سایر


2 دقیقه پیش

جمهوری آذربایجان با گرجستان و ترکیه مانور مشترک نظامی برگزار می کند

ایرنا/ جمهوری آذربایجان روز یکشنبه قبل از آغاز مذاکرات وین با حضور نمایندگان منطقه قره باغ کوهستانی، اعلان کرد که قصد دارد تمرین های نظامی با مشارکت گرجستان و ترکیه برگزار ...
2 دقیقه پیش

ژنرال فراری سوری از رژیم صهیونیستی درخواست کمک کرد

العالم/ ژنرال سابق و فراری ارتش سوریه که به صف مخالفان بشار اسد پیوسته، از رژیم صهیونیستی خواست که در مقابله با رییس جمهوری سوریه، مخالفان مسلح (تروریست ها)را یاری کند!.به ...



«بدعهدی‌های دولت امریکا با ایران در دوران معاصر» در گفت وگو با یعقوب توکلی: امریکا کجا به عهدش وفا کرده که این بار بکند؟!


«بدعهدی‌های دولت امریکا با ایران در دوران معاصر» در گفت وگو با یعقوب توکلی: امریکا کجا به عهدش وفا کرده که این بار بکند؟!

روزنامه جوان/ متن پیش رو در جوان منتشر شده و انتشار آن به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست

شاید بتوان«پسافرجام»را محمل دلواپسی‌ها و تردیدهایی بیشتر از دوره مذاکرات دانست، چه اینکه این دوره، دوره عمل به تعهدات است و این کار از زورمندان عالم کمتر برآمده است. در گفت‌وشنودی که پیش رو دارید، دکتر یعقوب توکلی با اتکا به تجربیات تاریخی به بررسی این مهم پرداخته است.

موضوع مذاکرات هسته‌ای، برجام و نحوه اجرایی شدن آن در حال حاضر، چالش‌برانگیزترین موضوع ملی به شمار می‌رود. به همین دلیل مقایسه فرازهایی از آن با وقایع مشابه معاصر ایران، می‌تواند درس‌آموز و مفید باشد. به نظر جنابعالی وجوه افتراق و تشابه جنبش هسته‌ای کنونی با نهضت ملی شدن صنعت نفت کدامند؟ و از چه فرازهایی از آن نهضت، می‌توانیم برای امروز خود بهره‌برداری داشته باشیم؟

بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. باید گفت که تفاوت بین این دو حرکت، بنیادی و ریشه‌ای است و البته در ابعادی هم به هم شبیه‌ هستند. واقعیت این است که در نهضت ملی نفت، داشتیم حقوقی را از چنگ استعمار انگلیس بیرون می‌کشیدیم که به هیچ وجه روی آن اختیاری نداشتیم. مردم مالک ذخایر و سرمایه‌های زیرزمینی بودند، اما سال‌ها بود که استعمار انگلیس بر اساس قرارداد ننگین دارسی و نیز قرارداد سال 1312، این حقوق را از ملت ایران گرفته بود و با انواع ترفندهای سیاسی و حقوقی و بین‌المللی اجازه بهره‌برداری از مایملک خودمان را به خودمان نمی‌داد! بعد هم که توانستیم نفت را ملی کنیم، آنچه را که به دست آورده بودیم، به یکباره در قرارداد کنسرسیوم از دست دادیم و رهبران نهضت ملی نفت زندانی و مخالفان دستگیر یا اعدام شدند. در این یورش چپ، راست، اسلامگرا و کمونیست فرقی نداشتند و همه دچار این سرنوشت شدند و پس از آن امریکایی‌ها بر تمام ابعاد سیاسی، اقتصادی و حتی فرهنگی ما سلطه پیدا کردند.

اما در نهضت هسته‌ای ما مالک حق و حقوق خود هستیم و ضرورت ندارد چیزی را از چنگ استعمار بیرون بیاوریم. ما فقط می‌خواهیم از حقی که با تلاش و زحمت خود به دست آورده‌ایم، بهره‌برداری کنیم و چون این توانایی، قدرت غرب، به‌ویژه امریکا را به چالش می‌کشد، با تمام قوا در برابر ما صف‌آرایی کرده‌اند. غربی‌ها سهمی در کسب توانایی‌های هسته‌ای ما ندارند و ما همه دانش و تأسیسات هسته‌ای را با اتکا به استعداد و توانایی داخلی خود به دست آورده‌ایم و ابداً ربطی به غرب ندارد. وضعیت سیاسی و فرهنگی ما با دوران نهضت نفت تفاوت بنیادین دارد. در آن دوره، ما کاملاً یک کشور استعمارزده بودیم که غرب گلوی اقتصادی ما، یعنی نفت را چسبیده بود، اما امروز کشور مستقل و تأثیرگذاری هستیم و می‌خواهیم از قدرتی که خودمان آن را به وجود آورده‌ایم استفاده کنیم، قدرتی که برخلاف نفت به هیچ‌وجه و از هیچ بعدی ربطی به منافع غرب ندارد.

