سایر


2 دقیقه پیش

جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کند

ایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ...
2 دقیقه پیش

ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کرد

العالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ...



مرکز سوئيسي تحقيقات خليج فارس بررسي کرد: مناقشه ايران و امارات بر سر جزاير سه گانه ايراني


مرکز سوئيسي تحقيقات خليج فارس بررسي کرد: مناقشه ايران و امارات بر سر جزاير سه گانه ايراني

اشراف/ متن پيش رو در اشراف منتشر شده و انتشار آن به معني تاييد تمام يا بخشي از آن نيست

با عقب‌نشيني بريتانياي کبير از خليج فارس در اواخر ۱۹۷۱، ايران دو جزيره متعلق به امارات رأس الخيمه را تصرف نمود. و از آن زمان، مناقشات ميان امارات متحده عربي و ايران بر سر سرزمين‌ها و قلمروهاي خود به صورت مسئله‌اي حل‌نشده باقي مانده است.
 مرکز تحقيقات خليج فارس سوئيس در گزارشي راهبردي با عنوان « جزاير مورد مناقشه ميان امارات متحده عربي و ايران: ابوموسي، تنب بزرگ، و تنب کوچک در تنگه هرمز » نوشت: ايران همواره از داوري يک طرف ثالث در مورد اين مناقشه سر باز زده است و اين موضع ايران، امکان دستيابي به هرگونه راه‌حلي را براي اين مسئله سد کرده است. اين مقاله بر روي دو محور متمرکز است. نخست، پيشينه اين جزاير مورد مناقشه که به سه دوره برمي‌گردند: دوره پيش از استثمار، دوره استثمار، و دوره پسا استثماري.

اين گزارش بيشتر بر روي دوره استثماري متمرکز است تا بدين ترتيب به بررسي تصميم بريتانيا در مورد اين جزاير مورد مناقشه بپردازد. اين گزارش به بررسي اين موضوع مي‌پردازد که چرا در زماني که بريتانيا در سال ۱۹۶۸ به طور رسمي اعلام نمود که [از خليج فارس] عقب‌نشيني خواهد کرد، موضع خود را به سمت ايران تغيير داد. و بخش دوم اين مقاله نيز به بررسي ديدگاه‌هاي حقوقي امارات متحده عربي و ايران مي‌پردازد تا بدين ترتيب بحث‌هاي دو طرف را ارزيابي نمايد.

 اهميت استراتژيک بالاي سه جزيره خليج فارس
سه جزيره ابوموسي، تنب بزرگ، و تنب کوچک در تنگه به لحاظ استراتژيک مهمِ هرمز قرارگرفته‌اند که ۴۰ درصد از نفت جهان و بيشترِ نفتي که از منطقه خليج [فارس] عبور مي‌کند از آن مي‌گذرد. اين را نيز بايد گفت که اين سه جزيره به لحاظ اندازه و اهميت تفاوت چشمگيري با يکديگر دارند. تنب کوچک، کوچک‌ترين جزيره در ميان اين سه جزيره است که وسعتي برابر با ۱۲ کيلومترمربع دارد. ابوموسي نيز بزرگ‌ترين جزيره است که وسعتي برابر با ۱۲۰ کيلومترمربع دارد و جمعيت آن ۵۰۰,۱ نفر برآورد گرديده است. بيش از يک سده است که معادن اکسيد آهن قرمز در ابوموسي استخراج مي‌گردد و اين جزيره همچنين سرشار از منابع نفت و گاز طبيعي است که در حال حاضر ميان شارجه و ايران تقسيم شده است. ابوموسي در طول تاريخ براي کاشتِ محصول و دامداري نيز به کار برده شده است.

 استفاده نظامي از اين سه جزيره مي‌تواند انتقال نفت و ديگر کالاها را مختل نمايد
تنب بزرگ تا حدودي [نسبت به ابوموسي] کوچک‌تر است و وسعتي برابر با ۹۱ کيلومترمربع دارد و در حالي که از آن براي کشاورزي استفاده مي‌شود، از هيچ گونه منابع طبيعي برخوردار نيست. تنب کوچک به لحاظ اندازه بسيار کوچک و نيز غيرقابل سکونت است، چرا که برخلاف تنب بزرگ و ابوموسي هيچ منابع آبِ شيريني ندارد. ابوموسي، تنب بزرگ، و تنب کوچک سه جزيره‌اي هستند که در تنگه هرمز قرارگرفته‌اند که اگر براي مقاصد نظامي به کار گرفته شوند، مي‌توانند ” عبور و مرور در خليج [فارس] را در دست گرفته و در عمل آن را کنترل کنند.” به علاوه، اين کار مي‌تواند مانع جريان نفت خام و ديگر کالاها از خليج شود.

