سرگرمی
2 دقیقه پیش | دانلود بازی اندرویداندروید (از یونانی: به معنای مَرد، انسان، شبه آدم یا رُبات (آدم آهنی))، (به انگلیسی: Android) یک سیستم عامل همراه است که گوگل برای تلفنهای همراه و تبلتها عرضه مینماید و ... |
2 دقیقه پیش | بازی اکشن-ماجرایی اسطوره های کوچک/ Pocket Legendsآخرین خبر/ Pocket Legends یکی از جذاب ترین بازی های آنلاین اکشن و سرگرم کننده برای سیستم عامل اندروید است. باید اشاره کرد که این بازی، اولین و بهترین بازی کمپانی MMO است که موفقیت ... |
تصاویر درختان برفی زیبا
تصاویر درختان برفی زیبا
در گالری عکس در جهانیها تصاویر درختان برفی زیبا را مشاهده میکنید.
برفاحمد شاملو
برف ِ نو، برف ِ نو، سلام، سلام!بنشین، خوش نشستهای بر بام.پاکی آوردی ــ ای امید ِ سپید!همه آلودهگیست این ایام.راه ِ شومیست میزند مطربتلخواریست میچکد در جاماشکواریست میکُشد لبخندننگواریست میتراشد نامشنبه چون جمعه، پار چون پیرار،نقش ِ همرنگ میزند رسام.مرغ ِ شادی به دامگاه آمدبه زمانی که برگسیخته دام!
ره به هموارْجای ِ دشت افتادای دریغا که بر نیاید گام!تشنه آنجا به خاک ِ مرگ نشستکآتش از آب میکند پیغام!کام ِ ما حاصل ِ آن زمان آمدکه طمع بر گرفتهایم از کام…خامسوزیم، الغرض، بدرود!تو فرود آی، برف ِ تازه، سلام!**********************برف (مهدی اخوان ثالث)
عکس درختان برفی
عکس درختان برفی
عکس درختان برفی
تصاویر درختان برفی زیبا
تصاویر درختان برفی زیبا
یکپاسی از شب رفته بود و برف می بارید،چون پرافشان پری های هزار افسانه از یادها رفته.باد چونان آمری مأمور و ناپیدا،بس پریشان حکم ها می راند مجنون وار،بر سپاهی خسته و غمگین و آشفته.
برف می بارید و ما خاموش،فارغ از تشویش،نرم نرمک راه می رفتیم.کوچه باغ ساکتی در پیش.هر بگامی چند گوئی در مسیر ما چراغی بود،زاد سروی را به پیشانی.با فروغی غالباً افسرده و کم رنگ،گمشده در ظلمت این برف کجبار زمستانی.
برف می بارید و ما آرام،گاه تنها، گاه با هم، راه می رفتیم.چه شکایت های غمگینی که می کردیم،یا حکایت های شیرینی که می گفتیم.هیچکس از ما نمی دانستکز کدامین لحظه شب کرده بود این باد برف آغاز.هم نمی دانست کاین راه خم اندر خمبکجامان می کشاند باز.
برف می بارید و پیش از مادیگرانی همچو ما خشنود و ناخشنود،زیر این کجبار خامشبار، از این راهرفته بودند و نشان پای هایشان بود.
تصاویر درختان برفی زیبا
تصاویر درختان برفی زیبا
پاسی از شب رفته بود و همرهان بی شمار ماگاه شنگ و شاد و بی پروا،گاه گوئی بیمناک از آبکند وحشتی پنهان،جای پا جویان،زیر این غمبار، درهمبار،سر بزیر افکنده و خاموش،راه می رفتند.وز قدم هائی که پیش از اینرفته بود این راه را، افسانه می گفتند.
من بسان بره گرگی شیر مست، آزاده و آزاد،می سپردم راه و در هر گامگرم می خواندم سرودی تر،می فرستادم درودی شاد،این نثار شاهوار آسمانی را،که بهر سو بود و بر هر سر.
راه بود و راه ـ این هر جائی افتاده ـ این همزاد پای آدم خاکی.برف بود و برف ـ این آشوفته پیغام ـ این پیغام سرد پیری و پاکی؛و سکوت ساکت آرام،که غم آور بود و بی فرجام.
راه می رفتیم و من با خویشتن گهگاه می گفتم:«کو ببینم، لولی ای لولی!این توئی آیا ـ بدین شنگی و شنگولی،سالک این راه پر هول و دراز آهنگ؟»و من بودمکه بدینسان خستگی نشناس،چشم و دل هشیار،گوش خوابانده به دیوار سکوت، از بهر نرمک سیلی صوتی،می سپردم راه و خوش بی خویشتن بودم.
همچنین ببینید
منبع : تاپ ناپ / پ
ویدیو مرتبط :
تصاویر زیبا از یک روز برفی