جفت» تکامل یافت. یعنی اینکه نرها با مادهها میمانند تا مطمئن شوند کسی با او جفتگیری نمیکند. یک سال بعد، مطالعهای دیگر، تکامل گروهی دیگر از نخستیسانان به نام «لمورها» را مورد بررسی قرار داد. این مطالعه نشان داد که رقابت بر سر ماده باعث تشویق وفاداری نرها به مادهها میشد. اوپی موافق نیست. او میگوید که روشهای این پژوهش نمیتوانند برای توضیح تک همسری شدن کافی باشند. واقعیت این است که بسیاری از نخستیسانان تک همسری ندارند و مشکلی برای آنها پیش نمیآید. ولی یک چیز مشترک بین همهی نخستیسانان وجود دارد. همهی آنها دارای رابطهی مادر-فرزندی خیلی قدرتمندی هستند. ساسمن میگوید: «این [رابطهی مادر-فرزندی قوی] حتی دربارهی نخستیهای شبزی که تنها زندگی میکنند هم صادق است.» او میگوید فرایندهای مغزی که باعث پیوند مادر-فرزند میشوند، به نوعی برای به کارگیری در عشق رمانتیک بین دو جفت هم به عاریه گرفته شدهاند.
شواهدی از علم عصبشناسی نشان میدهد که او درست میگوید. با این تفاوت که در عشق بین دو جفت، مرحلهی اول تمایل جنسی است. ما به فرد دیگری احساس جاذبه میکنیم. تماشای او باعث ترشح هورمونهایی میشود که احساس خوبی به ما دست میدهد. دوست داریم که برای همیشه با او باشیم. در این هنگام قسمتی از دستگاه لیمبیک یا سامانهی عصبی احساسی ما که اتفاقا یکی از بخشهای باستانی مغز انسان است، فعال میشود. این شامل «اینسولا» (Insula)، قسمتی که مرتبط با تجربیات شدید احساسی هست هم میشود. «جسم مخطط شکمی» هم به شدت فعال میشود. این قسمت مربوط به فرایند پاداش مغز است و مثلا وقتی یک چهرهی جذاب میبینیم فعال میشود. نگریستن به چهرهی کسی که به او علاقمند هستیم، باعث فعال شد&am
ویدیو مرتبط :
چرا عاشق می شویم؟