بین تعامل دکتر مصدق و دولت فعلی با غرب چه تفاوت‌ها و تشابهاتی می‌بینید؟ با توجه به اینکه برخی در داخل، نسبت به این مقایسه اشتیاق فراوانی نشان می‌دهند.

اگر تاریخ با دقت و هوشمندی مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد، بسیار عبرت‌آموز است و به‌وسیله آن می‌توان از اشتباهات مکرر جلوگیری کرد. دکتر مصدق در قضیه 28 مرداد بر این باور بود که اگر مقاومت کند، مردم از بین خواهند رفت که البته استدلال غلطی بود، چون پس از آن هم عده زیادی کشته شدند و هم مشکلاتی برای کشور پیش آمد که پیش از آن کسی تصورش را هم نمی‌کرد. از همه دردناک‌تر، از دست رفتن استقلال سیاسی کشور و سرسپردگی محض رژیم پهلوی بود. نهضت ملی نفت تجربه فوق‌العاده موفقی از همبستگی اقشار گوناگون و مقاومت بی‌بدیل در برابر استکبار بود که متأسفانه نتایج آن با بی‌تدبیری از دست رفت. تلاش انگلیس برای ایجاد تفرقه در بین رهبران نهضت و به تبع آنها در میان اقشار مردم، پاشنه آشیل نهضت ملی نفت بود که هرگز نباید مورد غفلت قرار بگیرد. همان ترفندی که استکبار جهانی در حال حاضر هم به‌شدت در پی آن است و دامن زدن به تفاوت‌های نگرشی شیعه و سنی و تفاوت‌های قومی ملیتی یکی از ابزارهای ایجاد آن است. استعمار انگلیس توانست با این حربه، نهضت ملی نفت را به شکست بکشاند و برای سه دهه کشور ما را عرصه تاخت و تاز استعمار قرار دهد.

ماهیت طبقاتی رئیس دولت هم علی‌القاعده در شکست نهضت ملی بی‌تأثیر نباید بوده باشد. اینطور نیست؟

قطعاً همین‌طور است. دکتر مصدق متعلق به خاندان قاجار و دارای خوی و خصلت اشرافی بود و لذا نمی‌توان از او توقع مقاومت و پایداری در برابر استعمار را داشت.

برای این تحلیل مصادیقی را هم ذکر می‌کنید؟

مثلاً دکتر مصدق، مکرراً با شرکت‌های امریکایی و انگلیسی از در مصالحه وارد شد که بی‌نتیجه بود. با لرد استوکس انگلیسی توافق حاصل شد که سهم ایران و انگلیس از منافع ایران مساوی باشد که آیت‌الله کاشانی و مردم اعتراض کردند. بعد دکتر مصدق در امریکا با جورج مک‌گی دموکرات که در آن مقطع وزیر امور خارجه امریکا بود، وارد مذاکره می‌شود و امریکایی‌ها قبول می‌کنند که 50 میلیون دلار به ایران وام بدهند. البته مفاد مذاکره توسط داماد دکتر مصدق، متین‌ دفتری لو می‌رود و دولت انگلیس از طریق او از این توافق مطلع می‌شود و جلوی کار را می‌گیرد، در نتیجه امریکایی‌ها زیر قولشان می‌زنند.