 اهميت استراتژيکي و جغرافيايي بالاي اين سه جزيره براي ايران در طول تاريخ
در سال ۱۹۷۱، شاه پيشين ايران – يعني محمدرضا شاه – عنوان کرد که [اين] جزاير “به همان اندازه براي ما از اهميت استراتژيک بالايي براي ما برخوردار هستند که براي دولت‌هاي خليج فارس، و نيز براي صلح و امنيت منطقه ما. جايگاه جغرافيايي اين سه جزيره مي‌تواند آن‌ها را به موضوعي با ارزش نظامي بسيار بالا تبديل نمايد.” ارتش ايالات متحده مسئله باز نگه‌داشتن تنگه [ي هرمز] را يکي از منافع حياتي خود به شمار مي‌آورد. طبق گفته‌هاي پل ون رايپر، سرهنگ بازنشسته [ارتش] ايالات متحده، “اين تنگه همواره کليدِ ترفندهاي مربوط به جنگ در خليج [فارس] بوده است.” ايران در طول سال‌ها به نظامي ساختن اين جزاير و کنترل تنگه هرمز ادامه داده است. در سال ۲۰۰۸، ايران يک پايگاه نيروي دريايي جديد در [بندر] باسک احداث نمود تا بدين ترتيب قابليت‌هاي نظامي خود در خليج [فارس] و تنگه هرمز را تقويت سازد.

 اظهارنظرهاي گوناگون در مورد حقِ مالکيت بر روي ابوموسي، تنب بزرگ، و تنب کوچک

پيشينه تاريخي اين سه جزيره در طول دوره پيش از استثمار
ايران ادعاي [مالکيت] خود بر اين سه جزيره را بر پايه زنجيره‌اي از مالکيت‌هاي خود در طول امپراتوري‌هاي گوناگون پارس در گذشته مي‌داند که به شش سده پيش از مسيح برمي‌گردد. طبق گفته‌هاي پيروز مجتهد زاده که از اساتيد ژئوپليتيک در دانشگاه تربيت مدرس تهران است، “جغرافياي سياسي در شرق عربستان از همان بدو تاريخ از همان الگوي گسترش سياسي در کل منطقه تبعيت نمود.” گيو ميرفندرسکي، حقوق‌داني که از ادعاي ايران براي مالکيت اين سه جزيره حمايت مي‌کند مي‌نويسد “سلطه سياسي و بازرگاني ايران بر روي خليج فارس در دوره سلجوقي‌ها (۳۱۲-۱۵۰ پيش از مسيح)، پارت‌ها (۲۳۸ پيش از مسيح تا ۲۲۴ پس از مسيح)، و ساساني‌ها (۶۴۱-۲۲۴ پس از مسيح) به اين جمع‌بندي اشاره مي‌کند که در دوران پيش از اسلام، [تنب کوچک و بزرگ] و ابوموسي به احتمال بسيار فراوان به ايران تعلق داشتند.” با اين حال، ريچاردان شوفيلد تأکيد مي‌کند که ايران برخلاف ادعاي خود مبني بر سلطه ادامه‌دار خود بر خليج [فارس] در بيش از دو هزار سال، “هنوز هيچ سند و مدرکي ارائه نداده است که نشان دهد اين جزاير پيش از اين دو هزار سال به ايران تعلق داشته است.”

نظرات موافق در مورد مالکيت امارات متحده عربي بر جزاير مورد مناقشه
انديشمنداني که از ادعاي امارات متحده عربي بر روي اين جزاير پشتيباني مي‌کنند با اين نظر که امپراتوري پارس به صورت پيوسته بر خليج فارس حکمراني کرده و تسلط داشته است، به ويژه پس از روي کار آمدن اسلام، مخالف هستند. براي نمونه، محمد عبدالله الروکِن که دانشيار حقوق عمومي در دانشگاه امارات متحده عربي است، مي‌گويد که خليج [فارس] “با فتوحات اسلامي در سده هفتم پس از ميلاد، به درياچه‌اي کاملاً عربي تبديل شد. حتي در دوره‌هاي پس از سقوطِ نخستين خلافت اسلام، قدرت‌هاي محلي – به ويژه در عمان – زمام امور و قدرت مطلق در کل منطقه را به دست گرفتند.” توماس آر. ماتير، مشاور امور خاورميانه مي‌گويد که از سال ۸۵۰ پس از مسيح به اين سو، شهرهاي بندري در سواحل پارس در خليج [فارس] که اعراب بر آن‌ها حکمراني کردند – مانند هرمز قديم و هرمز جديد – از مراکز اصلي تجارت در خليج [فارس] به شمار مي‌آمدند. وي در اين باره گفت: “اين قلمرو [هرمز جديد] که ناوگان دريايي و ارتش مخصوص به خود را داشت، بر روي بيشترِ بخش‌هاي دو ساحل خليج [فارس]، و نيز بر بيشترِ جزاير موجود در خليج [فارس] فرمانروايي مي‌کرد.”

