فرهنگی
2 دقیقه پیش | تشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالستشریفات بهبود | تشریفات و خدمات مجالس | برگزاری مراسم عروسی | باغ عروسی تشریفات ۵ ستاره بهبود با مدیریت بهبود اصلانی صاحب سبک در اجرای دیزاین های ژورنالی و فانتزی ، اجرا ... |
2 دقیقه پیش | استاندار حلبچه عراق وارد ایلام شدبه گزارش ایرنا، عبدالله محمد به همراه ارکان حسن مشاور وی عصر امروز یکشنبه 26 اردیبهشت وارد استان شده و با مقامات استانداری ایلام دیدار کرد.قرار است استاندار میسان، واسط، ... |
انواع تیپاها را خوردیم/ ثابت کردیم جامعه تئاتری «جغرافیای تهران» را نمیشناسد
به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، نام بهروز غریبپور برای جامعه نمایش ایران آشناست. مثل تمام سالهای اخیر، با آغاز فصل برگریز پاییز، او در تالار فردوسی رپورتوار اپراهای عروسکیِاش را برپا کرده است تا چراغ این محفل را تا آخرین روزهای جشنواره فجر روشن نگاه دارد. برای رسیدن به وعدگاه مصاحبه با دوچرخهای رفتم که مبتکر آن شخص غریبپور بود. اگرچه عمر مدیریتش آن قدر نبود تا توسعه سیستم دوچرخه شهری در تهران را در آن فضا شاهد باشد. غریبپور در این سالها به کار خود پرداخته است و تمام موانعی که گاه از سمت شخص هنرمندان بر او وارد شده است و گاه در ناهمخوانی با سلایق مدیران شکل گرفته است را پشت سر نهاده است. او اکنون گروه منسجمی دارد که توانایی اجرای چند اپرای عروسکی در یک بازه چهار ماهه را دارند.
گروه عروسکی آران متشکل از جوانان پرشوری است که بسیاری از آنان را در دوران دانشجویی میشناسم. غریبپور فضایی خلق کرده است که مصداقی برای کارآفرینی است. جوانانی که روزی در دانشگاه تئاتر عروسکی رشته تحصیلیشان بوده؛ این روزها در همان رشته تخصص یافته مشغول به کارند. مسالهای که متاسفانه در حوزه هنر کمتر شاهد آنیم و فارغ التحصیل از آن دانشگاه رها شده، در فضای کاری کنونی کشور شغلی نمییابد.
از این رو فارغ از حواشی اپرای عاشورا و سعدی، در اتاق فرمان تالار فردوسی پای صحبت با این کارگردان شناخته شده تئاتر و سینما نشستم و با وی از دانشگاه، پژوهش هنر، خیمه شب بازی، خاوران و ... صحبت کردم.
***
تسنیم: شما گونهای از تئاتر عروسکی را اجرا میکنید که نمیتوان شخص دیگری در این حوزه را نام برد. احتمالاً مثل دیگر جاهایی که بودید و به شما بخل ورزیده شده، حضورتان در تالار فردوسی نیز با چنین صحبتهایی توأم بوده است. چه شد از نمایشی مثل «بینوایان» که در اجرا رکوردار است به سمت عروسک ماریونت آمدید؟
هرگز از دوگانه عروسکی و غیرعروسکی جدا نشدم
غریبپور: من در حوزه تئاتر و تئاتر عروسکی همزمان کار کردم. یعنی هرگز از دوگانه عروسکی و غیرعروسکی جدا نشدم. از زمانی که دانشجوی رشته تئاتر بودم، روی خیمهشببازی کار میکردم. در 1349 من گروه خیمهشببازی به دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران آوردم. اولین باری بود که دانشگاه نگاه پژوهشگرایانه به گروهی موسوم به مطرب داشت. در سال 1352 هفته خیمهشببازی در دانشکده هنرهای زیبا گذاشتم که خانواده احمدی و خمسهای اجرا میکردند. به موازات آن تحصیلات و پژوهش تئاتری میکردم.