بنابراین ترکیب و ماهیت دولت دکتر مصدق نشان می‌دهد قرار نبود توسط دولت مقاومتی صورت بگیرد و به هر قیمت ممکن بر سر استیفای حقوق ملت بایستد. حضور دائمی متین‌ دفتری در هیئت‌های مذاکره‌کننده، نشان می‌دهد انگلستان بدون واسطه در امور کشور حضور و مداخله داشته است. در دوران نهضت ملی، دولت‌ و حکومت، ثبات و پایداری لازم را ندارند. بسیار فرق است بین وضعیت سیاسی آن دوران با وضعیت فعلی که نظام سیاسی ما از پشتوانه عظیم مردمی برخوردار است و روحیه مقاومت و ایستادگی و استعداد ملت برای انجام این کار فوق‌العاده بالاست و همگان مقاومت را یکی از وجوه و ابعاد اصلی حفظ انقلاب می‌دانند. در دوران دکتر مصدق فدائیان اسلام می‌توانند با زدن هژیر انتخابات را ابطال کنند و با زدن رزم‌آرا لایحه ملی شدن نفت را به تصویب برسانند و آیت‌الله کاشانی می‌تواند در 30 تیر با بسیج مردمی نخست‌وزیری با قدرت قوام‌السلطنه را از قدرت ساقط کند. این در واقع نوعی اعمال قدرت لغزنده است. این با وضعیت فعلی ما که به عنوان یک قدرت مسلم منطقه‌ای و جهانی مطرح هستیم، زمین تا آسمان فرق دارد. غرب اینک در موضوع هسته‌ای با یک نظام قدرتمند روبه‌روست، نه با دولتی متکی به رژیمی که خود او وابسته به غرب است. شاه و دربار جز نوکری غرب خاصیتی نداشتند. رژیم شاهنشاهی یک رژیم وابسته و خود شاه به دنبال تحکیم روابط با غرب، به‌ویژه امریکا و معامله با آنها بود. از طرفی خود دکتر مصدق هم دلبسته امریکا بود و تلاش می‌کرد با کمک امریکا مسائل و مشکلات داخلی را حل کند. مهم‌ترین مشکل دولت مصدق این بود که در چارچوب یک نظام وابسته شکل گرفته، در نتیجه فاقد قدرت و ثبات درونی برای مقابله با استعمار بود. مشکل اصلی‌ای که نهضت ملی نفت را به شکست کشاند، این بود که این حرکت توسط دولتی صورت گرفت که پیش‌زمینه اصلی آن، رژیم شاهنشاهی دست‌نشانده انگلیسی‌هاست. بدیهی است چنین رژیمی نمی‌تواند علیه ولی‌نعمت خود کاری را انجام بدهد، به همین دلیل است که دکتر فاطمی صراحتاً اعلام کرد بدون تغییر رژیم، تغییر ممکن نیست و همه فجایعی که به سر کشور آمده زیر سر دربار است!

و به همین دلیل هم اعدام شد؟

دقیقاً، والا دکتر فاطمی کاری نکرده بود که اعدام شود. دربار تشخیص داده بود دکتر فاطمی به دلیل آنکه وزیر امور خارجه است، غرب در این امر دخالت کند و نگذارد او را اعدام کنند، بنابراین به شعبان جعفری و اراذل و اوباش تهران دستور داد ابتدا حسابی با چاقو به خدمت او برسند و بعد هم به سرعت اعدامش کردند، چون او دقیقاً روی همان نقطه‌ای انگشت گذاشته بود که منافع غرب را در معرض تهدید قرار می‌داد. بنابراین، این سخن بسیار درستی است که ابتدا باید رژیم تغییر می‌کرد تا بتوان بر یک بستر سالم و مردمی، حقوق ملت را استیفا کرد. لازم به یادآوری است که ارتش، اساساً مخالف دولت مصدق و ملی شدن صنعت نفت بود. در مجلس شانزدهم فقط 11 نفر به ملی شدن صنعت نفت رأی دادند! در واقع ترور رزم‌آرا به‌وسیله فدائیان اسلام بود که مجلس شورا و سنا را مجبور کرد طرح ملی شدن صنعت نفت را بپذیرند و شاه هم مجبور شد در 29 اسفند 1329 آن را امضا کند.

یکی دیگر از وجوه تمایز دوران ما با مقطع نهضت ملی، وابستگی ناگزیر کارگزاران نهضت ملی به دولت انگلیس بود. این مسئله تا چه حد موجب می‌شد که مسئولان وقت مجال عرض اندام نداشته باشند؟

در نهضت ملی نفت، همه کارشناسان و عوامل صنعت نفت انگلیسی بودند و کارگران ایرانی اطلاعی از نحوه اداره امور نداشتند، به همین دلیل وقتی مهندسین انگلیسی از کشور رفتند، صنعت نفت تعطیل شد. دکتر مصدق حتی تصورش را هم نمی‌کرد که ممکن است انگلیسی‌ها چنین کاری بکنند. بعد آنچنان عرصه را تنگ کردند که دولت ایران نتوانست حتی یک بشکه نفت بفروشد. دولت‌های شرقی هم، بیشتر به دنبال معاملات پایاپای بودند که مشکلی را حل نمی‌کرد. در این مقطع بود که دکتر مصدق اقتصاد بدون نفت را مطرح کرد که این روزها خیلی‌ها آن را با اقتصاد مقاومتی مقایسه می‌کنند.

