سایر


2 دقیقه پیش

جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کند

ایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ...
2 دقیقه پیش

ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کرد

العالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ...



شاهنامه خوانی/ داستان سی و سوم: پادشاهی داراب


شاهنامه خوانی/ داستان سی و سوم: پادشاهی داراب آخرین خبر/ همه ما عاشق شنیدن و خواندن داستان های شاهنامه ای هستیم که شخصیت هایش قهرمان ها و اسطوره های ما هستند اما چون به زبان شعر است شاید برای ما خواندن آن قدری سخت باشد و این شد که برای شما فرهنگ دوستان عزیز داستان های شاهنامه را به زبان نثر و ساده تقدیم می کنیم. باشد که لذت ببرید.

 قسمت قبل

پادشاهی داراب دوازده سال طول کشید . وقتی او بر تخت نشست با عدل و داد رفتار می‌کرد پس دستور داد تا مردان کارآزموده از آب دریا رودی به هر کشوری برسانند و شهری ساخت و نام آن را داراب گرد نهاد . سپاهی از اعراب از نژاد قتیب به سالاری شعیب تصمیم به حمله به ایران گرفتند پس از جنگی که سه روز و سه شب طول کشید ، در روز چهارم اعراب مجبور به عقب‌نشینی شدند و اموالشان به دست ایرانیان افتاد . مرزبانی در مرز قراردادند و هرسال از آن‌ها باژ می‌گرفتند .
از آن‌سو شاه روم که فیلفوس نام داشت لشکری از عموریه جمع کرد تا به ایران بتازد . سه روز جنگ آن‌ها با داراب طول کشید و روز چهارم فیلفوس گریزان شد و زنان و کودکانشان را اسیر کردند و بسیاری را کشتند تا اینکه فیلفوس پیکی به همراه صندوق‌های پر گوهر فرستاد و پیام داد که پشیمان شده است . پس داراب با بزرگان مشورت کرد . آن‌ها گفتند او دختر زیبایی دارد بهتر است تا او را به همسری بگیری .داراب پیکی فرستاد و به قیصر گفت که اگر نجات می‌خواهی باید دخترت ناهید را به همراه باژ برای من بفرستی . فیلفوس شاد شد که داماد او شاه است پس چنین کرد و دختر را با اموال فراوان به داراب سپرد . شبی که ناهید و داراب خوابیده بودند از دهان ناهید بوی بدی آمد و شاه را ناراحت کرد . پزشکان را فراخواند و آن‌ها پس از تحقیقات فراوان گیاهی به نام اسکندر به کام او مالیدند و او معالجه شد اما شاه دیگر نسبت به او سرد شده بود پس او را نزد پدرش فرستاد . ناهید ناراحت بود و فرزندی هم در شکم داشت اما چیزی نگفت . پس از نه ماه پسری به دنیا آمد و نام او را اسکندر نهاد و قیصر به همه می‌گفت که او فرزند خودش است و کسی از داراب نام نمی‌برد . در همان شب که اسکندر زاده شد مادیانی که در آخور قیصر بود نیز کره‌ای به دنیا آورد . به‌هرحال اسکندر بزرگ می‌شد و قیصر خیلی به او محبت می‌کرد و او را ولیعهد خود کرد پس‌ازاینکه ناهید از ایران به روم برگشت داراب همسر دیگری گرفت و او کودکی به دنیا آورد و نام او را دارا نهادند و ده سال بعد داراب در حال مرگ بزرگان را فراخواند و پسرش را بر تخت نشاند و سپس درگذشت .
از کتاب «شاهنامه تصحیح شده» اثر دکتر محمد دبیر سیاقی و برگردان به نثر اثر فریناز جلالی




با کانال تلگرامی «آخرین خبر» همراه شوید

منبع: آخرین خبر


ویدیو مرتبط :
شاهنامه خوانی گذشتگان (مستند آخر شاهنامه)