سایر


2 دقیقه پیش

جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کند

ایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ...
2 دقیقه پیش

ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کرد

العالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ...



روایت رضا کیانیان از خواب عجیبی که خادم حرم امام رضا (ع) دید


رضا کیانیان با روایت خوابی که یکی از خدام حرم رضوی دیده است درباره سگی نوشت که با رساندن خود به پنجره فولاد برای تلاش بچه‌هایش دست به دامان این حضرت شده بود.

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

رضا کیانیان با روایت خوابی که یکی از خدام حرم رضوی دیده است درباره سگی نوشت که با رساندن خود به پنجره فولاد برای تلاش بچه‌هایش دست به دامان این حضرت شده بود.

کیانیان نوشت: «هنگامى كه براى زیارت امام رضا(ع) مى روم، گاهى بعضى از خدام امام، من را به محل استراحت خودشان دعوت مى كنند. من هم بى درنگ و در اوج خوشحالى مى پذیرم. 

چاى ، گپ و گفت و مهربانى...

یك بار كه صحبت ها درباره ى معجزات هر روزه ى امام گُل انداخته بود، یكى از خدام قدیمى كه از دوستان پدر مرحومم بود تعریف كرد:

«چندین سال پیش، در یكى از شب هاى زمستان، بعد از كشیك خوابیده بودم كه امام به خوابم آمد و فرمود: بلند شو برو جلو پنجره فولاد. 

بى معطلى بیدار شدم. از این سوى صحن نگاه كردم و دیدم برف سفید یكدستى سراسر صحن را پوشانده و هیچ خبر دیگرى نیست! با خودم گفتم حتماً خیالاتى شدم ...برگشتم و خوابیدم. دوباره امام به خوابم آمد و گفت : مگر نگفتم بلند شو برو جلو پنجره فولاد؟! دوباره بلند شدم و رفتم و نگاه كردم و باز هم جز برف چیزى ندیدم! در دل گفتم ، یا امام رضا قربونت برم، اونجا كه خبرى نیست! و برگشتم و خوابیدم. این بار امام با عصبانیت گفت: بلند شو برو جلو پنجره فولاد و گر نه اخراجت مى كنم! 

ترسان و پشیمان از بى توجهى از خواب پریدم و به آن سمت دویدم و زیر لب طلب بخش مى كردم تا رسیدم پشت پنجره . باز هم چیزى نبود جز برف ! با ترس و زارى گفتم ،یا امام رضا مى بینى كه آمدم، ولى اینجا خبرى نیست كه ناگهان دیدم برف جلو پنجره تكانى خورد و سگ نحیفى بلند شد و نالان به راه افتاد. من هم كه تازه متوجه ى مأمویتم شده بودم ، دنبال سگ رفتم . سگ با عجله از محوطه صحن به سمت خیابان طبرسى رفت و عاقبت جایى ایستاد و به من نگاه كرد! دیدم چند توله ى سگ، در چاله اى گود و پر از برفابه و گل افتاده اند. حیرت زده و نادم از سستى ام ، توله ها را از میان گل و شُل بیرون آوردم، گریه كنان و پشیمان از دیر رسیدنم، خشكشان كردم و با كمال احترام آن ها را در جایى مناسب و گرم گذاشتم.

وقتى صحبت هایش تمام شد فقط سكوت بود. از پشت پرده اى از اشك دیدم دیگران هم گریه مى كنند! فكر مى كردم چگونه به خودمان اجازه مى دهیم با حیوانات ، این مخلوقات بى گناه خداوند بد رفتارى كنیم؟! چه رسد به خشونت با آن ها ؟! كه متأسفانه این روز ها رایج شده.» 


ویدیو مرتبط :
درددل رضا کیانیان با امام رضا در فیلم فرش باد!