در هر حال فضایی که مذاکرات هسته‌ای در آن صورت گرفت، به‌کلی متفاوت با فضای دوره نهضت ملی نفت است و مقایسه این دو ما را به نتیجه روشنی نمی‌رساند. باید با جدیت و حساسیت بیشتری قضیه برجام را تحلیل و بررسی کرد. اما اینکه برخی سعی می‌کنند دولت فعلی را مصدقی بنامند، به اعتقاد من یک بازی و فریب سیاسی است. اینکه بگویند ایجاد رفاه اقتصادی در داخل کشور منوط به کنار آمدن با غرب است، فریبی بیش نیست. مگر تن دادن به قرارداد کمپ‌دیوید توسط انور‌سادات و وابستگی به امریکا مشکلات اقتصادی مصر را حل کرد؟ غرب هم در دوره انور‌سادات، مصر را گرفتار تنگنای اقتصادی شدیدی کرد تا تسلیم شود. انور‌سادات هم تسلیم شد و سعی کرد با مذاکره با غرب، صحرای سینا را از اسرائیل پس بگیرد تا با فروش نفت آن، به اقتصاد مصر سر و سامانی بدهد. در فاصله سه سالی که مذاکرات کمپ‌دیوید طول کشید، ماهیت مصر هم از یک حکومت پیشتاز در مبارزه با اسرائیل تغییر کرد و به رژیمی سازشکار تبدیل شد و سیستم امنیتی آن که یکی از قوی‌ترین شبکه‌های ضد جاسوسی و ضد اسرائیلی بود، به تمامی تحت کنترل غرب قرار گرفت.

این تغییر و تحول به عبارت بهتر این استحاله، به‌تدریج در طول مذاکرات اتفاق افتاد. وقتی انور‌سادات و گلدا‌مایر با یکدیگر به تفاهم رسیدند، بدیهی است بدنه حکومت هم شکست و دیگر اسرائیل دشمن مصر و به تبع آن بسیاری از کشورهای عربی نبود. کم‌کم فرهنگ غربی هم بر جامعه مصر حاکم و زمینه‌های مقاومت در برابر استکبار و رژیم صهیونیستی در بدنه جامعه به‌شدت تضعیف شد. بنده از این مقایسه قصد ندارم این معنا را القا کنم که خدای ناکرده تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای ما، شبیه انور‌سادات و گروه او هستند. رهبر انقلاب فرموده‌اند: اینها فرزندان انقلابند و باید از آنها حمایت کرد. ما هم پیرو فرمایش‌های ایشان بدیهی است از این تیم حمایت می‌کنیم، ولی همچنان بر این نکته پافشاری می‌کنم که نسبت دادن رونق اقتصادی و رفاه مردم و توسعه واقعی در کشور به توافق با خارج، امری خطرناک و در واقع یک بازی سیاسی است. هیچ کشوری از توافق با استکبار به رفاه و توسعه حقیقی دست نیافته است. نکته نگران‌کننده القای این تفکر غلط به جامعه است که بنیان و ریشه مقاومت را سست می‌کند. متأسفانه در میان برخی از خواص و دولتمردان ما این تفکر وجود دارد و باید درباره آن به شکلی مستمر به روشنگری پرداخت. ما نباید خواسته یا ناخواسته خود را گرفتار پروژه‌ای شبیه به کمپ‌دیوید بکنیم. فاجعه خواهد بود اگر اول، غنی‌سازی 20 درصد را برای نگهداشتن غنی‌سازی 5‌درصد از دست بدهیم و سرانجام مجبور شویم کشور را به غرب تسلیم کنیم یا بخشی از اموال خودمان را به ما بدهند تا بعد به شیوه‌های دیگری پس بگیرند! برخی از شرایطی که در این مذاکرات مورد توافق قرار گرفته‌اند، در واقع تقویت اقتصاد و بازار خود غربی‌هاست و سودی برای ما ندارد.