تسنیم: در این فعالیتها تنها بودید یا یار و همراهی هم داشتید؟
من فریب این موفقیت را نخوردم
غریبپور: نه، مطلقاً تنهای تنها بودم؛ چون اینها باورهای من بود. در زمانی که من کار میکردم، موجی که وجود داشت، تقلید صرف از تئاتر غرب بود. به جز برخی نمایشنامهنویسان و کارگردانان نظیر عباس جوانمرد، بهرام بیضایی و جعفر والی که در تالار 25 شهریور کار میکردند، دیگران تحت تاثیر کامل و غالب حرکت غرب بودند. بنابراین در این حوزه به ویژه خیمه شببازی کسی مطلقاً ورود نکرده بود. من به موازات اینها کار تئاتر کردم، کار عروسکی کردم، کار سینمای کردم و هم مدیریت فرهنگی و هم مدیریت ساخت پروژههای فرهنگی را پی گرفتم. این طور نبود که من ناگهان از «بینوایان» کنده بشوم و به حوزه تئاتر عروسکی بیایم. آن پیشینه است که بعد از آن چند لایه بودن کار عملی و پژوهشی، من سرانجام فکر این باشم یک گونه از اجرا را تالیف کنم و بنابراین در حوزه تئاتر [ورود کنم]. در حالی که کارگردانی و دراماتورژی «بینوایان» کار سخت و دشواری بود و در عین حال موفق؛ من فریب این موفقیت را نخوردم که بخواهم خودم را با کارهای عظیم و بزرگ ثابت کنم.
بنابراین دغدغه من این بود که شیوهای تالیف کنم که هم ریشه در تحقیقات خود من داشته باشد و هم در آن فرم و اسلوب تمام عیار ایراین باشد. زمانی که به من پیشنهاد شد «رستم و سهراب» را به صورت زنده کارگردانی کنم، من با تاملی که کردم، احساس کردم اینجا همان نقطه عطفی است که باید بدان بپردازم. به جای اجرای زنده اجرای عروسکی نخی یا ماریونت را پیشنهاد کردم. دلایل فراوانی داشتم و این دلایل امروز نشان میدهد که کار من درست بوده و حرکت میتواند ادامه پیدا کند. شرطم با وزارت ارشاد این بود که پس از تولید اپرای عروسکی «رستم و سهراب» یک محل دائمی نمایش وجود داشته باشد. برای اینکه اعتقادم این بود که در یک جای ثابت است که این حرکت تالیفی شکل پیدا میکرد.
تسنیم: یعنی میخواستید به این کار هویتی ببخشید؟
ثابت کردم جغرافیای تهران را نمیشناسید
غریبپور: قطعاً. اگر به عنوان یک اپرا روی صحنه میآمد، به شکل زنده، به مدت پنج شب، 10 شب که دیگر غایت اپراست، طبیعی است که متوقف میشد. چنانکه درمورد «بینوایان» این حرکت را آغاز کردم، امیدم این بود که بعد از «بینوایان» نمایشهای دیگری را با همان شرایطی که صحنه داشت، با گروهی وسیع که بتواند توده مردم را جذب کند و مخاطبان جدید را به تئاتر بیاورد [کار کنم]. ناموفق بودم چون تئاتریها این قضیه را برنتابیدند. شروع کردند به شبنامه پخش کردن و علیه من نوشتن، برای اینکه من چند چیز را ثابت کردم. ثابت کردم جغرافیای تهران را نمیشناسند و فکر میکردند مخاطب تنها در مرکز شهر به دیدن نمایش شما میآید. ثانیاً ثابت کردم میتوان یک گروه عظیم تئاتری را تحت یک نظام مدیریت کارگردانی گرد هم آورد [که] از یک دختر خردسال هفت سال تا مهدی فتحی در این گروه از نظر تفاوت سنی حضور داشته باشند.
تسنیم: این اجرا در منطقهای از تهران رخ میدهد که کسی چنین تصوری نداشت.
سمندریان میگفت اگر نمی شناختمت می گفتم یک دیوانه دارد از من دعوت میکند
غریبپور: بله، آن زمانی که فرهنگسرای بهمن را میساختم و هنوز یک خرابه بود، آقای سمندریان آرزو داشت که «گالیله» را روی صحنه ببرد. از وی دعوت کردم که بیا و این «گالیله» را اجرا کن و من حاضر بودم همه حمایتها را بکنم. ایشان به من گفتند اگر بهروز غریبپور نبودی، با پیشینهای که در دانشکده داشتم و دوستی که داریم، [میگفتم] یک دیوانه دارد به من پیشنهاد میکند.