تعبير گوناگون ايراني‌ها و اعراب از تاريخ
اما متأسفانه، ايرادي در مورد تعبير ايراني‌ها و اعراب از تاريخ وجود دارد: اين که هيچ مدرکي که از دوره پيش از استثمار در مورد فرمانروايي بر روي اين سه جزيره بخصوص بر جاي مانده باشد وجود ندارد. به هر ترتيب، در دوره پيش از نقش آشکار و برجسته بريتانياي کبير در خليج فارس، کاوشگر پرتغالي دوارت باربوسا، وضعيت موجود در سال ۱۵۱۸ را [اين‌گونه] توصيف نمود: بيشترِ جزاير در سواحل جنوبي خليج بخشي از قلمروي هرمز جديد بودند و به طور پيوسته توسط اعراب اداره مي‌گرديدند. يادداشت‌هاي باربوسا به نظر مي‌رسد با ادعاي توماس آر. ماتير مبني بر اين که هرمز جديد اداره قلمروهاي منطقه که جزاير مورد مناقشه در آن قرار دارد را در دست داشت هم‌راستا باشد، اما باربوسا به طور خاص به حکمراني بر روي ابوموسي و تنب‌ها [ي بزرگ و کوچک] اشاره نمي‌کند. البته به اين موضوع نيز اشاره شده است که سلسله ياروبا در عمان، زماني فرمانروايي بر روي اين جزاير را در دست داشت، اما در نيمه نخست سده هجدهم بود که سلسله ياروبا [در عمان] و سلسله صفوي‌ها در سرزمين پارس سقوط کرد.

 قدرت‌گيري نسبي قبايل عرب ساکن جنوب سرزمين پارس در زمان کريم‌خان زند
در سال ۱۷۴۷ بود که نادرشاه، پادشاه صفوي‌ها در سرزمين پارس به قتل رسيد و کشمکشي ميان تيره زند و قاجار بر سر قدرت درگرفت. در حالي که زندي‌ها و قاجاريان بر سر دستيابي به قدرت در سرزمين پارس مي‌جنگيدند، تيره قواسي از سواحل جنوبي خليج [فارس]، خود را در جزيره قشم و شهرهاي بندري لينه و شياس در سواحل جنوبي تثبيت نمودند. طبق گفته‌هاي مجتهد زاده، سلسله کريم‌خان زند چندان با قواسي‌ها در شارجه و رأس الخيمه دشمني نداشت: “شاه زند برخلاف نادرشاه ترجيح مي‌داد که در جريان درگيري‌اش بر سر قدرت در سرزمين [پارس]، از دوستي و همکاري اعراب در هر دو ساحل [شمالي و غربي] برخوردار باشد. همين مدارا و نرمش وي نسبت به قبايل عرب بسيار به [قواسي‌ها] براي دستيابي‌شان به سلطه در دوره بعدي کمک نمود. و اين کار اين امکان را به قواسي‌ها داد تا نفوذ خود در بازرگاني دريايي را به نحوي چشمگير اعمال نمايند.”

ابهام در مورد مالکيت جزاير مورد مناقشه پيش از اواسط سده نوزدهم
بنابراين، اين گونه به نظر مي‌رسد که سقوط دودمان‌هاي ياروبي و صفوي منجر به ايجاد يک خلأ قدرت در منطقه گرديد که جنگ‌هاي داخلي در سرزمين پارس و قدرت‌گيري قواسي‌ها به عنوان يک قدرت دريايي از ويژگي‌هاي آن بود. به علاوه، قواسي‌ها در سواحل شمالي ايران محبوب نبودند، اما در همين حال، متحد زندي‌ها – که اداره سرزمين پارس را در دست گرفته بودند – به شمار مي‌آمدند. و اين مسئله برخي انديشمندان ايراني را بر اين داشته است تا اين گونه عنوان کنند که قواسي‌ها در اصل مستقل نبودند، بلکه عوامل [دودمان زند در] سرزمين پارس به شمار مي‌رفتند. اما نگرش شوفيلد [در قبال اين مسئله] بي‌طرفانه‌تر است. وي مي‌گويد: “اداره سياسي و ارضي مناطق پاييني خليج [فارس] پيش از وارد شدن بريتانيا به صحنه – که پس از آمدن به منطقه تا مدت زيادي نيز در آنجا حضور داشت – بسيار با بي‌ثباتي و ناپايداري همراه بود. به بيان دقيق، تقريباً مي‌توان گفت که سند و مدرکي مبني بر مالکيت [ايران يا اعراب] بر جزاير واقع در آن منطقه پيش از اواسط سده نوزدهم وجود ندارد. به لحاظ تاريخي نيز بايد گفت که پيوندها و تبادلات چشمگيري ميان قبايل ساکن در سواحل خليج [فارس] و جمعيت عرب در هر دو سو وجود داشت، و اين پيوندها به طور سنتي در هر دو سوي اين تنگه در جريان بود.”


ویدیو مرتبط :
زیباکلام :جزایر سه گانه را باید به امارات بدهیم!!!!!!!!