کدام مورد؟

برای نمونه گفته‌اند: پولی را که آزاد خواهند کرد، باید به دانشجویان خارج از کشور پرداخت شود! بدیهی است این پول فایده‌ای برای تولید و ساخت‌و‌ساز داخلی ندارد یا از دست دادن بازار پتروشیمی که در دوره تحریم به دست آورده‌ بودیم و بازگشت آلمانی‌ها به شرایط قبلی خود و... از همه بدتر آسیب دیدن اعتماد به نفس و غرور ملی است که در اثر پیشرفت علوم هسته‌ای برای ملت ما حاصل شده بود. مردم مصر به خاطر قرارداد خفت‌بار کمپ‌دیوید، هنوز که هنوز است گرفتارند و حتی وقتی توانستند رژیم مبارک را ساقط کنند، قادر نبودند از شرایط ایجادشده درست استفاده کنند و باز گرفتار شدند. وقتی دولتمردان ما به شکل ضمنی یا صریح اعلام می‌کنند مردم نباید در‌باره سیاست خارجی حرف بزنند و این کار را باید به عهده سیاسیون بگذارند، انسان خود به خود به یاد حرف انور سادات به کیسینجر می‌افتد که این مسائل را من و شما به عنوان دو استراتژیست باید حل کنیم. به اعتقاد بنده اتفاقاً الان برهه‌ای است که مردم و به‌ویژه خواص باید کاملاًحواسشان را جمع کنند، زیرا غرب در عرصه بازی‌های سیاسی، عقبه طولانی و تجارب فراوان دارد. ما هر جا امتیاز بدهیم، غرب بلافاصله امتیازات بعدی را طلب خواهد کرد و هرگز در جایی متوقف نخواهد شد. اگر در میدان مقاومت کوتاه بیاییم، قطعاً بازی را از دست می‌دهیم و دیگر برای زیاده‌خواهی‌های استکبار نمی‌توان مرز و حدودی قائل شد.

آیا همین تحلیل موجب شده است که غرب بلافاصله پس از مذاکرات هسته‌ای موضوع حقوق بشر را مطرح کند؟به نظر شما، آنها دراین‌باره علائمی دیده‌اند؟

قطعاً. عرض کردم وقتی شما در یک جا امتیاز دادید، غرب که به همان قناعت نمی‌کند و امتیازات بعدی را می‌خواهد. حقوق بشر را هم که مطابق میل آنها پیش ببرید، بحث موشکی را پیش می‌کشند! اگر ما یک قدم عقب برویم، تردید نکنید دیگر نمی‌توانیم جلوی پیشروی آنها را بگیریم. برای آنها اصل و اساس، شکستن الگوی مقاومت مردم ماست و تا وقتی نظام ما براندازی نشود، آنها کوتاه نخواهند آمد. در مذاکرات هسته‌ای عده‌ای تلاش کردند قبح ایجاد ارتباط با امریکا را از بین ببرند که به نظر من کاملاً برنامه‌ریزی شده هم هست. در این مذاکرات هم مثل مذاکرات کمپ‌دیوید، محور اصلی مذاکرات امریکابود! از این سو انور‌ساداتی بر سر میز مذاکره نشسته بود که راه‌حل مشکلات داخلی مصر را رابطه با امریکا می‌دانست و در آنجا هم فروش نفت خام، بهانه گرفتار شدن در آن مذاکرات بود. امروز هم دولتمردان ما راه خروج از تحریم‌ها، مخصوصاً تحریم فروش نفت خام را مذاکره با امریکا می‌دانند. این شباهت‌ها باید ما را متوجه عواقب وخیمی که مردم مصر را گرفتار کرد بکند. به همین دلیل است که مردم، به‌ویژه اندیشمندان و نخبگان منصف نباید حتی برای لحظه‌ای غافل شوند و این میدان را ترک کنند.

اشاره کردید همه این اقدامات در جهت شکستن روح مقاومت در ملت ایران است. شرایط تحقق و نیز عدم تحقق چنین هدفی از نظر شما کدامند؟

مقدمتاً باید بگویم کسانی که موضوع هسته‌ای را که یک موضوع ملی است، دستمایه موضوع انتخاباتی قرار دادند و در نتیجه شکست در انتخابات در واقع این تفکر را به بدنه جامعه القا کردند که شکست آنها یعنی شکست مذاکرات هسته‌ای، باید بیایند و به اشتباه خود اعتراف کنند! رسیدن به اهداف سیاسی شخصی و گروهی، نباید دستمایه یک امر ملی قرار می‌گرفت که گرفت و کسانی که سمبل مقاومت در این زمینه به نظر می‌رسیدند، با شکست در انتخابات، در واقع در قضیه هسته‌ای، رخنه‌ای در بدنه مقاومت ایجاد کردند که فوق‌العاده آسیب‌رسان بود.