تسنیم: اگر قبول میکرد به نظرتان کارش مخاطب پیدا میکرد؟
در فرهنگسرای بهمن زمانی که «بینوایان» را کار میکردم برای بازیگران اورژانس داشتیم
غریبپور: درباره این نمیتوانم داوری کنم؛ ولی گفتند کار من باید در تالار وحدت و تئاتر شهر روی صحنه برود. چنین جایی نباید روی صحنه رود. بعد کی میآید، نگاه کند. این صحبتهایی است که بین من و مرحوم سمندریان صورت گرفته است. بنابراین من فرضیات جامعه تئاتری را زیر سوال برده بودم. نکته بعدی این بود که من هر آنچه درباره قرارداد تیپ گفته میشود و هر آنچه خانه تئاتر میکوشد و به نتیجه نمیرسد، در آنجا اعمال کردم. حتی در مرکز هنر عروسکی که 9 سال هم بنیانگذار و هم مدیرش بودم همین کار را کردم. ما قرارداد تیپ داشتیم. بازیگر درجه سه و دو و یک داشتیم. محال بود دستمزد بازیگر درجه یک به بازیگر درجه سه داده شود. در فرهنگسرای بهمن زمانی که «بینوایان» را کار میکردم برای بازیگران اورژانس داشتیم. عصرانه میدادیم. همه در طول اجرا بیمه بودند.
تسنیم: یعنی عملاً یک کمپانی داشتید؟
ثابت کردم در جنوبیترین نقطه تهران میتوان نمایشی روی صحنه برد که 6 ماه رزرو بلیط داشته باشد
غریبپور: بله، من میخواهم بگویم آن کار ناموفق بود چون خانواده تئاتر با ما مبارزه عجیبی کرد. اصلاً نمیدانستند. فرض کنید من پنج نمایشنامه را روی صحنه میبردم. بالاخره نوبت به دیگران هم میرسید و عدهای از این قضیه بهرهمند میشدند. بعد من ثابت کردم در جنوبیترین نقطه تهران میشود نمایشی روی صحنه برد که برای شش ماه آینده رزرو بلیت داشته باشد.
تسنیم: و تئاتر آزاد هم نباشد.
من به دنبال جریانسازی بودم، دنبال به روی صحنه بردن یک اپرا نبودم
غریبپور: و تئاتر آزاد هم نباشد. بنابراین موقع تولید «رستم و سهراب» با این پیشینه اولین شرطم این بود که من باید یک محل ثابت داشته باشم. مخاطبسازی کنم. به این روش ادامه دهم. این روش شاگردان خودش را داشته باشد. این روش بتواند بعدها کارگاههای خودش را داشته باشد. عروسکها را ما اول در اتریش تولید کردیم؛ ولی قصد من این بود در ایران تولید کنیم. میخواستم سازنده عروسک تربیت کنم. بازیدهنده عروسک تربیت کنم. مخاطب نمایش عروسکی تربیت کنم. در ژانر نمایش عروسکی شیوه اجرایی ماریونت یا تئاتر عروسکی نخی منسوخ شده بود. به دلیل دشواری کار همه اینها دست به دست هم میدهد تا من از این مساله پرهیز کنم تا آن اتفاق رخ داده در فرهنگسرای بهمن و تالار آوینی که ناکام ماند را ادامه دهم. بنابراین من به دنبال جریانسازی بودم. دنبال به روی صحنه بردن یک اپرا نبودم.
تسنیم: در گذشته در ایران اجرای ماریونت داشتیم؟
غریبپور: اصلاً، شیوه عروسکی خیلی مشهورمان ماریونت است.
تسنیم: دقیقاً؛ ولی منظورم به این شیوه اجرایی شماست.
