سایر


2 دقیقه پیش

جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کند

ایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ...
2 دقیقه پیش

ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کرد

العالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ...



من چیز های زیادی را....


من چیز های زیادی را....عکاس خونه/ ارسالی از R.S.H
...من چیزهای زیادی را در زندگی ام از دست دادم، منطقی با غیرمنطقی اش را نمی دانم اما دوستشان داشتم...گاهی آدم چیزهای غیر منطقی را جوری دوست دارد که اگر کسی بفهمد قطعا خنده اش تا آخر دنیا کش می آید وصدایش توی گوش پرندگان هم می پیچید!....دلم برای خودم می سوزد که مضحکانه شغل های زیادی برای خودم انتخاب کردم وهرشب درمیان خواب های آشفته ام تمامش را به پایان رساندم...خبرنگار شدم،شاعر شدم،عکاس شدم، پرستار شدم،نقاش شدم،روانشناس شدم ،معلم شدم و این اواخر چقدر دلم میخواست بازیگر تئاتر باشم و گریم های عجیب و غریب را تجربه کنم،مثل عکاس ها لباس های هنری بپوشم ودوربین به دست شهر را بگردم....چه خوش خیال است پدرجانم،می گوید حالا که عکاسی را دوست داری با دوربین دیجیتالی ات از سوژه هایت عکس بگیر دیگر...میخندم و میگویم بابا جان دلت خوش است ها،از نگاه مردم میترسم به این دوربین غیرحرفه ای،دوربین حرفه ای اگر داشتم نمیترسیدم....نگاهم میکند... حتما باخودش میگوید چه دختر فانتزی و بنفشی دارم و توی دلش به من که یک دفتر صد برگ آرزوی غیر منطقی دارم افتخار میکند....به گمانم مادرم بیشتر خوشحال است از داشتن من ،آخر میدانی چند روز پیش که عینک مادربزرگ را روی چشم هایم گذاشتم و فرق موهایم را باز کردم و شال چروکم را روی سرم گذاشتم مادرم خندید و گفت: دیوانه ی این مسخره بازی هایی دیگر ، حداقل شالت را اتو کن بعد روی سرت بگذار!و من یادم آمد چقدر از اتو بدم می آید و چه دختر چروک پوشی هستم، مثل خیلی از هنرمندها که تز خاص خودشان رابرای لباس پوشیدن دارند، تز چروک پوش بودن هم چیز جالبیست ها...به مادرم گفتم:هنرمند بودن و تیپ هنری به من می آید نه؟ شوخی یا جدی نمیدانم اما...دوبار گفت :دیوانه ای عزیزم ،دیوانه.من که میدانم چقدر به من افتخار میکند...راستی اینکه هرجور برنامه ریزی میکنم عمرم برای تجربه ی شغل های مورد علاقه ام کم می آید،منطقی نیست،هست؟!معلوم است که هست،فوق فوقش هفتاد سال زنده باشم ،بیست سال اول و ده سال آخر عمرم که هیچ.. می ماند چهل سال..هرجور حساب میکنم کم می آید!!بعد میگویند آدم ها چرا دیوانه میشوند......خب معلوم است دیگر! وقتی یک دفتر صدبرگ آرزو داری و چهل سال فرصت ؛نباید دیوانه شوی؟!....اصلا بی خیال حساب و کتاب های دنیا..دفتر صدبرگم را میگذارم توی کیفم..لباس هایم را جمع میکنم..خواب هایم را میگذارم توی مردمک چشمم..میروم که دیوانه خانه ای برای زندگی پیدا کنم!..راستی یادم باشد..عینک مادربزرگ و شال چروکم را حتما بردارم!حتما...(نازنین عابدین پور)
"مخاطبان گرامی آخرین خبر؛ برای ارسال تصاویر؛ لطفا در صفحه عکاسخونه؛ آیکون دوربین در بالای صفحه را انتخاب نموده و تصویر خود را ارسال فرمایید."

منبع: عکاس خونه


ویدیو مرتبط :
وریا غفوری: حرف‌های زیادی برای گفتن دارم و اتفاقات زیادی برای من رخ داده است