نکته دوم این است که دولت باید به حرف مخالفان منصف، کارشناس، عالم و نخبه گوش کند و گرفتار بیماری همیشگی ناشنوایی قدرتمندان و دولتمردان نشود. دولت‌ها معمولاً، گوشی برای شنیدن حرف‌های دیگران ندارند و تصور می‌کنند هر چه گفتند مردم باید گوش بدهند! به نظر من دولتمردان ما نه تنها باید حرف مخالفان خود را بشنوند، بلکه می‌توانند از این مخالفت‌ها به عنوان اهرم فشار بر طرف مذاکرات استفاده کنند. امریکایی‌ها در استفاده از این شیوه استادند، اما در کشور ما همواره سعی بر این بوده است که صدای مخالفان خاموش شود و با زدن برچسب بی‌سواد یا اقلیت بودن آنها را نادیده بگیرند.

تحلیلتان از فرآیند مذاکرات چیست و نتیجه آن را چگونه ارزیابی می‌کنید؟

به نظر من غرب کوچک‌ترین تغییری در رفتار استکباری خود ایجاد نکرده و همچنان به دنبال مطامع نامشروع خود است و اجازه نخواهد داد کوچک‌ترین رخنه‌ای در ساختار تحریم‌ها ایجاد شود. دلیلش هم واضح است. از یک طرف تحریم‌های هسته‌ای را ظاهراً تعلیق می‌کند، اما بلافاصله تحریم‌های شدیدتری را با بهانه‌های واهی اعمال می‌کند!

از منظر شما چاره چیست؟

چاره این است که به قدرت‌های نهفته داخلی تکیه کنیم. با این رفتارِ غرب، چگونه می‌توان به او اعتماد کرد؟امریکا کجا به عهدش وفا کرده که این بار بکند؟ چرا باید این ترس را القا کنیم که غرب می‌تواند ما را از بین ببرد؟ امریکا باید به این واقعیت پی ببرد که مردم ما سختی‌ها و تحریم‌ها را تحمل کرده‌اند و اگر جایی به نظر رسیده که ضعف داشته‌ایم، ربطی به مردم ندارد و در واقع سیاستمداران به خاطر مطامع سیاسی فشارها را تحمل نکرده‌اند! سیاستمداران و خواص ما باید این واقعیت را درک کنند که با تسلیم مقابل خواسته‌های غرب به جایی نخواهیم رسید و در این شیوه تفکر به‌طور جدی تجدید نظر کنند. سیاستمدار و خواصی که می‌خواهند به‌جای سیاست‌ورزی متعهدانه و مبتنی بر اصول اعتقادی و ارزشی و مبانی انقلابی، صرفاً در قدرت باقی بمانند، قابل اعتماد نیستند و بهتر است بروند بنشینند و خاطرات خود را بنویسند و در تصمیم‌گیری‌های کلان کشور دخالتی نداشته باشند. به اعتقاد من افرادی که معتقدند با کنار آمدن با مطامع غرب، می‌توان به توسعه کشور کمک کرد باید هر چه سریع‌تر از مصادر تصمیم‌گیری کنار گذاشته شوند و اداره امور به دست کسانی بیفتد که حقیقتاً جرئت تصمیم‌گیری دارند.