اینجا یکی فضای متروکه بود که من به سالن تبدیل کردم
غریبپور: ما شیوه نخی در جهان از عروسکهای دو نخه تا 50 و 60 نخه را داشتیم. در ایران عروسک نخی داشتیم. خیمهشببازی نخی است. اما اینکه به عنوان یک اثر دراماتیک روی صحنه بیاید و فقط تقلید اجراهای زنده نباشد، این اولین بار است که در جهان صورت میگیرد. در سالزبورگ اپرای عروسکی وجود دارد؛ ولی اپرای عروسکی با تقلید از صحنه و لباس و تمام مختصات اپرای زنده. یعنی آن را کوچکتر میکنند. تبدیلش میکنند به یک نمایش عروسکی تا بتوانند برای اپرای مخاطبسازی کنند. ولی من قصدم این نبود. میگفتند این زبان، زبان مغفولی است و باید دوباره از آن دوران طلاییش که زمانی در چین بوده و زمانی در اروپا، دوباره بهرهمند شود. و در عین حال به عنوان یک تالیف ایرانی شکل بگیرد که بعد در اپرای دوم عروسکها را خودمان ساختیم. بازیدهندهها تربیت شدند.
بعد در تولید سوم برای اینکه تعزیه را زنده کنم از شیوه عروسکی استفاده کردم تا اپرای ملی شکل بگیرد. پیامد آن مولوی را با مضمون عرفانی کار کردم. حافظ هم همین طور، سعدی را هم همین طور. لیلی و مجنون کار کردم که بگویم ما در کشوری زندگی میکنیم که اگرچه اپرای لیلی و مجنون را «اوزیر حاجیبیف» اهل باکو اجرا کرده؛ ولی موسیقی و متنش متعلق به فلات ایران است. ملودی آذری - ایرانی شنیده میشود. بنابراین برای چنین هدف بزرگی باید محل استقرار وجود داشته باشد. بعد خیلیها به من تاختند که چرا باید این سالن مال بهروز غریبپور باشد؟ چرا فقط بهروز غریبپور اجرا میکند؟ انگار این سالن وجود داشته؛ در حالی که من اینجا را کشف کردم. اینجا یکی فضای متروکه بود که من به سالن تبدیل کردم.
تسنیم: اینجا انبار بوده؟
من به ایران آمدم، با یک کیف رفته بودم و با یک کیف برگشتم
غریبپور: اینجا در دوره نهاییاش انبار و محل استراحت بود. چون کار روی صحنه نمیبردند، محل تفریح و ورزش کارگران بنیاد بود. بنابراین من سالن ساخته بودم، نه اینکه سالن را به من هدیه کنند. بعداً من عقبنشینی کردم. گفتم اگر قرار بر این است که شما بتوانید، شما بیایید. دو کار آمدند و کار کردند، به شیوه نخی هم کار کردند. گفتند ما بهتر از بهروز غریبپور هستیم. میتوانیم بیشتر تماشاگر جذب کنیم. میتوانیم مداومتر کار کنیم. من هم در گوشه نشسته بودم و تماشا میکردم. بعد وقتی که این دوستان عقبنشینی کردند و هر کدام به دنبال کار خودشان رفتند، گفتم اجازه بدهید من ادامه آن اهدافی که داشتم را پیگیری کنم. سالن وجود داشت و همه چیز موجود بود و میبایست هدف تکمیل میشد و ارتقای کیفیت شکل میگرفت که به مرور زمان و در این 11 سال موفق شدم.
الان هم میگویم، جامعه نمایش عروسکی بیاید تعهد بدهد که من مثل بهروز غریبپور چراغ اینجا را روشن نگه میدارم، کار تعریف میکنم، کار تولید میکنم و این امکان را دارم که بهتر از او کار میکنم، ما تسلیمایم و عقبنشینی میکنیم. مثلاً در فرهنگسرای بهمن بنده دعوا کردم که چرا بایستی بروم؟ یا در خانه هنرمندان بگویم من تمام مصیبتهای اینجا را کشیدم و حالا که دارد به ثمر میرسد و هشت سال کار کردم در اینجا، حقوقم کو؟ بازنشستگیام کو؟ تقدیر و تشکرم کو؟ هیج کدام از اینها برایم مهم نبود. من به ایران آمدم. با یک کیف رفته بودم و با یک کیف برگشتم. بنابراین الان هم در اینجا و همین الان هم میگویم، هر کسی به شرط آنکه تعهد دهد که در واقع مثل من کار کند و این سالن را متروکه نکند، درست یک روز بعد از آن تعهد این سالن را ترک میکنم.
تسنیم: شما گفتید یکی از اهدافتان تربیت افرادی است که در این حوزه قرار است کار کنند. چقدر دانشگاه به عنوان مبدأ آموزش و تربیت دانشجو تئاتر به شما کمک کرده است؟ چقدر فضا برای شما مساعد بوده تا این گونه نمایش را در دانشگاه آموزش دهید؟
دانشگاه محل از یاد بردن دانش است
غریبپور: بعضی از اسامی در طول زمان از معنی تهی میشوند. من اخیراً با یکی از پیشکسوتان سازمان تربیت بدنی که برای اجرای هفت خوان رستم دعوت کننده من بودند برای المپیک غرب آسیا، صحبت میکردم و گفت من هنوز در بیتربیتترین سازمان ایران خدمت میکنم. بنابراین دانشگاه محل از یاد بردن دانش است و نه تنها نخواستند که این اتفاق بیافتد؛ بلکه حتی اینجا را تحریم کردند. دلیلش هم خیلی ساده است. برای اینکه هیچ یک از اساتید در این حد و جایگاه نیستند که کاری ولو پایینتر از آثاری که من کارگردانی کردم، کارگردانی کنند. پس تنها راه این است که مبارزه کنند و مرا از بین ببرند. مرا تحریم کنند.
تسنیم: ولی در نهایت دانشجویان به اینجا آمدند.
ما انواع تیپاها را خوردیم که اینجاییم
غریبپور: بله. مگر یک استاد تا کی میتواند تهدید کند که اگر بروید به گروه بهروز غریبپور و حتی اگر کارهای ایشان را ببینید، نمرهتان را نمیدهم؟ چهار سال شما زیر ستم این بیدانش هستید و بعد راهتان را پیدا میکنید. اتفاقاً انرژی بیشتری پیدا میکنید. الان پیامی برای شما میخوانم که امروز به دست من رسیده است. «سلام آقای دکتر غریبپور، م.س هستم، راهنمای بنیاد. قبلاً کوتاه با هم صحبت کردیم. هر روز شما را میبینم؛ اما جسارت پیدا نمیکنم بیایم جلو و صحبت کنم. میدانم بیشتر اعضای گروه شما خانم هستند؛ ولی خیلی علاقه دارم در گروه شما به عنوان بازیگردان کار کنم. اگرچه مدرک تحصیلیم ارشد نمایش و پژوهش هنر است؛ اما به طور عملی کار نکردهام و به صورت تئوری با نمایش و بازیگردانی کمی آشنا هستم و این توان را دارم که یاد بگیرم و اجرا کنم. خواهش میکنم مرا زنده کنید تا بتوانم کار کنم. اگر توی سرم بزنید در این راه هیچ اشکالی ندارد.» من جواب دادم: «برادر اول قرار نیست توی سر کسی بزنم. دوماً راه ورود به گروه اول طی کردن چهار ترم آموزش و سپس داشتن خلاقیت است که در دوره آموزش بازیدهندگی به اثبات میرسد که موفق هستید یا خیر. بهروز غریبپور»
ایشان ارشد خواندهاند؛ چرا باید اندکی آشنا باشد آن هم تئوری؟ آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم. به شرط اینکه یک نفر ویژگیهای ورود به گروه عروسکی آران را داشته باشد، اینجا درش باز بوده است. ولی دانشگاهی که شما میگویید محل علم و معرفت و جایگاه پژوهش به معنای واقعی، دیگر نیست. خیلی از دانشگاهیان پیغام دادند که آقای غریبپور به ما توهین کرده است.