دولتمردان ما با توجه به عملکرد و سوابق تاریخی غرب، به‌ویژه امریکا باید متوجه این نکته کلیدی باشند که با کشورهای زورگو و سلطه‌طلبی که کمترین اعتقادی به اخلاق و انسانیت ندارند، روبه‌رو هستیم و لذا نمی‌توانیم به قول و قرارهای آنها اعتماد کنیم. در تاریخ معاصر خود ما، الی‌ماشاءالله نمونه‌های این بدعهدی‌ها را می‌توان ردیابی کرد، از جمله کودتای 28 مرداد، کنسرسیوم، کاپیتولاسیون و... البته این عدم تعهد به قراردادها، قول‌ها و پیمان‌ها، در ذات نظام سرمایه‌داری است و این نظام بدون زیر پا گذاشتن ارزش‌های اخلاقی و توسل به زیاده‌خواهی، قادر به ادامه حیات نیست. به همین دلیل است که عرض می‌کنم اگر همه کشور را هم دربست در اختیار امریکا قرار بدهیم، نمی‌توانیم او را وادار به انجام تعهداتش کنیم، زیرا زیاده‌طلبی در ذات استکبار است. باید شش‌دانگ حواسمان را جمع کنیم که ما با عنصری زیاده‌طلب، ضد اخلاق و ریاکار روبه‌رو هستیم که از هیچ فرصتی برای نابودی حریف و چنگ زدن به منابع و حتی ارزش‌های ما غفلت نخواهد کرد. بدعهدی، استثمار و آدمکشی در ذات امریکاست. اگر امریکا بتواند امروز از ما امتیازی را بگیرد، فردا قطعاً خواسته‌های دیگری را مطرح خواهد کرد و سیری‌ناپذیر است. از یاد نبریم که در کودتای 28 مرداد، امریکا حتی به دوستان خود یعنی محمدرضاشاه و سرلشکر فضل‌الله زاهدی هم سهمی نداد و در قضیه کنسرسیوم بیشترین سهم را برای خود برداشت.

در آنجا که حتی به انگلیس هم، سهم چندانی نداد...

همینطور است، در حالی که انگلیس برای انجام کودتا در ایران، نهایت همراهی را با امریکا کرد. حتی در جنگ جهانی دوم، موقعی که چرچیل به امریکا التماس می‌کرد که نیروهای خود را به ساحل نرماندی بفرستد و به انگلیسی‌ها کمک کند، امریکا همچنان خودداری کرد! این عادت امریکاست که همیشه موقع تقسیم غنائم سر می‌رسد و حتی به دوستان خودش هم وفا نمی‌کند. امریکا دیگران را برده و نوکر خود فرض می‌کند. به رفتار دولتمردان امریکایی به هم‌ردیف‌های اروپایی خود دقت کنید، چه رسد به امثال محمدرضاشاه که رسماً نوکر آنها بودند. امریکا هرگز جز به منافع خود فکر نکرده است و در این راه از هیچ کشت و کشتار و تخریبی ابا ندارد. اعتماد کردن به چنین عنصری نهایت ساده‌لوحی است. یادمان باشد امریکا بعد از پیروزی انقلاب اسلامی حتی حاضر نشد به نوکر قدیمی و همیشگی خود یعنی شاه پناه بدهد و کمترین هزینه‌ای برای او بکند.

از دیدگاه شما، چگونه باید از فرو غلتیدن به چنین ورطه‌ای پرهیز کرد؟

در چنین عرصه‌هایی فرقی نمی‌کند طرف ما چه کسی باشد. حتی در زندگی فردی هم، افراد ضعیف و فاقد اعتماد به نفس، همیشه طعمه افراد رند و حقه‌باز قرار می‌گیرند. ما برای اینکه در دام کسی نیفتیم، باید قوی باشیم و به کسی نیاز نداشته باشیم. بدیهی است همه افراد و همه کشورها به دانش و تجربه هم نیاز دارند. وقتی می‌گویم نیاز نداشته باشیم، منظورم نیاز از سر ضعف است که ناگزیر به تسلیم و تحت سلطه بودن منجر می‌شود. باید شش‌دانگ حواسمان را جمع کنیم. دشمن بسیار کارکشته‌تر از آن است که تصورش را می‌کنیم. هر چه وابستگی ما به امریکا و دیگر کشورها کمتر باشد، با قدرت بیشتری وارد تعاملات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی با آنها می‌شویم و موفق‌تر هم خواهیم بود، اما در هر جا که وابسته شویم، از همانجا ضربه می‌خوریم و ذره‌ای به ما رحم نخواهند کرد. تا وقتی که امریکایی‌ها بتوانند زور بگویند، بسیار ساده‌لوحانه است اگر تصور کنیم به خاطر مسائل اخلاقی این کار را نخواهند کرد. امریکا همواره خواسته خود را بر دیگر کشورها تحمیل کرده است و باز هم این کار را خواهد کرد. باید بسیار هوشیار باشیم.

با تشکر از وقتی که در اختیار ما گذاشتید.


ویدیو مرتبط :
دوران آموزشی(آموزش چتربازی) خلبانان ایران در امریکا