من یک مثال زدم. در مقطع فوق لیسانس رفتم سرکلاس. بای بسم اللّه گفتم چه رمانی را به تازگی خواندید. سکوت کردند. چه نمایشی اخیراً دیدید. سکوت کردند. گفتم موسیقی و فلان و فلان، همه چیز را گفتم؛ ولی وقتی دیدم اصلاً در یک کره دیگر زندگی میکنند، گفتم برای من یک شعر بخونید. کسی برگشت و گفت «توانا بود هر که دانا بود». گفتم بقیهاش. بعد یکی گفت آقا اجازه بدهید کمی فکر کنیم. بالاخره همه با هم گفتند «توانا بود هر که دانا بود/ز دانش دل پیر برنا بود» اگر همین را حفظ کردید عمل میکردید، این دل پیر و فرسوده و بیخبر شما آگاه میشد، برنا میشد. بعد گفتند بهروز غریبپور به ما توهین کرده است. من توهین نکردم. من میگویم کدام دانشجو آمده از من سوالی پرسیده و من جواب سر بالا دادم؟ کی خواسته یاد بگیرد و در کارگاه را بستیم؟
آن خانمی که بیادعا تی میکشد، فوق لیسانس گرافیک دارد؛ اینجا معرفت و معنویت آموختیم
متاسفانه دانشگاه نه تنها گرایشی به این قضیه نداشته بلکه در پدیده آوردن یک دشمن بالفعل هم کمک کرده است. مثلاً تا میگویی بهروز غریبپور، می گویند آن که بودجه میگیرد. آن که اصلاً سفارشی کار میکند. آن که اصلاً دردانه نظام است. اگر دردانگی این است پیشنهاد میکنم اسم 40 میلیون نفر در ایران را بگذارند دردانه. ما انواع تیپاها را خوردیم که اینجاییم. ولی ما ایران را دوست داریم در ایران ماندیم. افتخار میکنیم و کار میکنیم. عیب ندارد، بالاخره جفایی که به آدم میشود نتیجه میدهد و من امروز مخاطبهایی دارم که واقعاً چراغ اینجا را روشن نگه داشتند. حالا دوست دارم یک نفر بیاید و جلوی گروه تئاتر عروسکی آران را بگیرد. «چراغی که ایزد برفروزد/هر آن کس تف کند ریشش بسوزد».
اینجا مال بهروز غریبپور نیست. بله بهروز غریبپور بنیانگذار است، کارگردان است، نویسنده است؛ (در اشاره به بازیگردانی روی سن) ولی آن خانمی که الان صحنه را بیادعا تی میکشد، فوق لیسانس گرافیک است. ما اینجا معرفت و آداب معنوی را میآموزیم. اینکه صحنه برای شما مقدس باشد، صحنه جایگاه ارائه و انتقال اندیشههای بزرگ باشد، برایم مساله است. بنابراین اگر استفاده واژگانی کنیم به قول چامسکی یک معنی و ساختار ژرفایی وجود دارد که ساختار ژرفایی گروه عروسکی اندیشه، فضیلت و برگرداندن معرفت به تئاتر است. در این رابطه من کم نگذاشتم که در را به روی اهل فضل و علم و انسانهای کوشا ببندم؛ ولی حساس هستم. هر کسی را به گروه راه نمیدهم.
بعضی از دوستان من میدانند من برای یک پروژه اگر زخمهای معنویام معلوم شود، بیشتر است. من مجروح و خونآلود از هر دفتری بیرون میآیم. یکی طردم میکند. یکی اعتنا نمیکند. این بار که میخواستیم کار روی صحنه ببریم، بانکی که خیلی ادعا میکند مسلمان است و خیلی ادعا میکند که اسم و رسم و فضیلتش اسلامی است، قرار بود بلیتهای اپرای عاشورا را خریداری کند، اما نکرد. برای بانکی که برای یک برنامه مبتذل تلویزیونی یک میلیارد هزینه میکند رقمی نبود. برای اینجا دریغ از پنج میلیون تومان که بلیت بخرد.
تسنیم: آن هم برای مقولهای به اسم عاشورا میتوانست کلی مانور دهد.
من اگر در پی جاه و مقام بودم که باید بالاتر میرفتم
غریبپور: میتوانست مانور دهد. ولی درک و شعور پایین است. من آموختم که اگر کسی عاشق باشد باید جان خودش را فدا کند. اینجا که ما نشستیم (اتاق فرمان سالن فردوسی) 1/70 در 2 متر است. من دفتری داشتم که دو تا رییس دفتر و دو منشی حداقل داشتم. چهار تا راننده داشتم. من اگر در پی جاه و مقام بودم که باید بالاتر میرفتم. اصلاً حاضر نبودم خلاف منویاتم کاری بکنم. بنابراین اصلاً باکی از این نداشتم و ندارم که فردا یکی بیاید و بگوید فردا گروه تئاتر آران تعطیل است. گروه متعلق به 50 نفر است.
==================مصاحبه از احسان زیورعالم
ادامه دارد....
انتهای پیام/
ویدیو مرتبط :
ثابت کردیم کنکور آسان است